کد خبر: ۶۵۹۵۳
تاریخ انتشار: ۰۲ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۲
با 13 نفر از بچه ها آماده رفتن شديم ساعت 5 بود که حرکت کرديم و به نزدیکي دشمن رسيديم قرار شد که ما برويم شناسايي و برگرديم
خاطرات دفاع مقدس به روایت شهیدعبد المجید آزادی خواهان

لحظه هاي مرگ زندگي چه زيباست و چه دلشکوه . از چشم هندي به دهلران آمديم و از آنجا به سقز رفتيم و بعد از چند روز کارخودرا براي شناسايي آماده کرديم وبه بيرون رفتيم . و بقيه گفتند ببايد سگلال، کار خود را در سگلال شروع کرديم. دسته ما يک دسته 5 الي 6 نفره بودشناسايي که تمام شد گفتند آماده حمله بشويد، به محور رفتيم به غير از اسلحه هر کدام چند پرچم و يک بسته سيم در دست داشتند ،عصر بود به محور رسيديم و شروع به کار کرديم هر جا که لازم بود پرچم و بقيه جاها سيم کشي کرديم خبر آمد که اينجا حمله نمي شود و بايد به جاي ديگر برويد و ما به حصيلان رفتيم آنجا ه شروع کرديم و به دوراول رسيديم که داشتند کانال مي کندند خلاصه بعد از چند روز خبر آمد که اينجا عمليات نمي شود .

گفتند که امشب هر کس بايد کاري بکند دسته ما دو قسمت شد و من با چندنفر مسئول منفجر کردن پل و گرفتن جلو ماشين هايي که از روي جاده عبور مي کردند شديم. بچه ها آماده شدند باران آمده بود و زمين ها شل بود ما رفتيم اما به سگلان که رسيدم ديدم سيل مي آيد، با موتوری که داشتم زدم قدبه سيل که آيا مي شود رد شد يا نه اما نمي شد رد شويم ناچار برگشتيم خلاصه تمام بچه ها بدون اينکه بتوانندکاري انجام دهند برگشتند. چند شب بعد مأموريت رفتیم تا آن دورادل را که دشمن چند روز قبل کار مي کرد منفجر کنيم ،با 13 نفر از بچه ها آماده رفتن شديم ساعت 5 بود که حرکت کرديم و به نزدیکي دشمن رسيديم قرار شد که ما برويم شناسايي و برگرديم و بچه ها را با خود ببريم .ما رفتيم و به همان جا رسيديم که قبلا لودرها آنجا بود، اما لودرها کارشان تمام شده بود و رفته بودند و جلو ما کانال زده بودند به عمق 3/5 طول و 3/5 عرض از تپه اي بالا رفتيم 3 تا سنگر کمين به فاصله 20 متر جلو ما بود از سمت راست سنگرها رفتيم و به پشت سنگر کمين رسيديم چند لحظه اي صبر کرديم، صداي تلفن از سنگر کمين وسطي به گوش مي رسيد، يکي از عراقي ها از سنگر وسطي بيرون آمد و سيگار در دست داشت و به سنگر اولي رفت .

ما منتظر مانديم ببينيم چه مي کند در اين لحظه سيم تلفن آنها راقطع کرده بوديم، دوباره وصل کرديم ساعت 11/5 شب بود،ديديم که آن نفر پتويي در دست داشت و به همان جای اول خود برگشت چند لحظه ديگر صبر کرديم و از تپه بالا رفتیم به نزديکي سنگر که رسيدیم،ديدیم همه در بيرون از سنگر مشغول صحبت هستند دوباره برگشتيم و بعد از چند دقيقه ديگر دوباره به طرف آنها رفتيم در 5 متري سنگر که رسديم ايست دادند ،ما هم در همانجا نشستيم آنها همه بيرون آمدند و اسلحه خود را مسلح کردند بعد از چند لحظه يک تير هوائي شليک کردند من به بچه ها گفتم بنشينيد در کناره تپه خودم هم نشستم در اين موقع يکي از بچه ها تکان خورد تير دوم به دست همان طرف خورد، ما هم شروع به تيراندازي کرديم .

شهید عبدالمجید آزاد خواهان در روستاي خير آباد فسا در آستانه بهار1341 به دنیا آمد سرانجام  در  منطقه طلائيه در عمليات خيبر در  تاریخ 25 اسفندماه سال 1362 به شهادت رسید.


برای اطلاعات بیشتر به زندگی نامه شهید مراجعه کنید.



/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: