کد خبر: ۶۶۴۲۴
تاریخ انتشار: ۰۶ مهر ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۰
حاج داوود موسوی جانباز 70 درصد که در حادثه تاسف بار منا به شهادت رسید، فرمانده یکی از گروهانهای تخریب بود.
حاج داوود موسوی جانباز 70 درصد که در حادثه تاسف بار منا به شهادت رسید، فرمانده یکی از گروهانهای تخریب بود. از "بچه های علی عاصمی" و اردوگاه شهدای تخریب.

در عملیات والفجر 10 برای شناسایی میدان مین، وارد میدان شد. در مرز نوجوانی و جوانی بود. ابتدا یک پایش روی مین می رود. نیروهایش بسمت او حرکت می کنند تا او را از میدان خارج کنند. با یک پای قطع شده به آنها نهیب زده بود که "شما با میدان آشنا نیستید، خطرناک است. خودم بیرون می آیم." لی لی کنان با یک پا شروع به خروج از میدان مین می کند که پای باقیمانده هم روی مین دیگری می رود. پای دوم هم قطع می شود. بار دیگر نیروهایش اقدام به حرکت برای بیرون کشیدن او از میدان می کنند. اینبار محکمتر نهیب می زند که "مگر نگفتم نیایید، خودم می آیم." چهار دست و پا از میدان مین خارج شده بود.

هنرش این بود که هم سرشار از روحیه و شوخ طبعی بود، و هم نماد مناعت طبع و بزرگواری و حجب و تقوای ناب. با دو پای مصنوعی بگونه ای راه میرفت که هیچکس متوجه جانبازی او نمی شد. مثل همین عکس که از آخرین تصاویر اوست. می توانست کسی را نایب کند جهت جمع آوری سنگریزه برای رمی جمرات. اما با دو پای مصنوعی کوه را بالا رفته و خود این کار را انجام می دهد. "حاج داوود موسوی" هیچگاه جانبازی اش را به روی احدی از جامعه نیاورد و امتیازی نخواست.
جواهری گرانبها و بی نظیر بود که پایانش باید اینگونه به شهادت ختم می شد.
اگر چه ... یادش همیشه با دل داغدار ما خواهد بود.

جواهری گرانبها و بی نظیر بود که پایانش باید اینگونه به شهادت ختم می شد.


 "تصورش هم دردناك است. هر دو پايت مصنوعى باشند و در آن هجوم هزاران آدم وحشت زده و هراسان كه هر كس در تكاپوى فرار از مهلكه مرگ، آن ديگرى را به زير مى كشد و از رويش مى گذرد گرفتار شده باشى. حتما هر دو پاى مصنوعى اش شكسته شده بودند و لابلاى جمعيت ترس خورده گم شده بودند. پاهايش از زير زانو قطع شده بودند و حالا او بر زمين افتاده و در ميان انبوهى كه هر كس به فكر جان خويش است گرفتار آمده بود.
درد من اين است كه داود، كه هرگز از پا نيفتاده بود، زير دست و پا افتاده بود و نمى توانست كمر راست كند و از مهلكه خارج شود. اين همان داودى بود كه در سالهاى جنگ وقتى به زحمت هجده سالش بود پايش بر روى مين مى رود اما اجازه نمى دهد دوستانش براى كمك به او وارد ميدان مين بشوند. نگران بود كسى ديگر آسيب ببيند كه فرياد مى زِد نياييد، خودم مى آيم. ايستاد و با يك پا حركت كرد و هنوز چند قدمى برنداشته بود كه مين ديگرى و انفجار ديگرى و پاى ديگرش. حركت و خيز بچه ها را كه ديد صدا بلند كرد كه گفتم كه مى آيم، كسى نيايد. سينه خيز از ميدان مين خارج شد. دردناك نيست كه همين داود كه با دو پاى قطع شده و خونين از پا نيفتاده بود حالا بدون پاهاى مصنوعى اش زير انبوه جمعيت افتاده باشد و نتواند بلند شود؟
داود موسوى، تخريبچى اردوگاه شهداى تخريب، در فاجعه منا جان داد و همه دوستانش را عزادار رفتنش كرد."


جواهری گرانبها و بی نظیر بود که پایانش باید اینگونه به شهادت ختم می شد.
/224224

نام:
ایمیل:
* نظر: