کد خبر: ۷۷۷۵۰
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۰
پای صحبت های پیروانی، پیشکسوت ورزش فارس:رئیس کلانتری و کمیته دو بودم
در سراسر ایران نقش جامعۀ ورزشکاران را در کلیۀ جنبش ها علی الخصوص پیروزی انقلاب نمی توان نادیده گرفت.
از کوچه های خاطرات انقلاب به عرصه حماسه آفرین ورزشکاران می رسیم. حماسه ای که با آن نام یک سرزمین  با افتخار به جهانیان معرفی می شود. جایی که پهلوانی و قهرمانی با نام ایران گره می خورد و البته در روزهای انقلاب با همان روحیه جوانمردی با آرمان های مشترک یک ملت یکی می شود و سهمی از رشادت ها را برای خود و ملتی جاودان می سازد. در این روزهای سراسر نور به سراغ یکی از مردان بزرگ ورزش فارس می رویم مردی که به حق نام او با تمام قدرشناسی و ناملایماتی که با او شد در تاریخ ورزش این خطه تا ابد زنده و تاثیر گذار خواهد ماند. جوانمردی که تلاش کرد و شیراز را در عرصه رقابت های ورزشی کشور پا برجا نگاه داشت و شاگردانی را تربیت کرد که توانستند به عنوان نماینده های جامعه ی ورزشی شیراز افتخار آفرین و سرشناس باشند. غلام پیروانی مردی که کمتر کسی از نسل های گذشته تا به امروز وجود دارد که او را ندیده  و نام او را نشنیده باشد. او از خدمت ها و خاطراتش در زمان انقلاب اسلامی برایمان می گوید:
 در سراسر ایران نقش جامعۀ ورزشکاران را در کلیۀ جنبش ها علی الخصوص پیروزی انقلاب نمی توان نادیده گرفت. جا دارد یادی کنیم از حاج آقا طالقانی رییس فدراسیون کشتی که در این راه زحمت بسیاری کشید و سخنرانی های متعددی انجام داد و در زمان ورود امام از پاریس بادیگارد ایشان بود و ارادت خاصی به امام و انقلاب داشت و هنگام سخنرانی امام در بهشت زهرا، بالای سر امام بود که می توان به تصاویر موجود استناد کرد .
در آن زمان زمین فوتبالی در محلۀ فخرآباد بود که فوتبالیست های بسیاری در این زمین تجمع می کردند که اینان افرادی مطرح و بنام بودند. افرادی همچون علیرضا قشقائیان، الیاس عبداللهی، رسول دره شوریان، مسعود سلطانی، برادران اسدی، فریبرز قاجار، مرحوم برادر خودم و علیزاده. در آن سال ها من رییس کلانتری و کمیته دو بودم که خود باعث شد هر ثانیه اش خاطره باشد. مربوط می شود به زمانی که کلانتری دست ما افتاد و کمیته دو را تشکیل دادیم که پنج ماشین داشتیم و همه ماشین های شخصی خانواده بود که بنز و شورلت و تویوتای دو کابینه مال پدرم بود و یکی فورد برادرم و فیات خودم. شب ها با ماشین ها به گشت می رفتیم. افراد دیگری هم بودند که زحمت بسیاری کشیدند و واقعاً از جان و مال خود مایه گذاشتند.کسانی همچون مرحوم عبدالحمید حسینی و مرحوم محمود شیرازی، همه از جیب خالصانه و بدون منت و از شعف دل خیلی خرج کردیم. ۱۱ ماهی را اینگونه گذراندیم تا سال ۵۹. خطر زیادی داشت، بچه ها با ژ۳ من را اسکورت می کردند. خدا رحمت کند مجدالدین محلاتی و مجدالدین مصباحی که تاریخ وفاتشان در این سال مقارن شد با فوت پدرم که از کلانتری بیرون آمدم.
روزهای خوب و شعارهای خوبی داشتیم. صبح ها همه جمع می شدیم و به مسجد جامع می رفتیم. خداوند شهید دستغیب را بیامرزد و با امام حسین و زهرای فاطمه محشورش کند. شعار می داد که:
خمینی جان خمینی جان ایران انقلاب است   نقش مخالفین تو بر آب است   جان ما فدایت   همچو مصطفایت.
 شعار دیگری که به یاد دارم این بود: زیر بار ستم نمیکنم زندگی   جان فدا می کنم در ره آزادگی
در این روزها خیلی افراد همراه ما بودند. خیلی از آن ها هم در محلۀ ما شهید شدند. مثل شهید یداله کمره ای، شهید توکلی و شهید هنرپیشه که شهید هنرپیشه در ماجرای تسخیرخانۀ ساواک از دیوار که بالا می رفت تیر خورد و شهید شد.
 یادم هست مادر هنرپیشه بیتابی زیادی می کرد و مرحوم مجدالدین محلاتی آمدند و به مادرش دلداری دادند. انشاءالله سال به سال کاری کنیم که حرمت خون شهدا را حفظ کنیم. این شهیدان زحمت زیادی کشیدند.
در شب عاشورا افرادی که همراه آقا امام حسین بودند امام فرمودند که فردا همه کشته می شوید. هر کس که می خواهد برود، آقا از بین دو انگشت جنس را به آنان نشان داد و آنان خریدند ولی این شهدای انقلاب و شهدای ۸ سال دفاع مقدس و شهدایی که تا به امروز به این درجۀ رفیع می رسند جنس را ندیده خریدند پس قرب زیادی دارند. حرمتشان را نگه داریم و به آنان احترام بگذاریم.کاری نکنیم که از ما آزرده خاطر شوند. این دنیا فانی است و آن دنیا است که باقی می ماند. رهرو شهدا باشیم با دل.
می نشیند آن ناله به دل، که از دل خیزد   تا نسوزد دل ما، نالۀ ما بی اثر است.
ما این انقلاب را مفت بدست نیاوردیم. جوانان زیادی را از دست دادیم. خانواده ها عزیزانشان را از دست دادند. باید حواسمان باشد با غوره ای ترش و با مویزی شیرین نشویم.حرص و طمع را از خود دور کنیم. سعی کنیم حرص و طمع خانه خرابمان نکند.
 فارق از واهمۀ روز حسابت نکند تو که دم میزنی از نوکری احمد و آل آنچنان باش که ارباب جوابت نکند در آن دوران اگر صبح از خانه بیرون می آمدیم معلوم نبود که شب برمی گردیم. ولی عشق داشتیم و الحمدالله به نتیجه رسیدیم و امیدوارم که فریب نخوریم و انقلاب را حفظ کنیم.
نام:
ایمیل:
* نظر: