استوار محمد، درجهدار سیه چرده عراقی، مسئول تدارکات
اردوگاه الرمادی بود و به یحیی دادینسب قشمی(یکی از آن 23 نفر) علاقه نشان
میداد.
رنگ پوست یحیی نیز مانند استوار محمد، تیره بود و استوار او را "ابو سامره" صدا میزد(به معنی فرد سیه چرده).
هوا در حال سرد شدن بود و ما به لباس گرم نیاز داشتیم. یکروز وقتی استوار
محمد آمد، یحیی را نزد او فرستادیم که بگوید ما پالتو میخواهیم.
استوار محمد یحیی را دوست داشت و گاهی به شوخی به او میگفت:ابو سامره! بعد
از جنگ بیا پیش خودم. دخترم رو بهت میدم. همین جا بمون. تو پسر با ادبی
هستی!
یحیی خجالت میکشید اما از خجالت سرخ نمیشد.
آن روز از علاقه استواربه یحیی استفاده کردیم و او مامور شد برود و برای
گروه بیست و سه درخواست پالتو را مطرح کند. استوار هم حرفش را زمین نزد.
برگرفته از کتاب "آن بیست و سه نفر" خاطرات خودنوشت احمد یوسفزاده از دوران اسارت
منبع:سایت خبرنگاران کرمان