کد خبر: ۶۰۲۴۴
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۴ - ۱۹:۴۸

به درستي که وسيله تقرب به خداوند سبحان(اول)تصديق و اعتراف به يگانگي خداوند ورسالت فرستاده او محمد رسول الله(ص)است ودوم جنگيدن وکشته شدن در راه حق تعالي است که سبب بلندي(رشد،تکامل و ادامه حيات)اسلام است. امام علي(ع)

مکتب ما راهش را از همين عبادت گرفته پيروان اين مکتب ديگر مشکلي ندارند وواهمه اي از کشته شدن ندارند،چرا که آنها آينده نگر هستند واگر مسلماني شهيد شود براي شهادت خودش پاداشي در نظر دارد که آن ديدار وملاقات حضرت حق مي باشد-وچه پاداشي بهتر از اين؟

با درود به امام امت وامت حزب الله وآرزوي پيروزي رزمندگان کفر ستيز اسلام وسرنگوني استکبار جهاني سخن گفتني از شهيد و شهادت از اين قلمهاي قاصر بر نمي آيد ونه تنها با اين گونه نوشتني ها اساس مطلب بيان نمي شود بلکه گاهي هم ممکن است نتوانسته باشيم به هيچ وجه حق مطلب را ادا کرده باشيم،چگونه قلم مي تواند شرح رشادتها،پايمرديها،دليريها،سوختنيها،ساختنيها،ايستادگي ها ومظلوميتها ي اين سربازان گمنام اسلام را که به قول امام عزيز گمنام ترين آنها علي(ع)است را بيان کند.گمناماني که دست از خانه وزندگي خود کشيدند خواب راحت را برچشمان خود حرام کردند از آسايش چشم پوشيدند ودست از زندگي دنيا کشيدند وراهي ديار عاشقان شدند،هجرت کردند واز مهاجران في سبيل الله شدند،رفتند تا اسلام بماند،قرآن بماند و استکبار ومستکبر ريشه کن شود.ودر اين مهاجرت جان خود را خالصانه در طبق اخلاص وتقديم معبود کردند .

فضل الله يکي از همين گمنامان سپاه اسلام بود او در سال 1345 در خانواده اي مذهبي در فراشبند ديده به جهان گشود وفضاي روحاني خانواده در تعليم وتربيت او نقش بسزايي داشت دوران دبستان را در فراشبند با موفقيت گذراند ووارد دوره راهنمائي شد اواخر دوره راهنمائي بود ودر جامعه چندان فرد برجسته اي نبود از آنجا که از ايماني کامل برخوردار بود .

در اکثر تظاهرات ودرگيريها با رژيم پهلوي شرکت داشت وشبانه مبادرت به پخش اطلاعيه هاي مهم مي نمود،تا اينکه انقلاب اسلامي پيروز شد،او در مدرسه با ساير دوستانش به تشکيل انجمن اسلامي مبادرت کرد وبه تبليغ دين در بين همکلاسي ها پرداخت .

در بحبوحه جدال بني صدر با روحانيون خط امام فضل الله با کمال شهامت از روحانيون به دفاع برخاست وخط ليبرال وخطرهاي آنرا گوشزد وبه مقابله با آن برخاست وچه بسا که دراين راه تهمتها شنيد ولي در راه دوست چه باک،وديديم که حقيقت خط فضل الله اشکار و باطل بودن خط مقابل با لطف حق نمايان شد،در مورد جنگ فضل الله با ساير همکلاسيهاي شهيدش از همان اول روانه جبهه جنگ حق گرديد،دوستانش که با او بوده اند اکثر شهيد شده اند وبعضي از آنها که مانده اند از رشادتهاي او مي گويند واز جان گذشتگي هايش او از بس به جبهه رفته بود به دانشجوي سال چهارم جبهه و جنگ لقب يافته بود

در عملياتهاي متعددي شرکت کرد به ياد خدا صلاح برداشت ودر راه خدا جنگيد از جنواب تا غرب را به ياد خدا زير پا نهاد وجمعا حدود ده بار به جبهه اعزام شد در شش مرتبه به شدت مجروح شد که لطف خدا او را نجات داد وبالاخره بعد از مدتها جنگيدن در راه حق بعد از دست دادن دوستانش در عمليات رمضان والفجر1و4 در حاليکه مشتاقانه عاشق لقاء پروردگار بود در هنگام شروع حمله خيبر به وسيله حمله دشمن از پا در آمد وشاهد پيروزي را در آغوش کشيد.

شهید عالیشوندی در عمليات رمضان والفجر1و4 در حاليکه مشتاقانه عاشق لقاء پروردگار بود در هنگام شروع حمله خيبر به وسيله حمله دشمن از پا در آمد وسپس در 3اسفندماه سال 1362 به شهادت رسید.


خاطره

((اشتباه گرفتن بوته بجاي نيروهاي عراقي))

شهيد فضل اله عاليشوندي مي گفت وقتي در اطلاعات تيپ 33المهدي (عج)بوديم يک شب در منطقه عملياتي ولفجر 1با چند نفر از برادران براي شناسايي رفته بوديم که از خط اول دشمن گذشتيم پس از انجام عمليات شناسايي کامل خط وتهيه نقشه وگزارشات لازم در حال برگشتن پس از عبور از خط اول دشمن به سنگر کمين دشمن در حالي که نگهبان در حال تعويض شدن بود برخورد کرديم به برادران گفتيم که گاومان زائيد حالا نگهبان ما را مي بيند البته ترس جان خودمان را نداشتيم فقط ترسمان اين بود که زحمات چند ماهمه برادران به هدررود اول تصميم گرفتيم درگير بشويم هرچه خدا خواسته پيش مي آيد ولي فکر کرديم دشمن از حضور ما مطلع مي شود ومحور عملياتي لو مي رود پناه برديم به خدا وبه برادران گفتيم آيه وجعلنا را بخوانيد ودر کانال بنشينيد هر چه خدا خواسته مي شود پس از تلاوت وجعلنا در کانال منتهي به سنگر کمين که نگهبان بايد از آنجا عبور مي کرد نشستيم و خود را به ديواره کانال چسبانديم.

نگهبان عراقي آمد واز کنار ما رد شد واتفاقا پايش به پاي يکي از بچه ها برخورد کرد ولي چون خواب آلود بود متوجه نشد.خدا را شکر کرديم وحرکت کرديم تااينکه موقعي که هوا گرگ وميش شده بود يکي از برادران به نام محراب برزگر از فرماندهان يکم لشکر نوزده فجر گفت باز هم گاومان زاييد.گفتم ديگه چه شده گفت نگاه کنيد عراقيها روي تپه جلويي مستقرند ديديم انگار درست مي گويد در همين حال محراب گفت من ديگر مي خواهم اسير شوم وقصد من نجات شما وگمراه کردن دشمن است.با اصرار زياد ما را راضي کرد واز مسيري غير از مسير ما خود را به طرف تپه کشاند ولي سريعا برگشت گفتيم چه شد گفت الحمد الله مشکل حل شد اينها عراقي نيستند همه اش بوته اند.

برای اطلاعات بیشتر به وصیت نامه شهید مراجعه کنید.



/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: