زندگي نامه شهيدحبيب الله ذبيحي

تا اينکه وارد دوره دبيرستان گرديد . سال اول دبيرستان را به پايان رسانيده بـود که خرمشهر آزاد گرديـد و حصر آبادان شکسته شـد و ايشان جهت نام نويسي و اعزام به جبهه دبيرستان را رها نمود و دوره آموزشي خويش را با موفقيت به پايان رسانيد و در جبهه هاي جنوب مستقر گرديد . زيرا ايشان شخصي شجاع و زيرک و نـترس بود . توسط فـرمانده لشکــر 33 المهدي عجل الله آن زمان به نام حاج اســدي ايشان را به همکاري با خود دعوت نـمود و يکي از حساسترين مسئوليت هاي لشکـر که طرح اطلاعات و عمليات بود به او سپرد به همراه رفيق خويش شهيد ابراهيـم بهادري در اطلاعات و عمليات لشکر 33 المهدي عجل الله مشغول به کار کردنــد .

تا اينکه با شهادت بــرادر کوچکتـر خويش شهيد نصرالله ذبيـحي و به اصـرار فـرمانـده خويش به منزل مراجعت نمود و در تشييع جنازه و مراسم تدفيـن برادر خويش شرکت نمودند . با پايان يافتن مراسم چهلمين روز برادرش دوباره به جبهه اعزام گرديدنـد و در عمليات کربلاي هشت که دشمن پاتک زده بود و تعدادي از شهدا که مابيــن دو خاکريـز قرار گرفته بودند چون که ايشان در اطلاعات عمليات بود و شبها محور را مي شناخت و آشنايي کامل داشت جهت برگرداندن اجساد شهدا اقدام نمودند و چنديـن نفر از آنها را بازگـردانـدن تا اينکه هنگام بـرگرداندن يکي از اجساد به وسيله گلوله ديده باني دشمن هدف قرار گرفت و به فيض شهادت رسيد.

يکي از خاطرات مهم اين شهيد اين بود که هنگام دفن ، پدر شهيد اصرار داشت که پـسـرم را خودم در داخل قبر بگذارم و هنگامي که او را در قبر جاي داد و صورت ايشان را باز نـمود لبخنـد زيبايي بر روي پدر زد .

کساني که در اطراف قبر بودند اين منظره را ديدند و فرياد برآوردند که شهيد زنده است و به همين خاطر دوباره جنازه را از قبر بيرون آوردند. با معاينه پزشک معلوم شد که اين اتفاق يک معجـزه بوده است که شهيد در اين آخرين لحظات با پدر خود وداع کرده و اعلام رضايت نموده است و شهيد حبيب الله عباس ذبيـحي در گلزار شهداي فيروزآباد در کنار آرامگاه برادر شهيدش نصرالله ذبيحي به خاک سپرده شد .

يک خاطره از شهيد حبيب الله (عباس) : حبيب الله در عمليات هايي که جهت شناسايي خاک دشمن مي رفت موانعي که در آب اروند گذاشته بودند لباس غواصي ايشان را پاره کرده و از ناحيه ي پا آسيب شديدي ديد که تاندم هاي پاي راست ايشان پاره شده بود و به مدت 11 روز در بيمارستان بستـري شد ، که بعد از مرخص شدن از بيمارستان بدون اينکه خانواده مطلع گردند دوباره به جبهه جنگ بازگشتند و خانواده هيچ گاه از اين مورد و قضيه با خبر نشدند.

ياران چه غريبانه ، رفتند از اين خانه .

/224224