کد خبر: ۷۲۹۰۸
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۴ - ۰۹:۰۹
در سفری که اخیراً به کشور عراق داشتیم، با مردی به نام ابوعلی الغبان آشنا شدم که به خاطر تبلیغ اندیشه‌های حضرت امام خمینی(ره) آن هم در خفقان دوران صدام و جنگ تحمیلی علیه کشورمان، چندین سال به زندان افتاده بود.
به گزارش گروه سایر رسانه های دفاع پرس، قرار بود هنگام بازگشت از سامرا و زیارت مزار امامین عسکریین، به کاظمین برویم. از سامرا تا بغداد و کاظمین فاصله زیادی نیست. این دو شهر چسبیده به هم هستند و روزگاری نه چندان دور، ‌کاظمین محله‌ای از بغداد به شمار می‌رفت. بعد از یک ساعت پیمودن راه، ‌راننده اتوبوس توقف کرد تا مسافران کاظمین پیاده شوند. قصد پیاده شدن داشتیم که یکی از افراد گروه گفت با یک دوست عراقی به نام ابوعلی قرار گذاشته تا شبی میهمانش در بغداد باشیم. بنابراین اتوبوس دوباره حرکت کرد و در نقطه‌ای دیگر که جزو محدوده شهر بغداد بود، ‌پیاده شدیم. لحظاتی بعد ابوعلی الغبان با یک اتومبیل شاسی بلند از راه رسید. خیلی گرم و صمیمی با ما برخورد کرد و چون اتومبیلش ظرفیت گروه 9 نفره‌مان را نداشت، یک تاکسی کرایه کرد و نیم ساعت بعد همگی به خانه ابوعلی در یکی از محلات نسبتاً خلوت و آرام بغداد رسیدیدم.

خانه‌ای ایرانی در دل بغداد

خانه الغبان‌ها شکل و شمایل شرقی و تا حدی ایرانی داشت. اتاق‌هایش با فرش‌هایی که با نقوش اصیل ایرانی بافته شده بودند، ‌پوشیده بود و اسماء‌متبرکه ائمه اطهار نیز روی دیوارهای این خانه، احساسی آشنا و البته دوست داشتنی را به ما منتقل می‌کرد. اما نکته‌ای که باعث تعجب من شد، آشنایی‌ام با احمد، ‌یکی از پسران ابوعلی بود. احمد که کلمه‌ای از زبان فارسی نمی‌دانست، می‌خواست با اشاره به گوشی تلفن همراهش موضوعی را به من بفهماند که چشمم به تصویر حضرت امام خمینی(ره) روی بک گراند گوشی‌اش افتاد و همین نکته باعث کنجکاوی و نهایتاً آشنایی‌ام با پیشینه این خانواده اصیل شیعه عراقی شد.

خوشبختانه یکی از بچه‌های گروه کمی زبان عربی می‌دانست و با ترجمه دست و پا شکسته‌اش، متوجه شدم که احمد 23 ساله از دوستداران امام است و این محبت را از پدرش ابوعلی به ارث برده است. ابوعلی در دوران حکومت صدام چندین سال به خاطر تبلیغ اندیشه‌های حضرت امام به زندان افتاده بود. مقدمات مصاحبه با ابوعلی همان جا فراهم شد و از او خواستم از خودش و زمینه‌های آشنایی‌اش با تفکرات امام خمینی بگوید:

«من متولد 1957(1336) هستم. پدر و مادرم از شیعیان فعال بودند که مدتی ریاست صندوق جمعیت خیریه امام جواد(ع) را برعهده داشتند. این جمعیت کارهای عام‌المنفعه و کمک به مستمندان را انجام می‌داد. خواهرم نیز مدرس مدرسه بنت‌المهدی(عج) بود. قصدم این است که عنوان کنم از قبل زمینه‌های فعالیت مذهبی و اجتماعی در خانواده ما وجود داشت و سعی می‌کردیم در خصوص مسائل رخ داده در اطراف‌مان آگاه باشیم و در صورت امکان در تغییر شرایط موجود مؤثر عمل کنیم. چنانچه پدر و مادرم در سفرهایی که به نجف داشتند با شخصیت‌های بزرگی چون سیدباقر صدر ارتباط برقرار کردند و همچنین با حضرت امام خمینی(ره) که آن زمان به نجف تبعید شده بودند، آشنا شدند.»

آشنایی با امام پای اخبار رادیو

با یک حساب سرانگشتی می‌شد فهمید که هنگام تبعید حضرت امام به عراق در سال 1344، ‌ابوعلی کودکی هشت ساله بوده است، بنابراین از او پرسیدم: خود شما کی به صورت مستقیم با ایشان آشنا شدید؟ منظورم آشنایی با تفکرات امام است؟

«من در دوران کودکی یک بار حضرت امام را در کاظمین دیده بودم. اما آشنایی‌ام با تفکرات ایشان آنطور که مد‌نظر شماست، به دورانی برمی‌گردد که امام خمینی به فرانسه تبعید شده بود. آن زمان من حدود 20 سال داشتم. جوانی بودم که تشنه اطلاع از حرکت‌های اصیل اسلامی بود و چون امام خمینی پرچم اسلام را در دست داشت، دوست داشتم بدانم او چگونه شخصیتی است و چه حرف‌هایی برای گفتن دارد. بنابراین مرتب پای رادیو می‌نشستم و اخبار حضور ایشان در فرانسه را دنبال می‌کردم. رفته‌رفته متوجه شدم که قیام امام خمینی در راستای قیام منجی عالم بشریت امام مهدی(عج) قرار دارد و در واقع زمینه‌ساز قیام ایشان به شمار می‌رود، چراکه امام خمینی تجدیدکننده اسلام ناب محمدی و دوستدار بیداری مسلمانان بود. من امام را یک رهبر عالیقدر یافتم که نه تنها برای شیعیان بلکه برای تمام مسلمانان جهان پیامی از عزت و شرف دارد و می‌خواهد اسلام راستین را به جهانیان معرفی کند. از همان زمان مهر ایشان به دلم افتاد و امام و انقلابش را از صمیم قلب پذیرفتم.»

عاشقی که به زندان افتاد

ابوعلی از عمق عشقش به امام می‌گفت که در دوران خفقان رژیم بعث عراق باعث به زندان افتادنش شده بود. او در ادامه صحبت‌هایش به آن دوران تلخ نیز اشاره کرد و ‌گفت: «وقتی خصومت و دشمنی رژیم بعث عراق با ایران اسلامی شکل جدی‌تری گرفت و وقوع جنگ غیر قابل اجتناب به نظر می‌رسید، سعی کردم اندیشه‌های حضرت امام را تبلیغ کنم و جوانان عراقی را نسبت به نیات رژیم بعث و همچنین ماهیت اسلامی انقلاب ایران آشنا کنم. اما متأسفانه شناسایی شدم و از تاریخ 22/4/1980 تا 1/6/1984 (2 اردیبهشت 1359 تا 11 خرداد 1363) به زندان افتادم. بار دیگر نیز در سال 1987 تا سال 1989 (1366 تا 1368) که تقریباً یک سال و نیم طول کشید به دلیل عدم حضور در جبهه‌های جنگ و شرکت نکردن در مقابله با برادران ایرانی‌ام به زندان افتادم.»

از ابوعلی پرسیدم به عنوان یک عراقی که قاعدتاً عرق ملی دارد، ‌چرا زندان افتادن را به عدم حضور در جبهه ترجیح داده است؟‌پاسخ داد: «من می‌دانستم که جبهه ایران طرف حق است. من همیشه دوستدار و مدافع حق هستم و حتی وقتی کشورم با کشور شما وارد جنگ شد، سعی کردم جانب حق را نگه دارم و به نوبه خودم در این جنگ حق و باطل شرکت نداشته باشم. درست است که یک عراقی هستم، اما عشق به میهنم بالاتر از عشق به حق و حقیقت نبود و به نوعی عدم شرکت در این جنگ تجاوزکارانه را به نفع کشورم می‌دانستم. بسیاری از سربازان عراقی مجبور بودند با رزمندگان ایرانی بجنگند و اگر این اجبار نبود، حتم بدانید که بسیاری از سربازان ما جبهه‌های جنگ را ترک می‌کردند.»

تأثیر اندیشمندان ایرانی

ادامه خاطرات ابوعلی به دوران حضور بیش از پنج ساله‌اش در زندان اختصاص داشت و این مجاهد عراقی از شکنجه‌هایی می‌گفت که طی این دوران تحمل کرده بود. به گفته ابوعلی بسیاری از زندانی‌ها در بدترین شرایط نگهداری می‌شدند و با شیوه‌های مختلفی مورد آزار قرار می‌گرفتند. از بسته شدن به پنکه سقفی گرفته تا ضرب و شتم و سایر شکنجه‌ها که هیچ کدام باعث نمی‌شد امثال او دست از اعتقادات خود بردارند و با رژیم بعث عراق همراهی کنند.

اما نکته جالبی که حین گفت‌و‌گویم با ابوعلی پیش آمد، ‌اختلاف سلیقه‌ای بود که بین ابوعلی و فرزندش احمد پیش آمد. احمد از طرفداران مرحوم دکتر شریعتی بود و ابوعلی هم از طرفداران شهید مطهری. بحثی به عربی بین‌شان رخ داد که چیزی از آن سردرنیاوردم و مترجم‌مان هم خیلی نتوانست کمک کند. همین قدر فهمیدیم که اندیشه‌های اندیشمندان ایرانی مثل دکتر شریعتی و استاد مطهری در میان ملت‌های مسلمان دیگری چون مردم عراق نیز ریشه دوانده و هر کدام از این اندیشه‌ها، طرفداران خاص خود را دارد و با وجود اختلافاتی جزئی که شاید در میان خانواده‌ها و نسل‌های ایرانی نیز باشد، مهم این نکته بود که خانواده الغبان دوستدار انقلاب اسلامی و ولایت فقیه بودند. البته هر کسی به روش خودش.

ولایت فقیه کلید اتحاد


تبعیت از ولایت فقیه، وجه بارز اغلب کسانی است که دوستدار واقعی انقلاب اسلامی ایران هستند و ابوعلی نیز از این موهبت برخوردار بود. او در خصوص امام خامنه‌ای می‌گفت:«من خودم را مرید امام خامنه‌ای می‌‌دانم. هرچند قبلاً مقلد سیدباقر صدر بودم و اکنون آیت‌الله سیستانی را مرجع تقلید خود قرار داده‌ام اما از نظر من رهبر عالیقدر ایران خلف شایسته‌ای برای حضرت امام هستند که نظرات و تفکرات‌شان رهایی بخش ملت‌های مسلمان و خصوصاً شیعیان مظلوم جهان اسلام است که در طول تاریخ مورد ظلم و ستم حاکمان قرار می‌گرفتند. درایت و شایستگی حضرت امام خامنه‌ای به حدی است که اگر مسائل احساسی و قلبی را نیز کنار بگذاریم، به شخصه می‌گویم قلباً و روحاً و عقلاً ولایت و رهبری امام خامنه‌ای را پذیرفته‌ام و به آن افتخار می‌کنم. نظرات و مساعدت‌های رهبر معظم انقلاب در کنار فتوای مرجعیت عالی عراق بود که باعث توقف حملات داعش و عقب راندن آنها شد.»

احمد فرزند ابوعلی نیز فیلمی از حضورش در مناطق جنگی نشان داد که به همراه تعدادی از دوستانش به آن مناطق رفته و از نزدیک از مناطق آزاد شده بازدید کرده‌اند. احمد در این رابطه ‌گفت:«خود مردم عراق باید سرنوشت‌شان را تعیین کنند و به لطف خدا به زودی نیروهای مردمی به کمک ارتش عراق، داعشی‌ها را از خاک‌مان بیرون می‌اندازند. من هم مثل خیلی از جوانان عراقی دوستدار سردار سلیمانی هستم و از زحمات این سردار بزرگ ایرانی و همچنین مدافعان حرم ایرانی تشکر می‌کنم.»

ابوعلی از کمک‌های نقدی و جنسی می‌گفت که به نیروهای الحشد الشعبی به عنوان بسیجیان عراقی اراده می‌دهند و این پایان بخش گفت‌وگوی ما با یک خانواده انقلابی عراقی بود که ایران اسلامی را الگوی خود قرار داده‌اند و مانند دوران دفاع مقدس، ‌از بسیجیان خود با همه داشته‌هایشان حمایت می‌کنند.

نام:
ایمیل:
* نظر: