کد خبر: ۵۹۸۹۸
تاریخ انتشار: ۱۵ تير ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۴
بار دوم بود که می رفتم جبهه. تصمیم داشتم اگر بشه برم تخریب. نمی دونستم به کدوم یگان می‌برندمون. از پایگاه شهید بهشتی که راه افتادیم، با چند تا اتوبوس، ما را مستقیم بردند دو کوهه. وقتی از اتوبوس پیاده شدیم؛ رفتیم توی حسینه دوکوهه. چند تا از فرمانده های لشکر 10 سید الشهدا (ع) برای ما صحبت کردند.
 

متوجه شدم که به این لشکر اومدیم. یک جوان خوش صحبت با لباس های بسیجی هم اومد درباره تخریب صحبت کرد. خوشحال شدم که برای تخریب هم نیرو می‌خوان. آخر صحبت هاش با دست نشان داد و گفت هر کس می‌خواهد بیاد گردان تخریب، بیاد اینجا تا با هم بریم. من فوری رفتم اونجا. یکی از بچه ها که تو اتوبوس با هم بودیم هم پرسید تخریب جای خوبیه؟ گفتم: آره، خیلی خوبه. او هم اومد. چند نفر دیگر هم اومدند. بیشتر از 10 نفر شدیم. پشت یک وانت لندکروز سوار شدیم و رفتیم.

ماشین رفت به طرف پل کرخه. بعد از پل، رفت به سمت شمال لابه لای کوه‌ها. کم کم خیلی اطرافمان خلوت شده بود. هیچ چیزی دیده نمی شد جز کوه و دره. چند کیلومتری رفته بودیم، یک جا از کنار یک تپه که گذشتیم، پشت تپه دو تا چادر 20 نفره دیدیم. اونجا یک اطاقک کوچک هم بود. ماشین دور زد و رفت طرف این چادرها. 10 -15 نفری هم اونجا بودند. دور و بر چادرها دیوار و سیم خارداری نبود. ماشین نزدیک چادرها ایستاد، پیاده شدیم.

 

چند نفر اومدند جلو. فرماندهی که با ماشین ما رو آورده بود گفت: اینجا اردوگاه آموزشی شماست. چند نفری از رزمنده هایی که اونجا بودند اومدند جلو. او از بین اینها اشاره کرد به یک جوان با قد متوسط که ریش هاش هنوز صورتش را پر نکرده بود و لباس بسیجی بسیار منظم و تر تمیزی تنش بود و یک عکس امام روی سینه اش بود و با احترام خاصی ایستاده بود. گفت: برادر اربابیان مسؤول آموزشی شما است. چند دقیقه هم صحبت کرد و خداحافظی کرد. همون لحظه اول که فرمانده آموزشی مون را دیدم، نه صحبتی کرده بود و نه کاری برای ما انجام داده بود، شخصیتش منو به خودش جلب کرد. بعد از چند دقیقه برادر اربابیان با ما چند کلمه صحبت کرد و گفت: آموزش شما از فردا شروع می شه. صحبت هاش خیلی صمیمی بود، از صحبت هاش عشق و خلوص می بارید. با اینکه چند دقیقه بیشتر صحبت نکرد خیلی لذت بردم. بسیار خوشحال شده بودم که فرمانده ما چنین شخصیتی است.

ما رو توی دو تا چادر تقسیم کردند. حالا شاید نزدیک سی نفر بودیم. هنوز به اون صورت بچه ها رو خوب نمی شناختم، اما با چند نفری که از دوکوهه با هم اومده بودیم تا اینجا تو راه آشنا شده بودم. با اونها هم که صحبت کردم، اونها هم از این که این فرمانده جوان را دارند خوشحال بودند.
از فردا آموزش شروع شد. روز اول آموزش باز هم فرمانده ما اومد صحبت هاش رو با یک حدیث شروع کرد و درباره آن توضیحی داد. بعد برنامه آموزشی رو به ما داد و آموزش شروع شد. کلاس های تخصصی مانند مین شناسی و رزم و مین کاری و خنثی کردن مین و کاشت مین را او هدایت می کرد. کلاس های قران و اخلاق هم داشتیم. اما کلاس های تخصصی تخریب که برادر اربابیان به ما آموزش می داد هم بیشتر کلاس اخلاق عملی بود. چون اون به جای صحبت بیشتر عمل می کرد.

هر حدیث اخلاقی ای که می دانستیم یا می شنیدیم وقتی به رفتار فرمانده جوان توجه می کردیم، تجسم اون حدیث رو تو رفتار او می دیدیم. تو همه کلاس ها کمتر صحبت می کرد و بیشتر کار عملی داشت. انگار دوست نداشت زیاد صحبت کنه. بیشتر اهل کار بود. بعدها بچه ها می گفتند هر جا کار باشه اون هم هست. یکی از اولین حدیث هایی که تو کلاس ها خوانده شد حدیث معروف «قلَّ و دلَّ» بود. (یعنی کم و مستدل صحبت کن) یا همان شعر معروف «کم گوی و گزیده گوی چون دُرّ». توی مدتی که ما توی گردان بودیم می دیدیم برادر اربابیان ملکه این حدیث بود. اونهایی که این فرمانده تخریب را می شناسند می دانند او نمونه بارز عمل به دستورات اخلاقی بود. اگر میخواستیم حدیث های اخلاقی را که می دانستیم یا می شنیدیم در عمل ببینیم، کافی بود رفتار این فرمانده خوبمون را ببینیم. خیلی وقت ها خوشم می اومد که او را نگاه کنم. چون تجسم بسیاری از خوبی ها بود. او به خوبی النظافت من الایمان را عمل میکرد.

او در همه کارها السابقون السابقون بود. رفتار همراه عصبانیت او را ندیدیم. همیشه لبخند ملیحی به لب داشت، با وجود این توی کارهاش بسیار جدی بود. او بخوبی خود را ساخته بود. انگار دنیا را طلاق داده بود. همراه با اینکه بیشترین تلاش را که از دستش بر می آمد برای جنگ انجام میداد، تو قید هیچ عنوانی نبود تا از دیگران نشنیده بودیم، نمیدانستیم چه سمتی دارد. اون موقع معاون گردان بود، اما تا پایان آموزشی ما نمی دانستیم. بعدا که به مقر اصلی گردان ـ تو جاده فکه رفتیم ـ بچه های دیگه به ما گفتند. رفتار و کردار او نشان میداد که هیچ تعلقی به دنیا نداره. آخر هم به اونجا رفت که متعلق به اونجا بود.
نامش جاوید. راهش پر رهرو.
یادش در دل ما. دستش بر سر ما.

منبع:سایت ساجد

نام:
ایمیل:
* نظر: