کد خبر: ۷۲۶۶۵
تاریخ انتشار: ۲۰ آذر ۱۳۹۴ - ۱۲:۰۲
شهید بهرام ایازی؛
برادران شخصيت خويش را باز يابيد و به خود برگرديد خواب را به خواب بسپاريد و چشم هايتان را بگشائيد و با بيداري به بوته فرهنگ آب دهيد وتو اي خواهرم حجاب،حجاب، حجابت را رعايت کن که چون شهدا بخاطر خدا رفته اند و خدا هم مي گويد حجاب بايد رعايت شود.
 انا لله و انا اليه راجعون

من طلبي وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقا و من عشقته قتلنا و من قتلنا فعلي ديته و من علي ديته ما نا ديته.

هر کس که مرا طلب کند خواهد يافت و هر کس که مرا يابد خواهد شناخت و هر کس که مرا شناسد عاشقم خواهد شد و هر کس که عاشقم شد عاشقش مي شوم و هر کس که عاشقش شدم او را خواهم کشت و هر کس ررا که بکشم ديه او بر گردنم خواهد بود و هر کس که ديه اش برگردنم باشد ديه اش را خواهم پرداخت.

پس از ستايش خداوند سبحان و درود بر رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار بالاخص حضرت مهدي(عج) و نائب بر حقش امام خميني و ملت شهيد پرور ايران و با سلام بر پدرومادر و خواهرانم و برادرانم و دوستان و آشنايانم. من بهرام ايازي فرزند بهمن بر اساس رسالت و مسئوليتي که حس نموده بودم در راه الله و براي پاسداري و حراست از انقلاب اسلامي که خون هاي هزارها کشته و مجروح است به جبهه آمدم و به جنگ عليه ضد خدا پرداخته ام من گام نهادم در اين مسير خدائي را يک فريضه الهي مي دانم و در اين راه اگر دشمن را شکست دهيم پيروزيم و اگر هم کشته شويم پيروزيم به هر حال اين جاي شکر پروردگار است براي من و شما که در اين راه به درجه شهادت مي رسيم و بجائي مي رويم که ملکوتش نامند که بهشتش نامند من زندگي ذلت بار را هيچ وقت قبول نخواهم کرد مرگ سرخ(شهادت) را به آن ترجيح مي دهم و همان طور که قلبم آگاه است به آرزوي خود خواهم رسيد که همانا شهادت باشد هيهات که هجده سال از زندگي من مي گذرد و هنوز اندر خم يک کوچه ام زيرا که از نعمت هائ که پروردگار به من داده است سپاسگزاري نکرده ام و شرمنده ام پيش از همه که از نعمت هاي بزرگ خداوند ناسپاسي کرده ام که امام رهبر و مرجع تقليد ما روح خدا خميني بت شکن مي باشد توفيق نيافتم آن طور که بايد در گفتارش تفکر کنم و توفيق نيافتم که بيشتر بشناسمش افسوس و صد افسوس که با او هم عصر بوده ام ولي از ولايتش بهره نجستم و به فرايتش نينديشيدم انشاءالله خداوند مرا سعيد زنده نگهدارد و شهيد بميراند. و چند کلمه با خانواده ودوستان و آشنايانم: پدرم درود خدا بر تو باد که با امضاء نمودن رضايت نامه من در حقيقت شهادت نامه مرا امضاء کردي.مادر عزيزم مثل کوه باش و جواب کوه استقامت است لحظه اي از نام و ياد خدا غافل مباش و در راه دين بکوش که هر چه بکوشي کم است قامتت را بلند بگير و نداي الله اکبر خميني رهبر سر ده و فرياد شهيدان راه خدا را به مردم برسان که همانا فرمان ما پيروي از اسلام و قرآن است و اگر شهيد شدم جسد من را در مسجد ولي عصر(عج) بگذاريد تا پدرومادر و اقوامم روي من را ببينند ولي پدرومادرم امکان دارد اتفاقي بيفتد که جسد من بدست شما نرسد اما از شما خواهش مي کنم صبر را پيشه خود قرار دهيد و ياد شهداي کربلا را زنده نگهداريد و هر وقت که دلتان گرفت به گلزار شهدا برويد تا آن شيرهاي شهيد را بنگيرد و شما مادرم اجر مرا از بين نبريد فکر کنيد که شب عروسي من است همان طور خوشحال باشيد و با گريه خود دشمن را شاد نکنيد پدرم مرا ببخش که براي شما کاري نکردم و اگر قبري برايم موجود بود اين شعر را روي قبرم بنويسيد:

هر کس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عيال و خانمان را چه کند

ديوانه کني هر دو جهانش بخشي ديوانه تو هر دو جهان را چه کند

اين مکتب اسلام است که با خون حفظ مي شود همچون درختي که با آب زنده مي شود

وچند کلمه اي با شما برادران و خواهران: برادران شخصيت خويش را باز يابيد و به خود برگرديد خواب را به خواب بسپاريد و چشم هايتان را بگشائيد و با بيداري به بوته فرهنگ آب دهيد و از پوستين فرهنگ وارداتي بدر آئيد و آداب اسلامي را احياء کنيد و نواميس به نيستان کشانده را به خاطر بياوريدو سنن را دوباره به پا داريد و بذر را بيفشانيد و خلاصه غرور خود را خرد کنيد و اسلحه زمين افتاده شهيدان را برداريد و به پيش که مستضعفان جهان در انتظار شمايند. اي برادران بجنگيد با نفس خويش تا در جهاد اصغر موفق باشيد. و تو اي خواهرم حجاب،حجاب، حجابت را رعايت کن که چون شهدا بخاطر خدا رفته اند و خدا هم مي گويد حجاب بايد رعايت شود خواهرم تو مي تواني زينب گونه باشي تو مي تواني فاطمه وار زندگي کني و خلاصه مي تواني سميه و نرجس گونه باشي و خلاصه برادران من عارفانه پيش رفتم و اين راه را پذيرفتيم و با بصيرت خويش در اين راه رفتيم و اگر از اين بنده حقير اشتباهي رسيده مرا ببخشيد و خلاصه در آن غروب سرخ نسيمي که از جبهه ها مي آمد در گوشم زمزمه کردم من از رودخانه هاي خون از شاخه هاي سرخ گذشته ام خون زيباي شهيدان را که بر زمين نوشته بودند هيهات من الذله را ديده ام و عطر حاصل از آن را بوئيده ام و بر ديدگان طفلان بي پدر بوسه زده ام و وضوئي با خون گرفتم و بر پيکر شهيدان بي سرو دست نماز عشق خوانده ام به مسلخ عشق مردان خدا رفتم در پاوه به آرامگاه حسين رفتم و سلاح هاي بي صاحب آنها را ديده ام لبان خويش را برآنها نهاده و بوسه زدم در ميعادگه عشق آن جا که چمران 48 ساعت مردانه از اسلام دفاع مي کند ودر آن زمين خونين آرام مي گفت اي نسيم سلامم را بر مادراني برسان که فرزندان خويش را در راه خدا داده اند سلامم را به پدران در پشت جبهه برسان که به نداي حسين زمان لبيک گويند و به جبهه بشتابند. و حالا من حقير مي خواهم سلاح خون گرفته چمران ها،دهقاني ها را برگيرم و بر دشمن بتازم و خون کثيف او را بريزم و عارفانه بگويم که اي خداي خون حافظ اين مرزو بوم باش و ما رهسپاريم با خميني تا شهادت. و اينک در اين دنيا نظاره گر انسان هائي هستيم که از تمامي نعم مادي دل کنده اند و بديدار خدا شتافته اند و ديدار جانان را بهتر از هر چيز دانسته اند و با اين عملشان درس هائي به تمامي استعمارگران داده اند. و خلاصه يک وصيت به دو برادر کوچکم حجت الله و روح الله: به حجت و روح الله دروغ نگوئيد،نگوئيد بهرام به سفر رفته ،نگوئيد از سفر بازخواهد گشت و بهترين و زيباترين هديه ها را برايتان به ارمغان خواهد آورد بخدا قسم بگوئيد بخاطر آزادي شما هزاران ترکش خمپاره را در جنوب کشور در سينه خويش جاي داد بگوئيد براي استقلال ميهن خون بهرام بر تمام رزهاي غرب و جنوب کشور بر زمين ريخت بگوئيد بخاطر اسلام سرماي غرب پاهاي او را فرسوده ساخت و در جنوب در آفتاب داغ دشت عباس برادرت عرق ريزان آموزش ديد و اما اگر من در غرب يا جنوب شهيد شدم به برادرانم واقعيت را بگوئيد بگذاريد قلب کوچک حجت اله و روح الله شکاف بردارد و  هميشه اي را از استعمار بر دل آنها ريشه بدواند که چرا عکس برادرش را بزرگ کرده اند چرا مادرش ديگر نخواهد خنديد،چرا گونه هاي مادر هميشه خيس است چرا خواهر شما را بيشتر دوست دارد و چرا پدر محبتي بيش از قبل به آنها دارد و چرا بهرام ديگر به خانه باز نمي گردد به برادرانم واقعيت را بگوئيد مي خواهم برادرانم دشمن را بشناسد امپرياليسم و استعمار را بشناسد و هر روز خودشان را امتحان کنند قد و وزن خود را اندازه بگيرند و شناسنامه خود را ورق بزنند  و هر روز پوتين بهرام را بپوشند و با قهقهه بهرام آب بنوشیدبگذاريد برادرانم بجاي توپ نارنجک و بجاي ترانه سرود مبارزه بياموزند و خلاصه بگذاريد حجت و روح الله هر دو با هم شهيد بشوند. والسلام حقير بهرام ايازي.

شهيد بهرام ايازي در سال 1347 در روستاي خواجه جمالي ، بخش آباده طشك از توابع شهرستان ني ريز به دنیا آمد سرانجامدر منطقه فكه  در تاريخ 24اردیبهشت سال 1365 به شهادت رسید.

برای اطلاعات بیشتر به زندگی نامه شهید مراجعه کنید.

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: