کد خبر: ۵۳۹۸۹
تاریخ انتشار: ۲۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۵:۳۰
بسم الله الرحمن الرحيم 

زندگي نامه شهید عبدالرضا نظري
يک روز آفتابي در سال 1348 که خورشيد پرتو نوراني خود را گسترانيده بود کودکي در خانواده اي مذهبي درشهرستان کازرون ديده به جهان گشود و تحت تربيت اسلامي نزد خانواده خود بزرگ شد. شهيد  عبدالرضانظري دوران تحصيل ابتدايي خود را با موفقيت به پايان رسانيد و در همان سال بود که انقلاب شکوهمند اسلامي ايران به رهبري امام خميني به پيروزي رسيد و تمام بندهاي بندگي و اسارت را از هم گسست . 
به درستي که هر انقلابي اصيل چکيده و  عصاره يک تاريخي است که از مجموعه تئوري ها و مفاهيم در ذهن ، براي تجلي و تجسم خويش شگفتي مي آفريند و ثمره تمامي رنجها ، حماسه ها ، شکنجه ها و ايثار ها در مقابل نامردي ها و نابرابري ها و نفاق ورزي ها در مقطع و زماني حساس به نمايش مي گذارد تا دريابيم که هرگز براي سنت خدا تغييري نيست و بايد اشاره کرد که انقلاب ثمره و دست آورد قرنها مبارزه و تلاش پيگير در سنگلاخ هاي راه کمال مي باشد و گوهر حقيقت اسلام به عنوان عزيزترين و گرانمايه ترين گمشده خويش از ميان سال ها غريب گذاشتن اسلام بر صحنه حماسه ها و رنجهاي تاريخ در کف گرفت و ياد آور تاريخ صدر اسلام بود .
شهید نظري دريافته بود که با پيروزي انقلاب اسلامي ، کشور به استقلال و جوانان که سرمايه و اميد کشور مي باشند  از اسارت و بندگي طاغوت رهانيده شده اند و موقع آن رسيد که در تلاش پاسداري و حراست از حکومت که، دستاورد خون هاي زيادي مي باشد به نحو احسن کوشش نمايد . عبدالرضا که پيرو ولايت فقيه بود کاملاً به رهنمود هاي رهبر خود گوش فرا مي داد. و با تشکيل ارتش بيست ميليوني فعاليت هاي نظامي خود را با شرکت در ستاد مقاومت شروع کرد . وي با عشق و علاقه به انقلاب خدمت مي کرد ، او دريافته بود که: 
وقت آن باشد که من عريان شوم                                          نقش بگذارم سراسر جان شوم.
شهيد نام برده در قلب پاکش عشق بود ، عشق به خداي خود و مي خواست که هر چه زودتر به معبود خود برسد در حالي که حدوداً 13الي14 ساله بود . 
در 4 دیماه سال 1361 دوره آموزشي خود را در پادگان شهيد دستغيب کازورن به مدت يک ماه انجام داد و راهي جبهه هاي نبرد گشت . 
هجوم هماهنگ رژيم بعث به مناطق نظامي و اقتصادي ميهن اسلامي خبر از يک جنگ تمام عيار را در منطقه ميداد که بر ايران تحميل گشته .و در اينجا ايمان سرشار و روح اسلامي حاکم بر نيروهاي حزب الله که نشأت گرفته از انقلاب با عظمت اسلامي است ، لازم بود.
 حديث مقاومت رزمندگان در کليه عمليات ها نشانگر اين همه سلحشوري هاست و از جمله بايد به ايثارگري شهيد عبدالرضا نظري اشاره نمود.
از فعاليت هاي سفر دوم که در لشکر نوزده فجر واقع در منطقه کردستان بوده در دفتر خاطرات خود چنين چيزي قيد ننموده بود .براي سومين باري که عازم جبهه شدم در تپه هاي بيرون قصر شيرين مستقر شديم و عراقي هاي در مقابل ما بر روي کوهي به نام "آق داغ" مستقر بودند . بالاخره مدت 2 ماه در خط مقدم آن منطقه با آن تجاوز گران به مبارزه و نبرد پرداختم . سفر بعد به همراه نيروي لبيک يا امام که به نام فتح 2 نامگذاري شده بود ، شرکت کرديم و در روز جمعه 19 فرودین ماه سال 1363 از طرف سپاه پاسداران مجهز شديم و به جبهه جنوب رفتيم در دشت عباس مستقر شديم و زير نظر لشکر 19 فجر به دفاع از سرزمين هاي پس گرفته از بعثيون کافر پرداختيم . 
بعد از حضور در تيپ المهدي به فرمان مسئولين در روز 2 خردادماه سال 1363 همراه گردان فجر و کميل از تيپ 33 المهدي وارد سپس به همراه برادران تکاور تيپ 55 هوابرد (شيراز ) تشکيل يک تيپ به نام ( تيپ تکاوران رعد) داديم و پس از تکميل آموزش هاي لازم و هنگام اعزام به منطقه برادر خامنه اي رئيس جمهور و برادر محسن رضايي فرمانده سپاه پاسداران و برادر صياد شيرازي فرمانده نيروي زميني به آن محل تشريف آوردند ، آقاي خامنه اي مسائلي پيرامون عمليات آينده جنگ تحميلي بيان فرمودند و بعد به طرف منطقه دارخوئين حرکت کرديم . 
در 29 مهرماه سال 1364 از بسيج کازرون با جمعي از برادران به منطقه اعزام  شديم و بعد از گذراندن آموزش (غواصي ) همراه با گروهي از برادران رزمنده جهت عمليات والفجر هشت برگزيده شديم ساعت 11 شب در 21 بهمن ماه سال 1364  بود که از نهر حاج محمد به طرف اروند رود با قايق حرکت کرديم ،از معجزات الهي اين بود که آب رودخانه بسيار بالا آمده بود و براي پيشروي در آب هيچ مشکلي نداشتيم فقط يکي از تيربارچي هاي دشمن ، قايق ما را شناسايي کرده و مرتب شليک مي نمود و از آنجايي که پيوسته امدادهاي غيبي شامل حال رزمندگان مي شد . تيربار از کار افتاد و ما توانستيم همراه با ساير رزمندگان دلير اسلام به موقع خاکريز دشمن را فتح کرده و وارد جزيره فاو شديم و بعد از يکسري درگيري ها و از پاي در آوردن تعداد زيادي از مزدوران بعثي از اسلحه هاي گوناگون عراقي ها کشته و با اسير شده بر عليه خودشان استفاده نموده تا اينکه به رأس البيشه که يکي از مکانهاي مهم از نظر استراتژيکي بود رسيديم . عده اي از برادران رزمنده ، اسراي بعثي را به پشت جبهه انتقال دادند و بقيه به پيشروي ادامه مي داديم تا اينکه به حول و قوه خداوند بزرگ سايتهاي موشکي زمين به زمين دشمن که کشتي ها و شهرهاي ما را هدف قرار مي دادند را تصرف کرديم . سپس عمليات ديگر از آن سوي فاو ( درياچه نمک) انجام شد که خوشبختانه پيروزي از آن لشکريان ظفرمند اسلام بود .
 بعد حمله   ام القصر آغاز گرديد که رزمندگان اسلام آنچنان درسي به بعثيون و به دشمنان شرق و غرب دادند که زبان و قلم از گفتن و نوشتن آن همه ايثار گري ها و از جان گذشتگي ها قاصر است و اين چنين برادرمان عبدالرضا پس از شرکت فعالانه و پيگير و در عمليات هاي گوناگون و به نمايش گذاشتن دلاوري ها و پايمردي هاي فراوان بالاخره در 14 آذرماه سال 1365 در هنگام ماموريت در زمين هاي گرم و خونين خوزستان که حکايت از زمين تفتيده کربلا مي کند نداي حق را لبيک گفت و به معبود و به سوي معشوقش شتافت و در نوشته هايش چنين آمده است : اگر مي بينيد بي خوابي و پاسداري را به خواب ناز و راحت ترجيح دادم به اين خاطر است که عاشقم، آري من عاشقم و معشوقم خداست و اگر اين تقصير است ، مقصر شماييد که مرا چنين تربيت کرده ايد و در اين راه از همه چيز مي گذرم ، زندگيم را فدا مي کنم ، هستيم  را فدا مي کنم ،چون ايمان دارم.  


دست نوشته ها و اسناد شهید:


برای اطلاعات بیشتر به وصیت نامه شهید مراجعه کنید.
/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: