کد خبر: ۷۸۷۲۰
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۷
یادداشت/ "محمدباقر غلامپور" دانشجوی افغانستانی؛
"مگر می‌شود ما افغانستانی‌ها که در دوران دفاع مقدس همسنگر و خون شریک شهدا و رزمندگان ایرانی بودیم و حالا بعد از سی سال در دفاع از حرم نیز همان حماسه‌ها را تکرار می‌کنیم، مسئول انتقال بیماری به کشور و ابزار دست دشمن و بیگانگان باشیم؟!"
به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، "محمد باقر غلامپور" از دانشجویان افغانستانی دانشگاه شهید بهشتی تهران در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری دفاع مقدس قرار داده، به نقد سریالی با نام "شیوع" که به تازگی از شبکه یک سیما به روی آنتن رفته است پرداخت. "شیوع" سریالی امنیتی پلیسی است که به حملات زیستی به کشور از سوی کشور همسایه یعنی افغانستان و واکنش دستگاه‌های امنیتی اشاره دارد. غلامپور در این یادداشت آورده است:

دوباره صدای لبیک یا زینب(س) می‌آید. چه خبر است. نگاهی می‌کنم به بیرون از پنجره، درست حدس زدم از عکس‌های شهدا مشخص است که بچه‌های افغانستانی فاطمیون هستند. همنوا می‌شوم. لبیک و یا زینب(س) می‌گویم، هر چند وقت یکبار که بدن‌های مطهر شهدا را در حال تشییع می‌بینم حس عجیبی پیدا می‌کنم. با خود می‌گویم این‌ها را باور کنم یا سریال‌های شیوع و چهارخونه و... را.

ماجرا آنقدر هم پیچیده نیست. ما به ناچار خانه و کاشانه خود را رها کردیم و به ایران اسلامی پناه آوردیم و به آرمان نبود مرز برای مسلمین ایمان داریم. در آغاز برادر بودیم بعد افغان و بعد اتباع بیگانه...

جنگ که در ایران شروع شد، جنگیدیم. نیاز به آبادانی بود، ساختیم اما رنجیدیم، تحقیر شدیم و اخراج شدیم.

ایران این روزها در کوران انتخابات است و خبرها و رسانه‌ها حول آن می‌چرخد. در این شب‌ها که صدا و سیما درگیر انتخابات است سریالی شروع به پخش شده که قبل از پخش نیز جنجالی بود و مدیران رسانه ملی از عدم اختصاص آنتن به آن حرف می‌زدند. سریالی بنام "شیوع" به کارگردانی محمود معظمی که خلاصه آن حمله بیولوژیکی طراحی شده توسط آمریکا از مسیر یکی از کشورهای همسایه یعنی کشور ما به ایران است. این مسئله با هوشیاری یک پزشک جوان آشکار می‌شود و باعث می‌شود که سازمان پدافند غیرعامل کشور ضمن ورود به ماجرا ابتکار عمل را به دست بگیرد.

این سریال در همان اول کار تیر آخر را شلیک می‌کند. در همان ابتدا و قسمت اول با توهین و تحقیر فرد افغانستانی شروع می‌شود و با نشان دادن فردی عقب مانده از مدنیت و فرهنگ به قدری که نمی‌داند هنگام عطسه و سرفه بایستی جلوی دهان خودش را بگیرد و نهایتا با جمله شاگرد راننده (حالم رو بهم زدی) پایان می‌پذیرد. چه پارادوکس بزرگی؛ پیش خود حساب میکنم؛ دو دو تا چهارتا نمی‌شود. مگر می‌شود کسانی که در دوران دفاع مقدس همسنگر و خون شریک شهدا و رزمندگان ایرانی بودند و حالا بعد از سی سال در دفاع از حرم نیز همان حماسه‌ها را تکرار می‌کنند مسئول انتقال بیماری به کشور و ابزار دست دشمن و بیگانگان باشند؟! یاد آن مداحی معروف شهدا شرمنده‌ایم می‌افتم. پیش خود می‌گویم اگر این سریال را خانواده شهدای افغانستانی ببینند دلشان نمی‌شکند؟! نمیدانم فردا برادر و یا فرزند شهید در مدرسه مورد تمسخر قرار می‌گیرد یا نه؟!

آیا واقعا آرمانگرایی تمام شده و متعلق به سی سال قبل بود؟! ناگهان به ذهنم ضربه‌ای می‌خورد پس این شهدا که هستند از کجا هستند چرا شهید شدند؟! نه هنوز هم آرمانگرایی وجود دارد فقط باید آن را از اهلش انتظار داشت. دیگر از فیلمسازان و هنرمندان انتظار ساخت فیلم‌های ارزشی نمی‌توان داشت. همه غرق در یک تجدد هستند که فکر می‌کنند باید گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. امسال سهم مهاجرین از جشنواره فجر و صدا و سیمای ایران تکمیل شد. هر کدام به نوعی بغض خود را نشان دادند و چه کسی بهتر از مهاجرین که نه تریبونی برای گفتن دارند و نه عرصه‌ای برای عرض اندام، اما  مرد عمل هستند. صداقت و برادری خود را همیشه در عمل نه تریبون ثابت کرده‌اند. خوب است مسئولین ارزشی ایران فکری به حال این آشفته بازار کنند تا تجدد خواهان بیش از این لطمه بر پیکره‌ی نحیف مهاجران و افغانستانی‌ها وارد نکرده‌اند.

نام:
ایمیل:
* نظر: