کد خبر: ۷۲۹۲۰
تاریخ انتشار: ۲۴ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۸
 شهيد علمدار نمونه باز اين مردان خدايي بود که فرزند چهارم خانواده بود . پدرش کشاورز و مادرش خانه دار . ولي عشقي بالاتر از علم و دانش مانع از آن شد که درسش را تمام کند . ايشان به خواندن نماز اول وقت پايبند بود و بيشتر مواقع نماز را در مسجد امام حسين (ع) به زادگاهش جا مي آورد  . با پدر و مادرش به نرمي و ملاميت رفتار مي کرد و آن ها را مورد لطف و محبت خويش قرار مي داد تا جايي که پدرش مي گفت :  او آن قدر مهربان بود که من در برابر او شرمنده مي شدم با اقوام رفتاراي صميمانه داشت گذشت عدم تکبر و يکرنگ بودنش باعث شده بود او را از ديگران ممتايز کنند " . آن گاه که شور و غوغاي انقلاب آغاز شده بود او به عناوين مختلف به فعاليتهاي مربوط به انقلاب مي پرداخت و همواره خانواده اش در تظاهرات شهرستان جهرم و خفر شرکت مي کرد و فقط به فکر يک چيز بودند آن هم پيروزي انقلاب اسلامي بود و او عاشق بود و لايق " عشق را به پرواز و پرواز را در کنار سرور آزادگان تفسير مي کرد  . با شروع جنگ تحميلي از قيل و قال مدرسه بيزار شد و شوق پرواز که سال ها با جانش در آميخته بود  او را بي قرار  جبهه ها کرد . از طريق ارتش به خدمت مقدس سربازي فرا خوانده شد  .


زندگی نامه شهیدعلمدار بارانی

 بعد از گذارندن دوران آموزشي در کرمان از طرف لشکر 21 حمزه دهلران  که به لشکر خونين معروف است  به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شد . او مي گفت که در برابر سختي ها بايد صبر و تحمل کرد چون خودش به اين مسئله اعتقاد راسخ داشت  که " فان مع العسر يسرا ، ان مع السعر يسرا " در مدتي که در جبهه حضور داشت به جمع آوري اجساد مطهر شهداي از خاک عراق مشغول بود تا اين که سرانجام در تاريخ 21خرداد ماه سال 1362 در منطقه عملياتي شرهاني عراق بر اثر اصابت ترکش به شانه و سرش به وصال معشوق رسيد و شربت شيرين شهادت را با کمال ميل نوشيد و پيکر پاک و مطهرش  با حضور گسترده  مردم در زادگاهش به خاک سپرده شد . روحش شاد و يادش گرامي باد  . والسلام 

خاطره شهید:

حوالی تابستان بود که تازه برق به روستای ما آمده بودوما تازه یخچال خریده بودیم ،من به او گفتم صبر کن تا آب خنک از یخچال برایت بیاورم ولی او گفت:ناشکر نباشید آب خنکی  که ما در جبهه استفاده می کنیم شما با اون می توانید چای درست کنید.


دست نوشته های شهید:

/224224
نام:
ایمیل:
* نظر: