کد خبر: ۸۰۶۴۵
تاریخ انتشار: ۲۲ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۲
در زمان جنگ «بوسنی و هزرگوین» روزنامه کیهان دست به انتشار مطلبی زد که چالشی بی سابقه را برای «محمدهاشمی رفسنجانی» مدیریت وقت «صدا و سیما» کلید زد.

به گزارش گروه فرهنگ و هنر دفاع پرس، در بررسی مقاطع مختلف حیات شهید «سید مرتضی آوینی»، نقاط عطف سرنوشت سازی به چشم می‌خورد که در شکل‌دهی مسیر سیر الی الله و سلوک معنوی وی و خلق آثاری از او که در آینده «فرهنگ انقلاب اسلامی» نقش چشمگیری را بر عهده گرفتند تاثیر بسزایی داشتند. از سال‌های پرفراز و نشیب تحصیل در دانشکده‌ هنرهای زیبا تا برخورد با پدیده انقلاب اسلامی و سپس ورود به «جهاد سازندگی» و قس علی هذا...

 

در این میان، یکی از اصلی ترین فصول تکاپوی «سید مرتضی آوینی» در مسیر «شدن» ،  با پایان «جنگ تحمیلی» در سال 1367 آغاز می شود. این مقطع که 5 سال پایانی حیات ایشان را در برمی‌گیرد، عمدتا مصروف اداره ماهنامه «سوره» و خلق آثار مکتوب و نظریه‌پردازی در حوزه سینما و تلویزیون گشت. تنها در سال 1371 بود که به دنبال ابراز تمایل «مقام معظم رهبری» به از سرگیری مجموعه مستند "‌روایت فتح " و با پشتیبانی مستقیم بیت ایشان، «مرتضی آوینی» بار دیگر بخشی از اوقات خود را به احیای مجموعه «روایت فتح»‌ اختصاص داد که البته این اوقات در مجموع به چند ماه محدود شد و با شهادت وی در منطقه عملیاتی «فکه» ادامه کار به همراهان و دوستانش واگذار گردید.

 

 تابستان سال 1371 و ساخت مجموعه مستند «خنجر و شقایق»را بی شک  باید آغازی بر مهم ترین نقطه عطف حیات «سید مرتضی آوینی» به شمار آورد که تبعات آن تا لحظه شهادت وحتی چندین ماه پس از آن تداوم یافت و پیوندی عمیق میان مستند «خنجر و شقایق» و نام این شهید برقرار نمود. این در حالی بود که نقش شهید آوینی در ساخت این مجموعه تنها به نگارش و قرائت گفتار متن آن محدود می‌شد.

 

طی 16-17 سال پس از شهادت «سید مرتضی آوینی»، به دلایل مختلف، هیچ اقدامی در جهت بازخوانی مجدد پرونده «خنجر و شقایق» انجام نگرفت و شاید یکی از دلایل این غفلت، در هم پیچیده شدن طومار حاکمیت برخی از آفرینندگان و عاملان «بحران خنجر و شقایق» بر صدا و سیما به فاصله چند ماه پس از شهادت سیدمرتضی آوینی باشد.

اما غرض از ارجاع دوباره به این مقطع تلخ از حیات شهید آوینی‌، نه محاکمه کسی است و نه تصفیه حساب با عوامل موثر در این ماجرای دردناک که دست عدالت پیشه روزگار ، خود از عهده ی این مهم برآمد. آن چه صاحب این قلم را واداشت که به پیگیری مستند ماجرای «خنجر و شقایق» بپردازد اشاره موکد، دردمندانه و مکرر دوستان شهید آوینی بر این نکته بود که ایشان «در آخرین روزهای حیاتش به شدت تنها و در تنگنا بود.»(علاقمندان می‌توانند برای مشاهده و مطالعه مصادیق بیشتر به مصاحبه‌های متعدد از دوستان شهید آوینی مرجعه نماید.)

 

جالب این بود که در جریانی کنکاش‌های انجام شده برای ریشه‌یابی این «تنهایی و تنگنا»، گروهی از دوستان این شهید که دست بر قضا گرایش‌های سیاسی مشخصی هم داشتند، علت این وضعیت را در ماه‌های پایانی حیات سیدمرتضی آوینی، به دو یا سه مقاله انتقادآمیز در روزنامه‌های یومیه آن روز («کیهان»، «جمهوری اسلامی») مربوط می‌دانستند (مشخصا مقاله «آقای سردبیر، خدا را فراموش نکنید»)، اما رجوع به فحوای مقالات ذکر شده نشان داد که این موارد با توجه به روحیه شهید آوینی به هیچ وجه نمی‌تواند ایشان راتحت هر گونه تاثیر سوئی قرار دهد و یا خللی جدی در مسیر فعالیت‌هایشان ایجاد نماید. همچنین روایات و اقوالی هم نقل می شد مبنی بر این که برخی عملکردهای ماهنامه «سوره»، از سوی بچه مسلمان‌ها به تمایلات روشنفکری تعبیر شده و برای مثلا ضرب و شتم سردبیر مجله اقداماتی صورت گرفته بود که البته هیچ مستند و شاهد دقیق و معتبری برای صحت این قبیل دعاوی و یا حداقل جدی بودن آن ها در دست نگارنده نرسید، طرفه این که اقداماتی از این دست (با فرض صحت ادعاهای این چنینی) صرف نظر از محدود بودن ، نمی‌توانست عاملی برای بایکوت و در تنگنا قرار گرفتن فردی مانند آوینی باشد. او یک «سیاستمدار حراف» «یا ژورنالیستی ماربلعیده و سیاست‌باز» نبود که بتوان با اعمالی از این دست( تاکید می‌کنم با فرض صحت این ادعاها ) در منگنه ی روحی قرار گرفته و دچار تنگنا شود.

 

علی ای حال در جریان جستجو ها  سرنخی پیدا شد که از سوی چند تن از همکاران شهید آوینی در مجموعه دست اندرکاران «روایت فتح» مطرح گردید: «تقابل مستقیم شهید آوینی با مدیریت وقت سازمان صدا و سیما بر سر مجموعه خنجر و شقایق.»

 

حتی یکی از همین دوستان مدعی شد که شهید آوینی در آن فیلم معروفی که چند روز قبل از شهادتش در فکه از او گرفته شده و با خنده رو به دوربین مشت تکان داده و شعار می‌دهد در حال گله کردن از محمد هاشمی (رییس وقت صدا و سیما است) که البته چون این فیلم تا کنون هیچگاه با صدای اصلی پخش نشده، صحت و سقم این ادعا برای نویسنده معلوم نگردید. با وجود آن که در مصاحبه با تنی چند از دیگر دوستان آوینی، درست بودن چنین مساله‌ای زیر سوال رفت اما به هر حال با طرح این قبیل خاطرات و نکته ها ،راهی جدید برای ریشه‌یابی این مسئله باز کرد.

آن چه می‌خوانید نتیجه پیگیری همین سرنخ است. نظر به اینکه در متن اسناد ارائه شده، شرح تفصیلی و مشروحی از ما وقع انجام گرفته است ، بدون توضیح اضافی دیگری اولین برگ از اسناد «بحران خنجر و شقایق» را پس از سال ها بازنگری می‌نماییم.

*عصر روز 23آبان سال 1371 هجری شمسی ، در حالی که موضوع جنگ کشتار مسلمانان سرزمین «بوسنی و هزرگوین» به دست ارتش نژاد پرست صربستان در صدر اخبار رسانه های گروهی داخلی و خارجی قرار داشت ، روزنامه کیهان در صفحه 18 از شماره 14625 مطلبی را منتشر کرد که چاشی سرنوشت ساز را برای  « محمد هاشمی رفسنجانی » مدیریت وقت «صدا و سیما» کلید زد. متن کامل این مطلب بدین شرح است:

 

نامه سرگشاده گروه سازنده سریال «خنجر و شقایق» به رییس سازمان صدا و سیما

اشاره

در پی پخش ناقص و مثله شده سریال "خنجر و شقایق " از سیما که توسط گروه اعزامی حوزه هنری سازمان تبلیغات ساخته شده بود، نامه سرگشاده‌ای خطاب به ریاست سازمان صدا و سیما از سوی گروه مزبور نوشته شده است که متن آنرا در زیر از نظر می‌گذرانیم:

بسمه تعالی

ریاست محترم سازمان صدا و سیما جناب آقای محمد هاشمی

با سلام

قبل از هر چیز تقاضا می‌کنیم این نامه را از آغاز تا به انتها با تامل بخوانید و اجازه ندهید بی‌مهری‌ و قهری که در روح و دل شما نسبت به ما و امثال ما خیمه زده است، مانع از درک صحیح و یا حتی خواندن کامل و درست این نامه شود. با این حال اگر هم این تقاضای ما را نپذیرید، باکی نیست. به شما می‌گوییم تا دیگران بشنوند، تا مردم بشنوند، تا مسئولان دلسوخته نظام بشنوند،‌تا رهبر هوشیار و بیدار انقلاب بشنود.

پس گوش کنید:

شما لابد از ماجرای غم انگیز "بوسنی هرزگوین " و آنچه که بر سر مردم مسلمان و مظلوم آن سامان رفته است، مطلع هستید و علی‌القاعده هم می‌دانید که حدود نه ماه از آغاز این فاجع غمبار می گذرد اما "سیما " همچنان از تصاویر ماهواره و تلویزیون های غربی در مورد "بوسنی "، استفاده می‌کند. تصاویری که به هیچ وجه گویای واقعیت و عمق آنچه که در آنجا می‌گذرد، نیست. ما سه تن به خاطر همین کمبود و خلاء و به حکم وظیفه دینی و انسانی‌مان در حالی که بی‌قرار در غم مصیبتی بودیم که بر سر خواهران و برادرانمان می‌رود، دوربین هایمان را برداشتیم و همراه با هیاتی که از سوی "مقام معظم رهبری " به ریاست "حضرت آیت الله جنتی " عازم "بوسنی " بود، به راه افتادیم. هیات پس از یک هفته که ماموریت خود را انجام داد به ایران بازگشت و ما سه تن ماندیم و کار را شروع کردیم.

شهر جنگ زده و ویران شده "موستار " نقطه آغاز بود. خانه‌های سوخته، پل های ویران، مسجدهای گلوله‌خورده، صورت های غمبار پیرمردان و پیرزنان و کودکان و مهم تر، چهره‌های مصمم و استوار رزمندگان بوسنیایی با پیشانی‌بندهای ممهور به "الله‌اکبر و لا اله الاالله و المجاهدون " سوژه‌های نابی بودند که چشمان گرسنه دوربین‌هامان با ولعی وصف‌ناپذیر آنها را شکار می‌کردند.

"ویسکو " نقطه دوم بود. شهری زیر آتش مدام توپ و خمپاره صرب ها، با خیابانها و کوچه هایی که در جای جای آن می‌شد زخم خشم و کینه صربهای وحشی را مشاهده کرد، با سوله‌هایی که مامن هزاران آواره بود، با کودکان زیبایی که معصومیت و اندوهی بی‌پایان، از چشمان سبز و آبی یشان فوران می‌کرد و این دوربین‌ها بودند که از شکار حتی یک صحنه فروگذار نمی‌کردند.

 

از آنجا راهی "هراسنیتسا " (شهرکی در حومه "سارایوو ") شدیم، خمپاره‌ اندازهای 60 م.م صربها که برفراز کوه های اطراف "سارایوو " روی شهر قفل شده بودند، امان اهالی بی دفاع شهر را بریده بودند. همه کوچه‌ها و پس‌کوچه‌ها در زیر دید و تیررس چتینک ها قرار داشتند و هر روز ده ها نفر به خاک و خون می‌غلطیدند. پس از دو روز توقف و کار فیلمبرداری در "هراسنیتسا "، به طرف شهر کاملا محاصره شده "گوراژده " به راه افتادیم. برای ورود به "گوراژده " تنها یک راه مالرو و جنگلی وجود داشت که باید حرکت را پس از تاریک شدن کامل هوا، همراه با یک ستون از رزمندگان بوسنیایی که هر یک کوله‌باری از مهمات بر دوش داشتند، شروع می‌کردیم ساعت 7:5 شب به ستون یک به راه افتادیم. یک سرفه کافی بود تا صرب ها را که در سرتاسر جنگلها و کوهستانهای مسیر موضع داشتند ، هوشیار کند و چتری از آتش گلوله‌هاشان بر سر ستون ببارد و بعد هم دستگیر و مثله شدن و باقی قضایا ...

پس از ده ساعت پیاده روی، خروسخوان سحر بود که به "گوراژده " رسیدیم. شهری با صدو چهل هزار نفر جمعیت که هر روز در معرض بارش هزاران گلوله آتشین کالیبرها و آتشبارهای سنگین صرب ها بود. به هر گوراژده‌ای که برخورد می کردیم، همین که می‌فهمید ما ایرانی هستیم، ما را در آغوش می‌گرفت. ایرانی در آنجا و در نزد آن مردم، پیک شادی بود و ایران کوه امیدی که این مردم معصوم و ستمدیده پشتگرم به صخره‌های ستبر آن بودند. ظرف سه روزی که در "گوارژده " بودیم، دوربینهامان بی وقفه کار می‌کردند. با رزمندگان به گفتگو پرداختیم. آنها با حرارت و افتخار برایمان از مسلمانی‌شان می‌گفتند و اینکه تا آخرین نفس خواهند ایستاد وزیر بار ذلت نخواهند رفت. به تنها بیمارستان زیرزمینی شهر رفتیم که تنها با یک خانم متخصص جراح زنان، هر روز پذیرای ده ها زن و مرد و رزمنده ی تیر و ترکش خورده‌ای بود که قطع پا و دست در حکم اولین و آخرین مداوای بسیاری از آنان بود.

 

در همین "گوراژده " با یک زن و شوهر شیعه گوراژده‌ای الاصل که به همراه دو دختر خردسالشان ، که آلمان را رها کرده بودند و به کمک هموطنان‌شان شتافته بودند و زندگی در "گوارژده " ی جنگزده را بر زندگی بی‌دغدغه در "فرانکفورت " ترجیح داده بودند، مواجه شدیم و پای صحبت های آنها نشستیم و دوربین را روی چهره‌های نورانی و مصمم آنها زوم کردیم. آنها گفتند و ما شنیدیم و ثبت کردیم. تا به اینجا دوربین های ما حدود پنجاه ساعت تصویر ناب و داغ از لحظه لحظه زندگی و نبرد مردم بوسنی دشت کرده بودند و حالا دیگر احساس می‌کردیم که باید هر چه سریعتر به ایران باز گردیم و این صحنه‌های دردآور اما باشکوه و پرصلابت را از طریق سیما در معرض دید مردممان ، مردمی که جدیدترین و صادقترین حامیان مظلومان "بوسنی هرزگوین " هستند، بگذاریم.

 

آهنگ بازگشت نمودیم در غروبی دیگر، پس از تاریکی کامل، همراه با ستونی دیگر که برای تامین آذوقه و سلاح از "گوراژده " خارج می‌شد، حرکت کردیم. ساعت 7 صبح پس از یک شب عبور پراضطراب از کنار مواضع کمین صرب ها به خارج از "گورژاده " رسیدیم و از آنجا هم پس از 10 ساعت راهپیمایی در کوه و کمر به پادگان جنگلی "گرباک " رسیدیم و از آنجا با ماشین به طرف "ویسکو " براه افتادیم. پس از رسیدن به "ویسکو " و جمع کردن بار و بندیل و خرت و پرتهایمان، با هزار شوق به طرف "زنیتا " و از آنجا به بندر "اسپلیت " در "کرواسی " رفتیم و بعد از آن به زاگرب و بالاخره نیمه شب چهاردهم شهریور به نقطه مبداء یعنی تهران رسیدیم.

 

صبح همان روز بلافاصله فیلم ها را برداشته و به استودیوی حوزه هنری آمدیم و کار مونتاژ و ترجمه و دوبلاژ و نریشن گذاری و ... را شروع کردیم. شب و روز یکسره کار کردیم پس از دو ماه همزمان با هفته بزرگداشت "بوسنی هرزگوین "، چهار قسمت از سریال را که عنوان "خنجر و شقایق " را بر آن نهاده بودیم آماده پخش، تحویل مدیر شبکه اول سیما دادیم. (البته به دنبال پیگیری و توصیه یکی از بزرگان،‌مدیر محترم شبکه اول سیما حاضر به پذیرفتن فیلم ها شدند ، و قول پخش آن را هم داد!)‌از آن پس هر شب به انتظار پخش سریال و یا حداقل پخش آنونس آن بودیم که بالاخره پس از 4 شب بدون هیچ تبلیغ و اعلام قبلی و در ساعت 10:5 شب، بعد از پخش سریال انگلیسی "خانم ماروپل " محصول شبکه "بی بی سی "، با ناباوری تمام شاهد پخش قسمت‌هایی مثله شده از فیلم بودیم که تمام نریشن هایی که با صدای گرم برادر هنرمند و متعهد جناب آقای "مرتضی آوینی " (راوی مجموعه "روایت فتح ") اجرا شده بود، حذف گردیده بود. تازه دامنه حذف و برش‌های خودسرانه بدین حد ختم نمی‌شد، چرا که هم بخش‌های ابتدای فیلم و هم انتهایی آن قیچی شده بود تا معلوم نباشد که چه کسانی دست‌اندرکار تهیه و ساخت و تدوین و تنظیم سریال بوده‌اند.

 

جالبتر اینکه جناب مجری قبل از شروع فیلم با طمانینه و خونسردی تمام، اعلام فرمودند که فیلم توسط همکارانمان در "گروه سیاسی "، شبکه اول تهیه شده است!

ماجرا به همینجا ختم نشد. شب بعد بخشی دیگر از سریال با همان بلاهایی که بر سر بخش اول آورده شده بود، پخش شد اما این بار جناب مجری ابتکار جدیدتری به خرج دادند و به جای نام بردن از همکاران خیالی خود در گروه سیاسی، همچون شب قبل از خبرنگاران اعزامی سیما به "سارایوو " و "بوسنی هرزگوین " نام بردند و البته حق نشناسی نکردند و از زحماتشان هم بخاطر تهیه و ارسال این فیلم‌ها تشکر کردند! حال اینکه فیلم برداران و سازندگان واقعی این فیلم‌ها و حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان تهیه‌کننده مجموعه "خنجر و شقایق " کجا هستند، خدا می‌داند و مسئولان صدا و سیما و ما!

 

جناب آقای محمد هاشمی، رئیس محترم!

شاید عجله کنید و با اتخاذ یک موضع متدینانه و مقدسانه ما را متهم به شهرت طلبی و نام جویی و ریاکاری کنید اما اکنون ما را از این اتهام باکی نیست. ما این اتهام را هم روی کوهی از اتهامات دیگری که بر ما و امثال ما می‌بندند اضافه می‌کنیم. ولی امروز احساس می‌کنیم که باید مهر سکوت را بر لبانمان بشکنیم و مظلومیتمان ، که نه مظلومیت ما تهیه‌کنندگان و سازندگان سریال "خنجر و شقایق " بلکه مظلومیت همه بچه‌های حزب اللهی سال های پرفراز و فرود انقلاب اسلامی مان را فریاد کنیم و به مردم اعلام کنیم که روح انقلاب و جهاد و ایثار در مهمترین و عظیم‌ترین رسانه انقلاب و نظام، یعنی "صدا و سیما " منزوی است و دارندگان این روح و روحیه مطرودند.

 

آقای رئیس!

البته همانطور که خودتان بهتر از هر کس دیگری می‌دانید مطرود بودن بچه حزب اللهی‌ها و وقایعی همچون موضوع ما نحن فیه در سیما چیزی نیست که به تازگی در این سازمان اتفاق افتاده باشد. ماجرا به سالهای جنگ و جهاد برمی‌گردد. آن روزهایی که حتی حزب الله به غربت این روزها نبود . آنچه به سر ما آوردید شبیه همان بلاهایی است که بر سر مجموعه، " روایت فتح " می‌آمد که از قضا تهیه کننده و سازندگان آن مجموعه تهیه کننده و سازنده همین سریال "خنجر و شقایق " هستند.یعنی کسانی برای ساخت "خنجر و شقایق " به "بوسنی هرزگوین " رفتند که طی سالهای جنگ برای ساختن مجموعه "روایت فتح " به خطوط مقدم جبهه‌ها عزیمت می‌کردند و جور همکاران صدا و سیمایتان را می‌کشیدند و وظیفه آقایان را انجام می‌دادند.

آقای رئیس!

خدایمان شاهد است که اگر ماجرای انزوای بچه‌های مسلمان و جبهه رفته و دردمند در صدا و سیما به همین جا ختم می‌شد و مشکل صدا و سیما تنها این بود که نیروهای خودی را تحویل نمی‌گیرد و می‌راند و مثلا بعد از گذشت 13 سال از پیروزی انقلاب در کشور ارزش های الهی، به تازگی به یک خانم چادری اجازه داده است که هفته‌ای یک شب گوینده خبر باشد، مساله‌ای نبود و شاید می‌شد به راحتی از کنار آن گذشت اما به هیچ وجه موضوع به همین جا ختم نمی‌شود.

حضرات اداره کننده صدا و سیما که تحت مدیریت شما هستند، با یک دست بچه‌های مسلمان و روح انقلاب و جهاد و ایثار را، منزوی می‌کنند و با دست دیگر به جذب و جلب عناصر مساله‌دار و معاند با انقلاب می‌پردازند و به ترویج دگراندیشان همت می گمارند.

مسئولان صدا و سیمای شما از یکسو به تهیه‌کنندگان و سازندگان مجموعه‌هایی چون "روایت فتح " و "خنجر و شقایق " خنجر می زنند و از دیگر سو در نظرسنجی‌ای که مجله "سروش " شما از مسئولان صدا و سیما می‌کند، فیلم "باشو غریبه کوچک " ساخته "بهرام بیضایی " به عنوان بهترین فیلم سینمایی که از تلویزیون در سال 70 پخش شد، انتخاب و معرفی می شود. شما آقای بیضایی را باید خوب بشناسید، بله! کارگردان تئاتر " مرگ یزدگرد " که در سال 59 در سیما ساخته شد ولی به دلیل محتوای ضد اسلامی آن، شورای سرپرستی وقت صدا و سیما بحث اجازه پخش و به روی آنتن فرستادن آن را نداد.

"صدا "ی شما هم در برنامه راه شب خود به مجیز گویی از تز نو استعماری "دهکده جهانی " "مارشال مک لوهان " می‌پردازد و به افتخار تئوری آن جناب، نام بخشی از برنامه خود را "دهکده ما " می‌گذارد و این در حالی است که وقتی سریال "ساعت 25 " که توسط کارگردان همین سریال "خنجر و شقایق " درباره بحران در جامعه آمریکا ساخته و همزمان با آشوب "لس آنجلس " آماده پخش می‌شود، پس از دو الی سه ماه سرگردانی و پی‌گیری های فراوان از سوی حوزه هنری، نهایتا از شبکه اول طرد گشته و به ناچار از شبکه دوم در زمانی نامناسب و کم بیننده پخش می‌گردد!

 

جناب آقای هاشمی!

یادتان هست که همین چندی پیش گروه ادب و هنر شبکه اول در بهترین و پربیننده‌ترین ساعت از شب دو برنامه‌ای به معرفی سه هنرمند ارجمند! پرداخت که یکی طراح پوستر کشف حجاب در زمان شاه و دیگری مروج گروهک "منافقین " و "چریک‌های فدائی خلق " در سال های اول انقلاب و دیگری طراح پوستر‌های "جشن هنر شیراز " شهبانو فرموده بود و علاوه بر آن به تبلیغ مجله آدینه و کتاب دشمن هتاک و رکور فرهنگ‌ تشیع، سعیدی سرجانی پرداخت؟

این افراد جز ضدیت و عناد آشتی‌ناپذیر با باورهای اصیل و خدمت به جریان منحط فرهنگی چه گلی بر سر این ملت و کشور زده‌اند که باید مورد توجه گردانندگان صدا و سیما باشند اما بچه‌های ترکش خورده و جبهه‌رفته و نیروهای خودی مطرود باشند؟ و این طرد آنقدر شدید باشد که سیمای منسوب به جمهوری اسلامی برای بایکوت کردن آن ها، دست به دروغگویی آشکار بزند و با زیر پا گذاشتن اصول امانتداری، اثری را به نام خبرنگاران خود جا بزند و بدتر آنکه آن را مثله کند و متنی را که برای توضیح علل و ریشه‌ها و ابعاد فاجعه‌ روی فیلم گذاشته شده بود، حذف کند و زحمات طاقت‌فرسای سازندگی را بر باد دهد؟

به راستی آیا دردآور نیست که سیمای جمهوری اسلامی عرصه نمایش سریال های آبکی و سبک داخلی نظیر "تعطیلات نوروزی " و "چراغ خانه " و همچنین جولانگاه سریال های خارجی ساخت شبکه‌هایی چون "بی‌بی‌سی " شود و در تبلیغ و ترویج و معرفی آنها سنگ تمام بگذارد اما با سریالی که در ارتباط با "بوسنی هرزگوین " این بزرگترین مسئله روز جهان اسلام، تهیه و ساخته می‌شود، اینگونه برخورد و رفتار نماید؟

آیا همکارانتان این جرات را دارند که با سریال "خانم ماروپل " ساخت شبکه "بی‌بی‌سی " که قبل از قسمت اول "خنجر و شقایق " پخش شد، همین رفتار و معامله را داشته باشند؟

آقای رئیس!

با همه این اوضاع و احوال به همکاران محترمتان بگوئید که اگر به امید مایوس کردن نیروهای حزب‌اللهی و جبهه رفته دست به اتخاذ چنین شیوه‌هایی می‌زنند، سخت به بی راهه می روند. این نیروها تنها با رسیدن آجالشان و تقدیم ارواحشان به حضرت ملک‌الموت، به آخر خط می رسند و عرصه را خالی می‌کنند و به قول شهید همت، "حاشا که بچه مسلمان میدان را خالی کند ".

محض اطلاعتان بگوییم که انشاءالله طی چند روز آینده مجددا عازم "بوسنی " خواهیم شد و بار دیگر برای ثبت حماسه‌ها و مظلومیت‌های آن خطه و گزارش هجوم "خنجر به دستان صرب " به "قبیله سبز ریشه شقایق‌ها " کلید خواهیم زد.

 

جهانیان همه گر منع من کنند از عشق /من آن کنم که خداوندگار فرماید

 

گروه سازنده و تهیه ‌کننده سریال خنجر و شقایق

 

طبیعی بود که چاپ چنین نامه ای در پر مخاطب ترین جریده یومیه آن روز واکنشی سریع را از سوی سازمان صدا و سیما در پی داشته باشد اما هنوز از پاسخ این سازمان خبری نشده بود که تنها دو روز بعد ، در عصرگاهان 25 آبان 1371، شماره 14627روزنامه کیهان منتشر شد که در صفحه 6 آن، مقاله ای بلند بالا به امضای «حسین بهزاد» به چاپ رسیده بود. این مقاله در حقیقت تکمیلیه ای بود بر نامه سرگشاده پیشین که شرحی دقیق تر و با جزئیات را از روند ساخت مستند «خنجر و شقایق» و برخورد صدا و سیما با آن بیان کرده بود.متن کامل این مقاله نیز بدین شرح است:

 

 

بیستون را عشق کند و شهرتش....؟!

به بهانه نامه سرگشاده گروه سازنده سریال «خنجر و شقایق» به ریاست صدا و سیما

به قلم: حسین بهزاد

زحمت آن بلبل کشید و فیض آن را باد برد

بیستون را عشق کند و شهرتش....؟

".... پس اگر در کوشش و جهادشان با ایشان سهیم بوده‌ای، تو را نیز به مانند ایشان نصیب و بهره‌ای خواهد بود والا چیده‌ی دستهای آنان برای دهن های دیگران نمی‌باشد. " حضرت امیر(ع)

نصفه نیمه‌های شب تابستانی و گرم پانزدهم مرداد بود که به در خانه "نادر " رسیدم. زنگ درب منزلش را که به صدا درآوردم، پس از لحظه‌ای انتظار، "نادر " درب خانه را به رویم باز کرد، همان شلوار خاکی سال های جنگ را با پیراهن سفیدش به تن داشت و بوی آشنا و عزیز "تی رُز "، درست عین شب های پرواز عشاق خدا، ازا و به مشام جانم می‌رسید. دو سه تایی ساک و کیف هم به دوش داشت و بعد از یک خداحافظی کوتاه و تلگرافی با خانمش، از چهارچوب درگاه خانه خارج شد.

جلدی ساک ها را از او گرفتم و زیر طیف نگاه نگران "نادر " آنها را با کلی احتیاط در صندوق عقب ماشین گذاشتم.نه اینکه توی ساک ها محموله‌ای منفجره باشد! نه! دوربین‌های حساس و ظریفش را توی ساکها جاسازی کرده بود تا با خودش به سفر ببرد، سفری نه به شهرک ویلایی و شسته رفته ساحلی صدا و سیما در کرانه نیلگون دریای خزر، بلکه به سمت و سوئی ناشناخته با هوایی به مراتب گرمتر از تهران داغ تابستانی، در قلب جنگزده "اروپا ". نیم ساعت بعد در فرودگاه بودیم. قرار بود او از طریق پاویون دولتی وارد باند پرواز بشود تا در آنجا به "رضا " و "محمد " بپیوندد. آخر آنها اعضاء اکیپی بودند که قرار بود از طرف "حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی " برای تهیه فیلم و عکس در معیت سفیر "رهبر معظم انقلاب " به "بوسنی هرزگوین " پر بکشند.

 

لحظه‌ای بعد حضرت "آیت‌الله جنتی " هم تشریف آوردند و متعاقبا همگی سوار هواپیما شدند. بدجوری قلبم به درد آمده بود و احساس دلشوره ناخوشایندی کلافه‌ام می‌کرد، آخر معلوم نبود آیا یک بار دیگر چهره شاد و بشاش "نادر " و "رضا " و "محمد " را خواهم دید یا خیر؟

"نادر " قبل از سوار شدن روی پلکان ایستاد و برایم دستی تکان داد. "رضا " و "محمد " هم در دو طرفش سرک کشیده بودند و با دیدن قیافه پکرم خوش می‌خندیدند. نفهمیدم چه شد که بی‌اختیار چهره شاد و مظلوم "بهروز فلاحت پور "، روایتگر شهید فتح جلوی چشمم آمد. آخر او هم قبل از پروازش چنین لبخندی به لب داشت. دفعتا به خودم نهیبی زدم و در حالیکه رو به آنها " وجعلنا " را زیر لب زمزمه می‌کردم. با چشمانی اشک‌آلود محطوه فرودگاه را ترک کردم، هنوز پایم به پارکینگ فرودگاه نرسیده بود که همه تن گوش شدم و صدای غرش هواپیماشان که در حال گریز از باند مهرآباد به قلب آسمان صاف صبحدم بود را شنیدم.

 

سفری که قرار بود یک هفته طول بکشد، به چهل روز کشید!

به قول شاعر: "ای صوفی شراب آنگاه شود صاف، که در شیشه بماند اربعینی " و حال این اقامت چهل روزه در "بوسنی "؛ برای این بچه‌های با صفا حکم همان ضرب‌المثل را یافته بود.

بعد از روزها و هفته‌ها بی خبری از بچه‌ها، نصفه نیمه‌های شب سیزدهم شهریور بود که ناغافل زنگ خانه‌ام به صدا در آمد و من خسته از کار روزانه و کلافه از بی‌اطلاعی از حال و روز دوستانم را به پشت در احضار کرد. راستش هیچ دل و دماغ مهمان نوازی، آن هم در چنان ساعات دیر وقتی را نداشتم. از طرفی شش دانگ حواسم طی تمام آن چهل روز، پرت "بچه‌ها " بود. آخرین خبری که از آنها داشتم، به واسطه تماسی بود که با بی‌سیم، از شهر جنگزده "گوراژده " بوسنی با بچه‌های واحد تلویزیونی حوزه گرفته بودند و واسطه رسیدن خبر هم، "احسان " بود که مدیریت تولید پروژه را به عهده داشت. و بعد از آن هم دریغ از حتی یک جمله، یا حتی یک خبر نگران کننده. خدا می‌داند که هر شب کابوس رویت اجساد شکلات پیچ شده "بچه‌ها " را در "ستاد معراج " به چشم دل می‌دیدم و بعد هم بیدار خوابی شبانه و پناه بردن به "ماء من خیرالحافظین " برای عرض التماس دعایی، جهت حفاظت از این راویان خون‌نگاری که پس از سالها پرسه زدن در قله‌های برف گرفته و دشت های تفتیده جبهه‌هامان، اینک چهل شبانه‌روز بود که خانه و خانمان و زن و بچه را به امید خدا رها کرده و برای ثبت و ضبط و شکار لحظات ناب مقاومتی همسنگ 8 سال مقاومت خونین مردممان به بوسنی رفته بودند.

 

الغرض، درب را که باز کردم چه می‌دیدم؟ ، الله اکبر! "نادر " و "رضا " و "محمد "را دیدم که، قیل و قال کنان دارند ساک ها و سایر زلم زیمبوهایشان را از صندوق عقب ماشین بر می‌دارند و به ازای هرچه که من عین برج زهرمار بودم آنها شاد و سرخوش، خوش می‌خندیدند.

از فردای آن روز هر 3 نفر، خودشان را داوطلبانه در استودیو واحد تلویزیونی حوزه زندانی کردند، آخر کلی کار بود که باید به فرجام می‌رسید، دستکم پنجاه ساعت فیلم "Hi_ 8" از صحنه‌های به شدت متنوع زندگی، کار جنگ و جهاد مردم "بوسنی " بود که باید پس از دسته‌بندی موضوعی، آنها را روی نوارهای یوماتیک U_ Maticمنتقل می‌کردند تا متعاقب آن، "فارسی " مونتور خبره گروه، که مونتاژ سریال قبلی "نادر "، یعنی "ساعت 25 " را هم او استادانه به سامان رسانده بود، بتواند با برنامه‌ریزی و همکاری سایر اعضاء اکیپ اعزامی، قسمت‌های متنوع این نوارهای گرفته شده به ظاهر بی‌ارتباط با یکدیگر را در یک زنجیره منظم و منطقی ردیف کرده، تدوین نماید.

تازه، این خودش گوشه کوچکی از تنگناهای کار اصلی تولید این سوغاتی دیدنی بچه‌ها، از بوسنی خون گرفته بود. از طرف دیگر مسئله غامض برگردان دیالوگها و بازنویسی متون پیاده شده گفتگوهای انجام گرفته در جزء، جزء فیلم هم خود مستلزم کاری از روی دقت و امانت و وقت‌گیر، و در عین حال فرساینده و پرهزینه بود که از قضای روزگار صابون توفیق خدمت در این زمینه به تن بی‌توش و توان صاحب این قلم هم خورد!

 

اینکه بر روی مسئله حساسیت امر ترجمه و تطبیق اصل گفته‌های مردم "بوسنی " در فیلم تاکید نمودم پر بی‌علت و حکمت نیست. آخر خودتان حسابش را بکنید، بچه‌ها ناچار بودند گفتارهای متن را که شامل زبانهای متنوعی از قبیل "اسلاو " (زبان محلی مردم‌ "بوسنی ")، انگلیسی (توضیحات "سمیر " مترجم بوسنیایی گروه در فیلم)، آلمانی (گفتارهای آن دسته از مردم "بوسنی " که به واسطه آشنایی نسبی با این زبان بدان واسطه با بچه‌ها تکلم می‌کردند)، "عربی " (نظیر چند تن از ائمه جماعات و فرماندهان مسلمان "بوسنی " که ضمن تحصیل در کشورهای اسلامی، عمدتا در شمال آفریقا، این زبان را تیلیک و پیلیک کنان صحبت می‌کردند) و ... الخ، به زبان فارسی ترجمه کرده و سپس جهت اطمینان بیشتر از بابت تطبیق متون ترجمه شده با گفتار اصلی، مجددا تمام آنها را بازبینی نمایند. ذکر این نکته در پرانتز هم بی‌راه نیست که، یکی از دانشجویان متعهد ایرانی که مدت چهار سال در دانشگاه "سارایوو " در رشته پزشکی درس خوانده و با شروع و اوج گیری جنگ مجبور به بازگشت به وطن شده بود، صادقانه و با دقتی در خور تحسین، در مقابله صحبت‌های به زبان اسلاو مردم آنجا، با ترجمه‌های "سمیر " راهنمای همراه گروه در بوسنی، "نادر " و بچه‌ها را یاری می‌کرد. ترجمه صحبت‌های انگلیسی و آلمانی به عهده خود "نادر " و دانشجوی جوانی بود که در رشته زبان آلمانی درس می‌خواند. قسمت‌های "عربی " آن هم به عهده این حقیر. و این تازه اول عشق بود!

 

مسئله تهیه و تحریر گفتار متن فیلم هم برای خودش حسابی جداگانه داشت. به قول "نادر " در یکی از مصاحبه‌هایش که به محسنات مجموعه مستند "روایت فتح " اشاره کرده بود، لازمه گذاشتن گفتار متن روی این سریال، در نظر گرفتن لسان رایج در فرهنگ مردم خوب کوچه و بازار مملکتمان و پرهیز از قلمبه گوئی‌های حسینقلی مستعانی رایج در برنامه‌های "کامبیز پسند " و فضل فروشانه تولید شده در رادیو تلویزیون بود.

بر همین اساس هم قرار شد برادر عزیزمان "سید‌مرتضی آوینی " که صدای گرمش بر روی مجموعه فراموش ناشدنی "روایت فتح " به گوش های مردممان آشنایی داشت، زحمت اجرای گفتار متن این مجموعه را برعهده بگیرد. که الحق و الانصاف ایشان به رغم تمامی مسئولیت‌های سنگینی که در واحد تلویزیونی حوزه بر دوش داشتند، دعوت بی‌ریای "بچه‌ها " را متواضعانه لبیک گفتند و تا هم‌اکنون که مشغول نوشتن هستم صدای گرم و گیرای این بنده صالح خدا، زینت بخش چهارقسمت آماده نمایش این سریال شده.

مرحله بعدی تولید این مجموعه، گذر از گردنه سخت و اعصاب فرسای دوبلاژ گفتارهای کل فیلم بود. در این وادی هم با یاری دوبلورهای خبره و با تجربه که مدیریت دوبلاژ را هم جناب آقای "معمار‌زاده " برعهده داشتند، طی چند شبانه روز کار ممتد و طاقت‌فرسا، گروه مرحله دوبلاژ فیلم را به پایان رساند. جالب اینکه به طور همزمان جهت تهیه و ضبط موزیک متن مناسب برای آرم برنامه و قسمت‌های مختلف آن، گروه، و از همه بیشتر خود "نادر "، به صورت شبانه‌روزی و همزمان با نظارت بر امر دوبلاژ فیلم، بر تهیه و ضبط موزیک "اریژینال " برای این مجموعه، نظارت و فعالیت داشت.

خدای حاکم علی الاطلاق خود شاهد است که بچه‌های گروه طی تمام این یک ماه و خورده‌ای که از شروع کار در استودیو، برای آماده کردن هرچه زودتر فیلم و انعکاس آن به مردممان گذشت، شاید فی‌المجموع، 5 شبانه روز هم به خانه‌هایشان نرفته باشند و تازه این سوای 40 روز ماموریت حساس و "بی‌سابقه " آنها در "بوسنی " بوده است. اینکه بر روی عبارت بی‌سابقه تاکید کردم، بیشتر بدین علت است که تمامی شبکه‌های خبرگزاری خبرپراکنی دنیا که نمایندگانشان را به "بوسنی هرزگوین " فرستاده‌اند، از ابتدای شروع جنگ تا همین امروز، هیچ یک نتوانسته‌اند به نقاط و اماکنی که این بچه‌های جبهه دیده ما، زیر قدم‌های بسیجی‌‌شان طی کرده‌اند، رفته و از این مناطق گزارش تهیه کنند.

به رغم پشت سر گذاشتن تمامی این دشواری ها و سختی‌های ناشی از سفر به چنان سرزمینی، "بچه‌ها " شاد وذوقزده، با صرف انرژی مضاعف از عشق به مردم مسلمان بوسنی از خور و خوابشان زدند و با جهد و تلاشی بی‌وقفه 4 قسمت از "خنجر و شقایق " را برای مشاهده مردم شریفمان که به شکرانه پوشش تصویری خارق‌العاده تلویزیون! از حماسه "بوسنی "، فاقد اطلاعات لازم از آنچه بر سر برادران و خواهران مسلمانشان در آن وادی می‌آمد بودند، آماده فرستادن روی آنتن کردند. حتی با هماهنگی که "بچه‌ها " با مسئولین برنامه پر شنونده "سلام صبح به خیر " رادیو به عمل آوردند، قسمت‌هایی از نوار گفتارهای متن، درد دل های دوبله شده مردم بوسنی و موزیک اختصاصی آرم برنامه در اختیار رادیو قرار داده شد تا برای تبلیغ و باخبر ساختن مردم از اکران قریب‌الوقوع مجموعه بر صفحه تلویزیون به کار برده شود.

 

اما... وصد اما که فیا عجبا، عجبا!

آخر قرار بود به مناسبت هفته "بوسنی " و حمایت از مردم مظلوم آن، اولین قسمت این سریال را به روی آنتن ببرند که، ... نبردند! پس از چند روز کشاکش و تماس بچه‌ها با مسئولین تلویزیون، آقایان فرمودند تا قسمت‌های آماده پخش را به "جام جم " ببرند. بچه‌ها هم همانطور که مشروحا در نامه سرگشاده‌‌شان نوشتند، چهار بخش آماده پخش "خنجر و شقایق " را به مسئولین سیما تحویل دادند. جالب اینکه تا آن روز هرچه فیلم و تصویر از وقایع "بوسنی " در بخش‌های مختلف خبری و غیر خبری تلویزیون به نمایش در آورده بودند، دستچینی بود از برنامه‌های کانالیزه شده و به شدت یکسو نگرانه، و به اصطلاح تصاویر خنثی خبری که شبکه‌های ریز و درشت غربی از "سارایوو " پایتخت "بوسنی "؛ و نه خطوط مقدم جبهه‌ها، مخابره کرده بودندبرای دیدن انگ و برچسب _ TF 1کانال یک تلویزیون فرانسه، و یا کانال 5 تلویزیون همان کشور، با آن "5 " چاق و چله‌ای که در گوشه تصاویر محو ارسال کارسازی شده بود و مسئولین سیما با هزار دنگ و فنگ و "سوپر " کردن انگ شبکه 1و 2 بر رویشان قادر به رفع و رجوعشان نبودند، احتیاج به چشمی به تیزی چشم عقاب نبود!

 

تازه آنچه را هم که در اخبار شبکه‌ها به عنوان "گزارش فرستاده اعزامی سیما به بوسنی هرزگوین "، آن هم دو ماه و نیم بعد از بازگشت بچه‌ها در معرض تماشای بینندگان قرار دادند، هیچ نبود مگر شهر نسبتا آرام "موستار "، آن هم در چند نمای معدود و بدون حتی یک گفتگو با اهالی یا رزمندگان مستقر در شهر. آخرین مورد نیز چند نمای داخلی گنگ و نامربوط، بدون هیچ شرح و توصیفی از سوی گزارشگر بود، و چقدر هم صحنه‌های این گزارش گویا و جامع بودند! چند زن و بچه در پناهگاه و گریه یک پیرزن همین و بس!

این تمام بضاعت سیمای صاحب بودجه سالانه چندین میلیارد تومانی مملکت ام‌القراء در انعکاس فاجعه‌ای بود که بر سر مردم مظلوم "بوسنی " می‌آمد، همان مردمی که "رهبر معظم انقلاب "، حمایت از آنان را تکلیف شرعی خویش اعلام فرموده بود. و جالب اینجاست که اصحاب جام جم، در مقام پاسخگویی به اصرار و ابرام "بچه‌ها " و اینکه چرا با توجه به شروع هفته‌ حمایت از مردم "بوسنی "، چهار قسمت آماده شده "خنجر و شقایق " که در اختیار دارند را روانه آنتن نمی‌کنند، پس از کلی اتلاف وقت و لیت و لعل چنین فرموده بودند که، همچین ما هم بی‌برنامه نیستیم! و برنامه‌هایی را که برنامه‌سازان ما! دارند تهیه می‌کنند، در وهله اول الویت برای پخش هستند.

نگو که برخلاف مصداق فرمایش حضرت امیر‌ (ع) که ما انتظار گردش روزگار را داشتیم، همانند قحطی‌زدگان که در انتظار بارانند.... ما ساه‌دلان از سیما انتظار نابجایی داشتیم! و به قول شاعر: خود غلط بود آنچه می‌پنداشتم؟

آن روز صبح "رضا " را دیدم همراه "نادر " و "محمد "! هر سه شوکه و کلافه! هر سه نفرشان شب چهارشنبه 20/8/71، آن هم به طور اتفاقی شاهد نمایش فیلمشان؟!، فیلمشان؟ چه عرض کنم، لاشه تکه تکه و لت و پار شده باقیمانده از مجموعه تلویزیونی‌شان شده بودند، همان "خنجر و شقایقی " که برای گرفتن و آماده کردن تک تک نماهای آن بارها با خطر مرگ و مثله شدن به دست چتنیک‌های کوههای مستقر در کوهستان‌ها و کوچه پسکوچه‌های شهرهای "بوسنی " مواجه شده بودند. حالا این بچه‌ها روایت دست اول و منسجم حماسه "بوسنی " را مثله شده، به تماشا نشسته بودند.

از میان بچه‌ها فقط "رضا " بود که با زبانی به لکنت نشسته و چشمانی غم گرفته که منتظر تلنگری برای بارانی شدن بودند، لب باز کرد که؛ "فلانی خودت که دیده بودی؟! یک ماه آزگار از کله سحر تا اذان صبح روز بعد، بکوب داشتیم توی استودیو تک و دو می زدیم که به هر والذاریاتی شده خنجر و شقایق را برای پخش رو به راه کنیم. دیشب که به خانه رفتم از فرط خستگی رمقی به تنم نمانده بود. شب قبلش هم، بعد از خوردن شامی مختصر، نشسته بودیم پای جعبه جادو و جناب مجری با کلی اهن و تلپ داشت برایمان بحر طویلی در معرفی سریال خیلی خیلی مهم "روزی، روزگاری " ردیف می‌کرد که؛ بینندگان عزیز! سعادت زیارتش را از دست ندهید. سریال "روزی روزگاری " چنین است و چنان است، مخصوصا که سازندگانش دو سال آزگار به خودشان زحمت داده! و عرق ریختند تا این مجموعه را آماده کنند و نمی‌دانم لوکیشن‌هایش مال کجاست و از این جور شرح شکاف دادنها!

 

راستش خیلی خوشحال شده بودم که بالاخره آقایان "سیما " قدرشناس زحمات هنرمند جماعت شده‌اند و نزدیک به ربع ساعت پیش از نمایش یک فیلم، در باب زحمات و تلاشهای سازندگان آن برای من بیننده توضیح می‌دهند، بعد هم جناب مجری فرمود که "کارگردان این فیلم از من خواسته که از تمامی عوامل دست‌اندرکار تولید آن سپاسگزاری و ... قس علیهذا جالب است که فیلم محصول خود تلویزیون بود و در حقیقت آقایان داشتند از ماست خودشان تعریف می‌کردند، حالا اینکه خود فیلم چه معجونی بود بگذریم. "

 

"رضا " برای لحظه‌ای کنترلش را از دست داد و بی صدا اشک ریخت. کمی که به خودش مسلط شد ادامه داد: "دیشب هم بازجناب مجری روی صفحه تلویزیون ظاهر شد و این بار خیلی جدی، انگار نه انگار که دارد مشتی دروغ به خورد خلائق می‌دهد با خونسردی فرمود: توجه شما بینندگان عزیز را به فیلم خنجر و شقایق ... ساخته همکاران ما در واحد سیاسی سیما!!‌جلب می‌کنم. بعد هم که اسم سریالمان را روی صفحه تلویزیون دیدم، یکمرتبه خشکم زد (طفلی "رضا " نمی‌دانست که شبهای بعد هم باید خشکش بزند. آخر شب جمعه قسمت دوم پیکره درب و داغان فیلم را نشان دادند و شب شنبه هم قسمت سوم را نشان دادند. شب اول بعنوان محصول گروه سیاسی سیما! شب دوم بعنوان محصول گزارش خبرنگار اعزامی سیما!! به "بوسنی "، و شب سوم هم با عنوان "همکاران اعزامی "!! فیاللعجب!)

 

"محمد " حرف "رضا " را قطع کرد و با آشفتگی گفت: ای بابا! آخر از کی تا به حال حوزه هنری شده سیمای هفت کچلان! چطور ما جزو خبرنگاران ابواب جمعی سازمان عریض و طویل جام جم شده‌ایم و روح‌مان خبر ندارد، تازه از همه این ها هم که بگذریم، من دلم بیشتر برای خود فیلم می‌سوزد تمام نماهایش را تکه پاره کرده‌اند. روال منطقی مجموعه به هم ریخته، مدت زمان هر قسمت که در 4 قسمت تحویل شده، 29 دقیقه تمام بود حال آنکه در قسمت اول برنامه مسخ شده ما تایم 16 دقیقه را زده‌اند. تمام گفتار متن سنگین و متین فیلم را از آن بریده‌اند، تیتراژ آخر فیلم را هم بالکل حذف کرده‌اند و تکه‌ای از قسمت چهارم را به جای نماهای انتهایی قسمت اول که تیتراژ داشت آورده‌اند و موسیقی فیلم را روی همین قسمت دستکاری شده گذاشته‌اند. اخوی با خودت یک چیزی بگو آخر انصاف و تعهد و امانت و اخلاق اسلامی از همین قرار است؟

 

پس این چه آئینی است که اینها دارند؟ کجای قرآن، اسلام، انقلاب گفته که خیانت در امانت کنید؟ کجای فرمایشات "امام " و "آقا " اجازه داده که تلاش تلاشگران راهباء منثورا کرده و به نام خودشان قالب بزنند؟

"محمد " و "رضا " همانطور داشتند گله‌های مگوی خودشان را پیشم عرضه می‌کردند و خودم رفته بودم توی بحر سالهای بحرانی و سرنوشت ساز دفاع مقدسمان.

همان وقتها هم اصحاب "جام جم " کارنامه روبراهی در زمینه پوشش دهی تصویری خبری جنگ نداشتند. هیچوقت فراموشم نمی‌شود آن روزها که این حضرات عاشق لوکیشن های میدان ونک به بالا را در منطقه زیارت کردیم. بقول خودشان اکیپی بودند اعزامی از "جام جم " برای ثبت و ضبط حماسه سازی ها و .... الخ

پائیز سال 66 بود و ما چند روزی در محور "فکه " مستقر شده بودیم تا پس از به نصاب رسیدن تعداد نیروهامان راهی منطقه عملیاتی نصر 7 (ارتفعات "دوپازا ") بشویم. یکمرتبه دیدیم لودری آورده‌اند و لودرچی سرگرم زدن خاکریز است!

 

کلی مایه تعجبمان شد. اخر منطقه محل استقرار ما دستکم حدود 60 کیلومتر با خط مقدم فاصله داشت. تازه وضعیت خط هم پدافندی بود، یعنی زد و خورد چندانی با دشمن نداشتیم. علی ای حال حضرات دوربین به دست سریع آمدند سراغ بنده و چند نفر دیگر از خدمتگزاران گردان که "زودی نیروهاتون رو بیارین پشت این خاکریز بچینین! " اول از این تقاضای عجیبشان سر در نیاوردیم و خب، تعدادی از بچه‌ها را فرستادیم کنار سینه خارکریز. همزمان من و یکی دیگر از مسئولین را به سنگر ستاد گردان احضار کردند. لحظاتی بعد در داخل سنگر نشسته بودیم که از ولوله و سرو صدای بچه‌ها چرتمان پرید که یعنی چی شده؟ به محض خارج شدن از سنگر بچه‌ها را دیدیم که دوان دوان به دنبال پاترول زرد "صدا و سیما " در حال دویدن هستند و ماشین موصوف تخته گاز در حال مراجعت است! بزحمت توانستیم جلوی بچه‌ها را بگیریم، هر چه هم که داد و فریاد کردیم، پاترولی‌های سیما قصد برگشتن نداشتند و لحظه به لحظه با سرعت بالای صدا! داشتند بدون خداحافظی و با کلی افسوس و اندوه از رزمندگان دلاور اسلام دور می‌شدند! القصه، بالاخره بعد از پرس و جوی فراوان کاشف بعمل آمد که علت بوجود آمدن آن وضع موصوف مضحکه‌ای بودکه فیلمبرداران سیمای جمهوری به راه انداخته بودند. نگو، بچه‌ها اول به خیال آنکه "گزارشگران تلویزیون " می‌خواهند از تجمع آنها فیلمبرداری کنند، کنار خاکریز به خط شده بودند، ولی با تقاضای عجیب آقایان مبنی بر اینکه به سنگرهاشان برگردند و با تجهیزات کامل و مسلح کنار خاکریز به خط شوند شکشان می‌برد اما به هر حال بعد از آنکه بچه‌ها همگی مسلح کنار خاکریز جمع شده بودند، "خبرنگاران و فیلمبرداران سیما! " امر فرمودند که حالا پشت خاکریز بروید و شروع به تیراندازی به طرف دشت مقابلتان کنید، باز هم بچه‌ها به هوای قاعده "انشاء الله گربه است " دعوت حضرات را اجابت کرده بودند. یکی از بچه‌ها می‌گفت؛ "خیالم می‌خوان از مانورمون فیلم برداران! نگو که می خواستن فیلممون کنن حاجی! "

 

بلی، با شروع تیراندازی بچه‌ها گزارشگر محترم جلوی دوربین قرار گرفت و رو به فیلمبردار، با اشاره به بچه‌های در حال تیراندازی فرموده بود که بینندگان عزیز! امت سلحشور! هم اینک رزمندگان .... مشغول حماسه آفرینی الخ. که یکمرتبه شصت حماسه آفرین ها خبردار شده بود و عزمشان را جزم کرده بودند، تا حق این فیلمبرداران جان بر کف را.

... انصافا در طول جنگ و دفاع مقدسمان این نمونه اولین و آخرین بار در بکارگیری چنین شیوه‌هایی نبود. جالب است این را هم اضافه کنیم که همانروزها منطقه عملیاتی نصر 7 در غرب کشور به شدت درگیر بوده و آقایان فرستاده سیما فلش قطب نمای دوربینهاشان جنوب را جای غرب عوضی گرفته بود. و تنها سند ماندگار تصویری از آن عملیات قسمت سوم روایت فتح با نام "گل حاج اسدالله " بود که از قضای روزگار سازنده‌اش همین "محمدصدری " خودمان بود.

 

از کارنامه پرو پیمان سالهای جنگ "سیما " هم که بگذریم، معلوم نیست چرا شیوه‌های به کار گرفته شده در برنامه‌ ریزی تولید و پخش برنامه‌ ها در تلویزیون بی‌اختیار آدمی را به یاد عبارت معروف جناب سلمان (ره) "کردید و نکردید " می‌اندازد ! از سربند قضیه گروگانگیری و به تعبیر امام راحلمان آغاز "انقلاب دوم " به این سو بگیر و بیا ! در قضیه گروهک‌ها و آشوبگری‌های ساخته و پرداخته ضدانقلاب، وقایع شروع جنگ، کارشنکی در کار بچه مسلمانهای مرتبط با تلویزیون که قصد تهیه و ارائه آثار ماندنی از لحظه‌های تکرار ناشدنی 8 سال مقاومت برو بچه‌های برومند این ملت را داشتند، در برنامه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی سریال‌های بی بو و خاصیت و پول بر بادی دهی که پشت سر هم روانه آنتن می کنند و بینندگان عزیزشان را بالاجبار و اکراه دعوت به مشاهده آنها می نمایند... در تمام این سالها و در همه مقاطع، وضعیت "سیما " و بچه‌ مسلمان‌های مسلح به دوربین و بی‌اعتقاد به جام جم، مصداق آن سخن حضرت امیر شده که مضمونش چنین بود: "مانند رعد می‌خروشند و مانند برق می ‌درخشند " اما ما تا نباریم، سیل جاری نمی‌کنیم. در اینجا توصیه بنده به اصحاب جام جم این است که زیاد هم غصه آمدن ماهواره را نخورند حضرات خیلی بهتر از هر کسی باید دانسته باشند که اگر فیلم‌های بی بو و خاصیت ماهواره ای که دکوپاژ نما به نمای آنها به تصویب و تایید بلند گوهای غربی می رسد در کار نباشد و خدای ناکرده دست آقایان از آنها کوتاه شود، باید فاتحه بسیاری از برنامه های روز خود را بخوانند.

آخر این آقایان با کدامین گروه های خبر و تهیه و رپرتاژ و گزارش می خواهند در برابر عرض اندام ارتش‌های تبلیغاتی استکبار در چهار گوشه دنیای اسلام سینه سپر کنند؟ نکند با مخبرینی که هر روزه روانه "پارک ملت " می‌کنند؟

با این حساب می‌بینیم که مقوله‌ پرورش و حمایت از نیروی مسلمان هنرمند و متعهد، آن هم در شرایط حساسی که کشورمان به مثابه "ستاد جهانی انقلاب اسلامی " و نیز کانون های آتش در سرتا سر جهان اسلام در آن بسر می‌برند در قاموس جام جم محلی از اعراب ندارد! باور ندارید نگاهی به کارنامه به اصطلاح تولیدات تلویزیون، خود بهترین شاهد این مدعاست.

چهارده سال از عمر با برکت نظام را که در هر لحظه اش کلی سوژه و مطلب داغ برای پرداختن به آنها وجود داشت، به چه برنامه هایی اختصاص دادید؟ "آینه "، "گرگ ها "، "رعنا "، "چراغ خانه "، "مهمان "، "تعطیلات نوروزی " و مخصوصا این آخری یعنی "این قافله عمر " همه و همه به روی آنتن نرفته از حیث موضوع و چه از حیث موضوع و چه از حیث پرداخت سقط شده و کالمعدوم بوده اند. بیچاره بینندگان عزیر "سیما " که در طی چهارده سال گذشته توفیق اجباری رویت و تحمل چه برنامه‌های دنباله داری را از "قوطی بگیر و بنشان! " تعبیر زیبایی "جلال آل قلم " برای تلویزیون منازلشان پیدا کردند.

آقایان جام جم الحق هم که باید به این چنین پرو داکنشهای عظیم ! خود مباهات کنند نه اینکه تمامی ماجراهای دوران انقلاب و جنگ را با تولیداتشان به تصویر کشیده‌اند؟ پس حق دارند یک چنین تولیداتی! هم داشته باشند. به عنوان مشتی از خروارها فقط به واقعه عبرت انگیز و جنجالی "طبس " اشاره می‌کنیم. به رغم آنکه این واقعه اوج خفت و سرشکستگی را برای غربی ها به خصوص یانکی‌ها به ارمغان آورد باز هم گلی به گوشه جمال همان "گولان گلوبوس - کانن " متعلق به اسرائیلی‌ها و امریکایی‌های صهیونیست! که در فیلم دلتافورس خود بخشی از افتضاح "کویر 1 " نامی که طراحان عملیات "پنجه عقاب " به صحرای طبس داده بودند را، ولو تحریف شده، یکسویه و طبعا به نفع فیل سواران اعزامی "جامعه باز " به حریم ام القرایمان، به تصویر کشیدند. اما خب زیاد هم نباید مته به خشخاش گذاشت. آخر در آن سالها ساختن "آینه ها " و "تعطیلات نوروزی "‌ها و تماشای آن برای بینندگان عزیر و ارجمند از نان شب هم واجب تر بود!

می ماند نیروهای جوان و فعالی که بیرون از دایره مناسبات ما نحن فیه تلویزیون! می خواهند مثل همین قضیه "بوسنی هرزگوین "، دردمندانه وارد عمل شده و در سهمی کوچک از تکلیفی که ولی امر و مقتدایشان درباره این مردم مظلوم احساس می کند شریک باشند.

نحوه برخورد با این ها را هم سیمای جام جم با مثله کردن و مسخ و حذف و جرح و تعدیل کننده ای این سریال مظلومتر از مظلومین "بوسنی " به خوبی به بچه مسلمانهای هنرمند نشان داد تا دیگر این جوانک‌های شعار زده! و ماجراجو! پشت دستشان را داغ کنند و در صدد جامه عمل پوشاندن به اوامر رهبرشان برنیایند. البته این مقال جای آوردن نمونه های دیگری از این سیاست کردید و مقال جای آوردن نمونه های دیگری از سیاست کردید و نکردید را بسیار دارد پرونده سریال مهجور و در عین حال افشاگرانه روایت فروپاشی اضمحلال مغرب زمین و در راس این ایالات متحده، موسوم به "ساعت 25 " و آن شیوه برخورد اسمش روبرو خودش را نیاور هنوز هم در نزد اذهان بسیاری گشوده مانده و آن هم جای حرف بسیار دارد.

حال روی سخنمان در اینجا با اصحاب جام جم است!

آقایان! اصلا ما فرض می‌کنیم شما بتوانید سر خلق الله را با 4 و 5 تکه پاره پوره و به سرقت رفته از یک مجموعه پخته و حاضر آماده ای همچون مجموعه 10 قسمتی و 300 دقیقه‌ای مرحوم "خنجر و شقایق " به کارگردانی "نادر طالب زاده " فیلمبرداری وی و "محمد صدری "، گفتار متن "سید مرتضی آوینی " و تهیه شده در "حوزه هنری " را به این راحتی، روز روشن تک بزنید و بقول معروف "بنام شعبون به کام رمضون " قالش را چاپ کنید و این بچه‌های مظلوم هم دستشان به دامن هیچ مرجع موثری نرسد. اما خود مانیم، برای بحران‌های بعدی، کشتار مسلمین در کشمیر، حماسه انتفاضه در سرزمین‌های اشغالی، مقاومت سلحشور اسلامی در جنوب لبنان، قیام شیعیان مظلوم عراق، و ده ها مورد مشابه چه برنامه ای در چارت برنامه ریزی‌های ناداشته تان ریخته‌اید؟ نکند مثل چهارده سال گذشته هنوز هم می خواهید تصاویر ماهواره‌ای قلع و قمع شده ای که غربی‌ها دیدنشان را برایمان مجاز و مباح می دانند، به عنوان گزارش فرستاده ما به امریکا، نظیر تصاویر ماهواره ای یکی از شبکه های خارجی که در شب شورش "لس آنجلس " با این نام قالب کردید به خورد بینندگان بدهید؟

 

نه آقایان! هر چند که به موج سواری و این جور ناخنک زدن‌های مقطعی عادت کرده‌اید اما خودمانیم؛ بین شورش‌های "لس آنجلس " (که سریال همین بچه مسلمان ها بدادتان رسید) با قصه "بوسنی " مگر چقدر فاصله افتاد؟ حداکثر 3 ماه. این موج را هم لابد قصد دارید با این دسته گلی که به آب دادید از سر بگذانید. با موج بعدی چه خواهید کرد؟ موجی که هیچ معلوم نیست، شاید همین امشب روی سرتان خراب بشود. آن هم در این دنیای و انفسایی که ما و سایر همزنجیران مسلمانمان در آن قیام قیامت بر پا کرده ایم. خاطر جمع باشید که دوران برخوردهای دو مرحله ای شما یان بر سر آمده. گذشت آن روزهایی که مثل فردای قطعنامه، در برخورد اول، بچه مسلمانان ها را خام می کردند که دستتان درد نکند شما به تکلیفتان عمل کردید و در برخورد دوم، آب ها که حسابی از آسیاب افتادند آن روی سکه را نشانشان می دادند؛ به ما چه آقا که جنگیدید؟ می خواستید نجنگید! آیا واقعا فکر می کنید که فی المقال امروز که نماهای لت و پارو به یغما رفته روایت حماسه "بوسنی " را نمایش داده اید، بچه‌های مظلوم دستتان درد نکند، به وظیفه‌تان خوب عمل کردید خام کنید و به محض فروکش کردن موج توجه افکار عمومی به قضیه "بوسنی " دو قورت و نیم هم از آنها طلبکار بشوید که چشمتان کور مگر ما گفتیم بروید "بوسنی "؟!

نسل ما بچه‌ مسلمان‌ها را آنقدر شما و امثال شمایان گزیده‌اند که کم کمک داریم به مسلمان بودن که چه عرض شود؟! به مسلمان زاده بودن خودمان هم شک می کنیم، چرا که بفرموده معصوم (ع) مسلمان از یک سوراخ دوباره گزیده نمی شود.

محض اطلاع شما آقایان عرض می کنیم، چون چوب خط بچه مسلمانی ما پر شده است، پس بهتر است فکر راه چاره‌ای برای آتیه خودتان باشید.

راستی موج بعدی از کدام سو خواهد آمد؟

 

الجزائر، مصر؟ کشمیر؟، عراق؟ ممالک مسلمان نشین آسیای میانه ؟ از کدامین سو؟ و انهادن و به شوخی گرفتن طریقت اهل سفینه نجات "سید خراسانی " همانا و به سرنوشت محتوم "کنعان " مبتلا شدن همان! چرا که در نزد "خامنه‌ای " و خدای "خامنه‌ای " ملاک، عمل صالح است و لاغیر.

 

و اما شما بچه‌ها "نادر "، "محمد "، "رضا "، "احسان "، "فارسی "، "آوینی "! شما شقایق‌ها! آری با شمایم! خدا قوت! خسته نباشید!

بارالها! هر یک از بندگان تو که گفتار ما را که به عدل و راستی و نه جور و ستم، و برای اصلاح دین و دنیا و نه فساد و تباهکاری می گوییم بشوند و پس از شنیدن آن را نپذیرد، سببی برای مخالفت او نیست، مگر بازگشت از یاری تو و کاهلی در ارجمند گردانیدن دین تو!ى پس ای بزرگترین شاهدان همه.

گواهانت و آنان را که در زمین و آسمان‌هایت سکنی داده‌ای، بر او گواه می گیریم. پس بعد از این گواه گرفتن، تو ما را از یاری او بی نیاز کننده، و او را به گناهش گیرنده‌ای! (مولی علی (ع))

 

والسلام

 

 

جوابیه سازمان صدا و سیما بسیار دیر تر از آن چه تصور می شد در کیهان به چاپ رسید، یعنی سه روز پس از چاپ دومین مقاله اعتراضی و 5 روز پس از انتشار«نامه سرگشاده». در حقیقت می توان این طور تصور کرد که انتشار نامه اول از سوی مدیر وقت صدا و سیما جدی گرفته نشد . تا آن تاریخ سابقه نداشت که رسانه ملی به دلیل اعمالی که آن را حق مسلم خود می دانست مورد انتقادی چنین صریح و تلخ قرار گیرد.

 

سوابق سازمان در این زمینه ، تنها به مسائلی از قبیل حدود شرعی پوشش بازیگران و یا اشتباهاتی از سر تصادف (نظیر اهانت به مقدسات در یک برنامه زنده رادیویی) منحصر می شد که  هیچ کدام  حیثیت مدیریت این نهاد را با تهدید جدی مواجه نمی ساخت. البته دلیل این تاخیر می توانست تلاش برای جمع آوری مستنداتی جهت پاسخگویی بهتر به ایرادات وارده در دو نامه قبل الذکر نیز باشد اما متن جوابیه ای که با امضای «روابط عمومی سازمان صدا و سیما» منتشر شد بسیار ضعیف و آکنده از تناقضات بود.

 

نکته جالب توجه در این مرحله از کشاکش میان سازمان و سازندگان «خنجر و شقایق» این بود که پاسخ فیلمسازان معترض حوزه هنری درست در ذیل جوابیه سازمان صدا و سیما درج شد  که با دقت و نکته سنجی ، تمامی بندهای این جوابیه را مورد نقد و پاسخگویی قرار می داد و دیگر این که نثر این جوابیه با دو مقاله پیشین تفاوتی آشکار داشت . برای اطلاع بیشتر از جزئیات امر به حسین بهزاد و نادر طالب زاده مراجعه کردیم.

 

هردوی آنان اظهار داشتند که متن این جوابیه که تیتر«چگونه خنجر در پشت شقایق نشست»برای آن انتخاب شده بود توسط شخص شهید «سید مرتضی آوینی» نگارش گردیده است .

 

طی گفتگویی با «مهدی نصیری» سردبیر وقت روزنامه کیهان ، این مهم از جانب وی نیز تایید شد. متن کامل جوابیه روابط عمومی سازمان صدا و سیما و توضیحات شهید آوینی که رسما طی آن مدیریت وقت صدا وسیما را عاملی برای تبدیل رسانه ملی به «بوقی مفلوک» دانسته است  و در کیهان مورخه 28 آبان 1371( شماره 14630) منتشر شد به این شرح است:

 

 

 

*تیتر:پاسخ صدا و سیما به نامه سرگشاده گروه سازنده سریال «خنجر و شقایق» و توضیحات مجدد نویسندگان نامه

 

اشاره

در پی درج نامه سرگشاده گروه سازنده سریال "خنجر و شقایق " به رئیس سازمان صدا و سیما در کیهان، جوابیه ای از سوی صدا و سیما به دستمان رسید که متن کامل آنرا همراه با توضیحات مجدد نویسندگان نامه سرگشاده در زیر از نظر می گذرانیم.

 

در پاسخ به پاره‌ای از مطالب مندرج در نامه سرگشاده، نکات زیر را جهت آگاهی خوانندگان نامه فوق‌الذکر اعلام می‌ داریم:

1- در هفته دوم مرداد ماه سال جاری اطلاع یافتیم که قرار است "آیت‌الله جنتی " در راس هیاتی با یک فروند هواپیمای اختصاصی به "بوسنی هرزگوین " سفر نماید.

2- بدلیل آنکه مسافرت به این کشور و تهیه گزارش از طریق عادی و معمولی برای گزارشگران این سازمان بسیار مشکل بود، فرصت را غنیمت شمردیم و با دفتر "آیت‌الله جنتی " تماس حاصل شد. از ایشان درخواست شد با توجه به اینکه هواپیما جای خالی زیاد دارد یک گروه خبری از این سازمان به همراه ایشان در این سفر باشند.

3- اطلاع دادند چون از سازمان تبلیغات یک گروه مشابه در این سفر ایشان را همراهی می‌نماید و گروه مذکور گفته‌اند دو گروه ضرورت ندارد و ما تصاویر خود را در اختیار صداو سیما قرار می‌دهیم.

4- بعد از بازگشت ایشان از سفر، در جلسات هماهنگی که تشکیل می شد به صدا و سیما تکلیف می‌شد که به طور منظم برنامه و گزارش ارائه دهد و اعلام شد که حدود 15 ساعت فیلم تهیه شده است که در اختیار این سازمان قرار خواهد گرفت.

5- چندین بار از سوی مسئولین صدا و سیما با سازمان تبلیغات اسلامی تماس گرفته شد و در خواست شد فیلم‌ها و گزارشات خود را جهت استفاده در برنامه‌ها ارسال نمایند، متاسفانه حتی یک لحظه از برنامه‌هایی که به گفته آنها برای صدا و سیما گرفته‌اند در اختیار قرار نگرفت.

6- حدود دو ماه بعد از سفر "آیت‌الله جنتی "، در تاریخ 19/7/71 از سوی ریاست محترم سازمان تبلیغات اسلامی نامه‌ای به سازمان صدا و سیما ارسال شد. در آن نامه درخواست شد ه بود که صدا و سیما اقلام زیر را جهت استفاده سازمان تبلیغات ارسال نماید.

1- نوار سرود حماسی "بوسنی " .

2- فیلم راهپیمایی مردم تهران در اعتراض به کشتار بی‌رحمانه مردم مسلمان "بوسنی هرزگوین "

3- فیلم‌های دیگری که صدا و سیما در اختیار دارد .

گرچه این درخواست بعد از گذشت دو ماه باعث تعجب بود زیرا به گفته "آیت‌الله جنتی " گروهی که از سازمان تبلیغات در معیت ایشان بوده است برای صدا و سیما فیلم گرفته است و بعد از دو ماه نه تنها یک لحظه از آن برنامه‌ ها را در اختیار نگذاشته‌اند بلکه درخواست سرود فیلم از صدا و سیما می‌نماید.

7- در اوایل آبان ماه، هفته حمایت از مردم مظلوم "بوسنی هرزه‌گوین " اعلام شد.

8- روز قبل از آغاز هفته "بوسنی هرزگوین " یکی از مسئولین محترم سازمان تبلیغات اسلامی با صدا و سیما تماس گرفته که تعدادی برنامه‌ به مناسبت این هفته در این سازمان تهیه شده است، همین الان به دفتر شما می فرستیم و خوب است استفاده شود.

به ایشان گفته شد فورا برنامه‌های تهیه شده را ارسال فرمایید، در صورت تناسب با این هفته استفاده شود و برای ایشان توضیح داده شد که مدتی است سازمان تبلیغات قول تصویر و برنامه داده است و تا این لحظه حتی یک ثانیه برنامه در این خصوص ارسال ننموده است و چون صدا و سیما نمی‌تواند در اینگونه موارد به دیگران متکی باشد، برنامه‌های لازم را از طریق مختلف تدارک دیده است.

در عین حال شما فورا برنامه‌ها را بفرستید با فرض مناسب بودن استفاده خواهد شد. ایشان هم قول داده‌اند تا قبل از ظهر نوارها را ارسال خواهند نمود.

9- 4 یا 5 روز بعد از این تماس تلفنی مجددا ایشان تماس گرفتند و اظهار داشتند چون برنامه‌ها آن روز آماده نبوده است فعلا دو سه نوار آماده شده است و برای شما می‌فرستیم که همان توضیحات قبلی داده شد.

10- سرانجام سه عدد نوار نیم ساعته به دفتر مدیر شبکه اول سیما رسید.

11- نوارهایی که برای ما فرستادند مشتمل بر مقداری تصاویر از بازدید "آیت‌الله جنتی " (حدود سه ماه قبل) از یک بیمارستان و مقداری گفتگو با مردم و نیز قسمت زیادی تصاویر از خیابان های خالی از سکنه- نظیر پل- مسجد وغیره بود و با صدای روایتگری توضیح داده می‌شد که اینجا فلان مکان بوده است و تخریب شده است.

12- اکثر این صحنه‌ها کرارا نه تنها از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران بلکه از صدها شبکه تلویزیونی پخش شده است وتکرار آن نمی‌توانست اطلاعات جدیدی را از جنایات روزانه صرب ها در "بوسنی هرزگوین " به مخاطبین بدهد ملت مسلمان ما ومردم جهان هر روز از طریق صفحات تلویزیون شاهد صحنه‌ جدیدی از جنایات استکبار جهانی توسط صرب ها در "بوسنی هرزگوین " می‌باشند. ساده‌اندیشی است که کسی تصور نماید تصاویری که در سه ماه قبل تهیه شده است، آنهم از چند خیابان خالی از سکنه و پل تخریب شده با هفته‌ای که برای آگاهی هر چه بیشتر مردم از عمق و شدت جنایات آدمکشان قرن تناسب دارد.

در برنامه‌های سیما مردم ما تصاویر گورهای دسته جمعی، ضجه وناله کودکان پدر و مادر از دست رفته و مادران عزیز از دست داده و آتش زدن منازل و مساکن و بستن انسان‌ ها به دنبال ماشین و در خیابان کشیدن و صدها تصاویر خشن که نشانه‌ای است از بی‌رحمی و سبوعیت صرب ها مشاهده کرده‌اند.

13- به هر حال باتوجه به اینکه عزیزانی از سازمان تبلیغات زحمت کشیده بودند و تصاویری را بعد از گذشت سه ماه برای استفاده در تلویزیون فرستاده بودند، در برنامه‌های جنگ گونه‌ای که هر شب پخش می‌شد دو روز مانده از هفته "بوسنی هرزگوین " صحنه‌هایی هم از تصاویر ارسالی استفاده شده.

14- اگر کسی با الفبای برنامه‌سازی در تلویزیون آشنا باشد می‌داند که در برنامه‌های جنگ گونه، هیچگاه نسبت به صحنه‌ها توضیح داده نمی‌شود که فلان تصاویر توسط کدام فرد یا کدام منبع تامین شده است. در این برنامه‌ها که از منابع تصویری وگزارشی متعددی استفاده شده بود ( از جمله چند صحنه از تصاویر ارسالی توسط سازمان تبلیغات اسلامی با شرحی که گذشت) به روال همه برنامه‌های جنگ گونه، در برنامه اعلام شده است که این برنامه توسط همکارانمان در "گروه سیاسی " تهیه شده است.

15- با توجه به نکات فوق‌الذکر نه دزدی انجام شده است نه قصد بر این بوده است که زحمات عزیزان گزارشگری که از سازمان تبلیغات اسلامی رنج سفر به "بوسنی هرزگوین " و تهیه گزارش‌ها راتحمل کرده‌اند نادیده گرفته شود.

16- نگارندگان نامه سرگشاده آنچنانکه ادعا کردند روزگاری در بتخانه صدا و سیما اشتغال داشته‌اند و امروز به عباتکده سازمان تبلیغات اسلامی رفته‌اند و در آنجا انجام وظیفه می‌نمایند (البته و صد البته نه مانند کسانی که برای درآمد بیشتر صدا وسیما را ترک کرده‌اند بلکه برای خودسازی و عبادت و خدمت بیشتر و آثار سازندگی در آنها از نسبت‌های ناروا - دروغ‌ها و تهمت‌ها و الفاظ موهنی که به مسئولین صدا و سیما که حضرت امام رضوان‌الله تعالی علیه کرارا عملکرد آنها را مورد تایید وحمایت قرار داده‌اند وعمل آنها را عبادت خوانده‌اند کاملا مشهود است) به هر حال اگر ادعای آنها صادق باشد که روزگاری در صدا و سیما بوده‌اند خوب به خوبی می‌دانند که چند دقیقه برنامه یا تصویر در میان بیش از 12 هزار ساعت برنامه همانند قطره‌ای است در دریا و یقینا باعث عزت و افتخار کارکنان صدا و سیما نمی‌گردد و باز آنچنانکه ادعا کرده اند چون عمل آنها از روی خلوص و برای خداوند بوده است و به هیچ وجه قصد کسب نام و نشان نداشته‌آند و ندارند. پس می‌شود حدس زد که احتمالا ناراحتی و عصبانیت این عزیزان منشاء دیگری دارد ودر حقیقت این سرقت جنایتکارانه چند دقیقه از تصاویری که به گفته خودشان برای صدا و سیما گرفته‌اند مانند جرقه‌ای در انبار باروت بوده است و آنها را منفجر کرده است و به این بهانه، هر چه از خوب ها می‌دانسته‌ اند به خود گرفته و آنچه از بدی‌ها آموخته بودند به کارکنان ومسئولین صدا و سیما نسبت دادند.

ما در این اطلاعیه بر آن نیستم که پاسخ سایر موارد مطرح شده در نامه سرگشاده را بدهیم زیرا هدف ما از قبول مسئولیت در جمهوری اسلامی ایران انجام تکلیف وجلب رضایت خداوند تبارک و تعالی بوده ومی‌باشد.

فقط در یک جمله اعلام می‌داریم بقیه اتهامات و موارد مذکور در نامه سرگشاده اگر وضعیتی بدتر از قضیه گزارش "بوسنی هرزگوین " نداشته باشند و یقینا از صحت بیشتری برخوردار نیستند. به درگاه خداوند تبارک تعالی دعا می‌کنیم که ما را وسوسه‌های شیطان نفس نجات داده و به وظایف خود آشنا سازد.

امین یا رب‌العالمین

 

***

توضیحات نویسندگان نامه سرگشاده در باره جوابیه صدا و سیما [به قلم «شهید سید مرتضی آوینی»]

 

*چگونه خنجر در پشت شقایق نشست؟

 

"قل‌هاتوابرهانکم ان کنتم صادقین "

دو سه روزی بود انتظار می‌کشیدیم که جوابیه‌ای از روابط عمومی صدا و سیما صادر شود و در آن اصلا همه چیز را از بنیان انکار کند، چرا که تجربه نشان داده است که روابط عمومی صدا و سیما جز لاپوشانی اشتباهات آقایان مسئولان و برنامه‌سازان صدا و سیما هیچ وظیفه‌ای ندارد و همواره هر اتفاقی که بیفتد، چه حق با صدا و سیما باشد وچه نباشد، قاعده بر این است که جانب صدا و سیما گرفته شود و با یک مشت استدلالات ریز ودرشت ، طرف مقابل را از صحنه بیرون کنند.

آقایان روابط عمومی! این چه وظیفه‌ای است که شما برای خودتان اختیار کرده‌اید؟

به هر تقدیر داستان سریال "خنجر و شقایق " از این قرار است که در هفته دوم مرداد ماه سال جاری دفتر "مقام معظم رهبری " به "حوزه هنری " سازمان تبلیغات اسلامی اطلاع دادند که می‌توانند اکیپی را برای فیلمبرداری به همراه هیات اعزامی به "بوسنی و هرزگوین " بفرستد به واحد ارتباطات بین‌المللی دفتر "مقام معظم رهبری " مراجعه کردیم و خود را به عنوان نمایندگان "حوزه هنری " معرفی کردیم و ایشان نخست موافقت نکردند و گفتند که قرار است خبرنگارانی از صدا و سیما به همراه هیات اعزام شوند.

ما ناامید از سفر به "بوسنی و هرزگوین " بازگشتیم و در جستجوی راهی بودیم که هر طور هست خودمان را به آن خطه برسانیم اما روز بعد از دفتر با ما تماس گرفتند که می‌توانید بروید.

علت این تغییر برنامه چه بود، مانمی‌دانیم اما از گوشه و کنار شنیدیم که یحتمل همان علتی در میان بوده است که در زمان جنگ ما آنرا به تجربه آزموده بودیم.

خبرنگاران صدا و سیما و خط مقدم نبرد؟! آقایانی که همواره توپخانه را به خط مقدم اشتباه می‌گیرند، و در آن گزارش کذایی هم که همین شب ها برای مردم نشان دادند تا دلیلی بر رد اعتراضات ما ارائه کرده باشند.

نیز دیدیم که گزارش آقای خبرنگار از کنار مسجد جامع "زاگرب " در "کرواسی " مخابره شده بود که مردم آن جز چند روز اول جنگ، حتی با بوی باروت هم بیگانه‌اند. وچند نما هم از شهر "ویسوکو " که مرتب "لوپ " شده بود و تکرار می‌شد تا نتیجه سفر یک ماهه خبرنگاران اعزامی صدا و سیما به "بوسنی "، به سمع ودید تماشاگران از همه جا بی‌خبر برسد که نمی‌دانند باعدم پخش سریال "خنجر و شقایق " که قسمت هفتم وهشتم آن از داخل شهر "گوراژده " و از عمق محاصره فیلمبرداری شده است، چه چیزی را از کف داده‌اند.مردم که نمی‌دانند در این سریال چه بوده است، بگذار ماهر چه را که می‌خواهیم سر هم کنیم و به خورد بینندگان بدهیم. کسی چه می‌فهمد که بیچاره این فیلمبرداران دیوانه‌ی روایت فتح، چه طور از پنجاه متری پایگاه‌های صرب ها، از ارتفاعات در شب تاریک، بعد ازده‌ها کیلومتر پیاده‌روی خود را به "گوراژده " رسانده‌اند. مردم که نمی‌دانند! فوقش آن است که اعتراضی می‌شود و ما هم که خدا را شکر "روابط عمومی صدا و سیما " را داریم که متخصص ماست مالی ولاپوشانی است...

دیگر چه غمی داریم؟

آقایان! وقت آن رسیده است که برهان ارائه کنید و اگر نه در پیشگاه امت محاکمه خواهید شد. وقت آن رسیده است که دلایل خود را ارائه کنید که چرا دست به این کار وقیحانه زده‌اید و اگر نه بسیجیان از شما نخواهند گذشت. آنها که تمام طول هشت سال دفاع مقدس را از عملکرد شما در جنگ خون‌جگر خورده‌اند و به آمارهای طویل و عریض شما پوزخند زده‌اند از شما نخواهند گذشت. کیست که نداند شصت درصد از آمارهایی که شما از خدمات بی‌شائبه و خداپسندانه‌ای که به دفاع مقدس کرده‌اید، ارائه می‌دهید به دقایقی اختصاص دارد که اسلایدهای جنگ را با موسیقی پخش کرده‌اید. خداکند روزی یک گروه تحقیق به این فکر بیفتند که عملکرد شما را در قبال جنگ با عملکرد تلویزیون عراق مقایسه کند، آنگاه همه خواهند فهمید که شما چه کرده‌اید.

همه آنچه سند افتخار شما را در رابطه با دفاع مقدس تشکیل می‌دهد برنامه‌های "روایت فتح " است و فیلم‌هایی که بچه‌های خبر شبکه اول در سالهای آغاز جنگ تا عملیات "بیت‌المقدس " می‌گرفتند و آن شهید عزیز "غلامرضا رهبر "، که خدا می‌داند بعد از شهادت او از این سازمان ده پانزده هزار نفری عریض و طویل حتی یک نفر جز بچه‌های "روایت فتح " نبود که علم این شهید را به خط مقدم برساند. خبر سیما از آن پس کور شد که شد. بچه‌های "روایت فتح " هم که یا از جهادسازندگی بودند یا از سپاه و یا از بسیج و کسی نمی‌تواند افتخارات معنوی آنها را به نفع سیمای کذایی مصادره کند.

آیا این جواب شماست به یک داعیه حق؟

نه آقایان! این بار ما از شما نخواهیم گذشت تا جواب دهید و استدلال بیاورید. در جوابیه شما موارد یک تا 5 که خالی از هرگونه سخنی است.

مورد ششم نامه‌ای است که از سازمان تبلیغات اسلامی به سیما فرستاده شده است که درخواست اقلامی را دارد.خوب! که چه! آقایان! مگر شما می‌ترسید که نام "حوزه هنری " سازمان تبلیغات اسلامی را برزبان بیاورید که "دفتر مرکزی سازمان " را با "حوزه هنری " مخلوط می‌کنید که راه فراری برای خود بیابید؟! فیلم ها در اختیار "حوزه هنری " بوده است و لابد کمیته تبلیغات بوسنی در سازمان تبلیغات اسلامی، در ارتباط با نمایشگاه ها و یا برنامه‌های دیگری که داشته نامه‌ای به شما نگاشته است. این نامه چه چیزی را اثبات می‌کند جز آنکه شما حتی از ذکر نام حوزه هنری هم می‌ترسید و در تمام این جوابیه حتی یکبار هم نام "حوزه هنری " نیامده است. چرا؟

از شماره‌های 7 تا 10 نیز به نقل قصه حسین کرد گذشته است و بالاخره می‌رسیم به اصل ماجرا.

در تاریخ شانزدهم آبا‌ن‌ماه، سه عدد نوار نیم ساعته یوماتیک تحویل دفتر مدیر شبکه یک می‌شود که شامل سه قسمت از سریال ده قسمتی "خنجر و شقایق " است، یک فیلم کامل مستند ـ نه گزارشی خبری. درست دقت شود : ادعای آقایان این است که در این برنامه‌ها چیزی جز خیابان‌های خالی،‌خانه‌ها، اماکن تخریب شده و... نبوده است. پرسش این است که لااقل همین سه قسمت مثله شده از برنامه که شما با حذف گفتارها و تیتراژ به اسم خودتان پخش کرده‌اید گواه است که محتویات این نوارها چیزی خلاف مدعای شماست. حتی همین فیلم‌های مثله شده که شما از "خنجر و شقایق " پخش کرده‌اید و تنها فیلم‌هایی که تولید داخلی بوده است.

در جواب به شماره دوازده از شما می‌پرسیم کدام یک از فیلم‌هایی که شما از ماهواره‌ها ضبط می‌کنید و برای مردم پخش می‌کنید توانسته است است نظرگاه مسلمانان را درباره این نسل‌کشی فجیع روشن کند؟‌ در کدام یک از این فیلم های ماهواره‌ای مصاحبه‌هایی با فرماندهان محور عملیاتی مسلمانان "بوسنی و هرزگوین " علیه صرب ها وجود داشته است که در آن فرمانده هنگام بردن نام امام‌خمینی (س)‌گریسته است؟ در کدام یک ؟ جواب بدهید، آقایان روابط‌عمومی! جواب بدهید!

کدام ماهواره و یا فیلمبردار غربی و شرقی تاکنون نشان داده است که مردم مسلمان در شهر محاصره شده "گوراژده " چگونه زندگی می‌کنند، چه می‌گویند و برای چه می‌جنگند و استقامت می‌ورزند؟

شما دو دقیقه فیلم که توسط خبرنگارانتان در "سارایو " و فیلمبرداری شده باشد به ما نشان دهید، ما همه حرفهایمان را پس می‌گیریم.

تازه مگر شما اجازه دادید که ما شش قسمت باقیمانده سریال را که حاوی فیلم‌هایی بسیار زیبا و روایتی تکان دهنده از درون حلقه محاصره است پخش کنیم که چنین قضاوت می‌کنید؟ در برنامه‌های سیما مردم تصویر گورهای دسته‌جمعی و ناله کودکان و آتش‌زدن منازل را ... تماشا کرده‌اند، بله! این فیلم‌ها را که خبرنگاران خارجی از دیدگاه صرب ها گرفته‌اند. شما چه کرده‌اید؟شما آنید که رستم پهلوان بود!

در شماره 13 هم که بر ما منت گذاشته‌اید از اینکه تصاویر مثله شده فیلم‌های مستند ما را به شیوه فیلم‌های خبری خودتان پخش کرده‌اید و لابد انتظار هم دارید که ما از شما تشکر کنیم؟ برای اطلاع امت عزیز می‌گوئیم که مجموعه "خنجر و شقایق " آنطور که ما ساخته بودیم و تحویل مدیر شبکه اول داده بودیم، از زیبا‌ترین مستند‌هایی است که در این چهارده ساله بعد از انقلاب ساخته شده است. ما که خودمان فیلمبرداران و سازندگان برنامه‌های "روایت فتح " بوده‌ایم می‌دانیم که چه کرده‌ایم، شما اگر جرات دارید سریال را آن طور که ما مونتاژ کرده‌ایم برای مردم پخش کنید تا واقعیت روشن شود و اگر نه برای یک بار هم شده شما آقایان متخصص روابط‌عمومی! به اشتباه خودتان اعتراف کنید. باشد؟ و اصلا نیت ما از ساختن این برنامه‌ها دادن اطلاعات در مورد جنایات صربها نبوده است. اگر آقایان علی‌رغم مسندی که در آن قرار گرفته‌اند الفبای مستند‌سازی و نحوه برخورد با مخاطب را در کار تبلیغ می‌دانستند، غایت برنامه‌سازی را صرفا اطلاع‌رسانی نمی‌گرفتند و اصلا همین دید عقب‌مانده شما در باره‌ برنامه‌سازی است که وضع این رسانه قدرتمند را که در کف شما جز«بوق مفلوکی» بیش نیست،‌به اینجا کشانده است که همه شاهد آن هستند. مقایسه آنچه شما از سریال «خنجر و شقایق» در سیما پخش کردید با فیلم‌های کامل این مجموعه می‌تواند حقیقت را روشن کند. اگر جرات دارید برنامه‌های کامل سریال را پخش کنید.

شما توقع داشتید که نوارهای خام را در اختیار شما بگذاریم تا با آن کسب وجهه کنید و کاستی‌های خودتان را جبران کنید؟‌باید بدانید مجموع فیلم‌های گرفته شده پنجاه ساعت بود و مصاحبه‌هایی به سه زبان آلمانی، انگلیسی و بوسنیایی و گاهی هم عربی انجام گرفته بود. غالب فیلم‌ها با 8- Hiفیلمبرداری شده بود و تبدیل این نوارها به یوماتیک و دوبله مصاحبه‌ها و مونتاژ ده قسمت سریال، به نظر شما به چه زمانی نیاز دارد؟ ما این کار را در کمتر از دو ماه انجام دادیم تا فیلمها برای هفته «بوسنی و هرزگوین» حاضر شود و شما آن را مثله کنید و به اسم خودتان پخش کنید!

و بعد استدلال می‌کنید که در برنامه‌های "‌جنگ گونه " نام تهیه‌کنندگان ذکر نمی شود. کدام جنگ؟ در شب اول اعلام کردند که برنامه‌ای تولید‌شده در گروه سیاسی و شب های بعد هم گزارش اعزامی از خبرنگاران صدا و سیما در بوسنی و هرزگوین، آن هم در طی اعلام برنامه مستقل که توسط توسط مجریان میان برنامه‌ها انجام می‌شود! کدام جنگ؟ چه کسی را فریب می دهید؟

و اما بشنوید بقیه داستان نوارها را از زبان کارگردان سریال:

روز شانزدهم آبان‌ماه سه حلقه نوار یوماتیک نیم ساعتی به دفتر آقای مدیر شبکه اول تحویل داده شد و یکی - دو روز بعد یک حلقه نوار دیگر حاوی قسمت چهارم سریال. به این امید که تا این برنامه‌ها پخش می‌شود قسمت‌های دیگر سریال نیز نریشن‌گذاری می‌شود و به دست پخش می‌رسد. غافل از آنکه آقایان اندیشه مصادره فیلم‌ها را به نفع اسم و رسم خودشان در سر می‌پرورانده‌اند. چند روز بعد کارگردان برنامه، رد نوارها را در گروه اجتماعی پیدا می‌کند.

در یک مذاکره تلفنی با آقای موسوی، مدیر گروه اجتماعی، ایشان می‌گویند که بله! نوارها را در اختیار ما قرار داده‌اند که قسمت هایی از آن را در برنامه‌های خودمان بگنجانیم. کاگردان برنامه‌ها که سخت جاخورده است و دلش نه برای نوارها که برای آن همه رنجی می‌سوزد که به پای آنها کشیده است تا یک سریال مستند بسازد، فردای آن روز به ملاقات آقای موسوی می‌رود. آقای موسوی که شب قبل نوارها را دیده است اذعان می‌دارد که در هنگام مکالمه تلفنی از محتوای نوارها اطلاعی نداشته است. اکنون او که سخت تحت تأثیر فیلم ها قرار گرفته و با اشتیاق زبان به تحسین و تقدیر از بچه‌های سازنده سریال گشوده است خودش حامی فیلم‌هاست و می‌گوید که نه! این فیلم‌ها باید درست به همین صورت که مونتاژ شده است پخش شوند و اصلا امکان خرد کردن آنها وجود ندارد. روایتی یکدست است که امکان تکه‌تکه شدن ندارد. او می‌گوید که فیلمها را به دفتر مدیر شبکه یک بر خواهد گرداند. حالا آقای مدیر به سفر خارج تشریف برده‌اند و کارگردان با مراجعه به دفتر مدیر شبکه، فیلم‌ها را روی میز معاون ایشان پیدا می‌کند. ایشان حضور ندارند. منشی می‌گوید که فیلم‌ها قرار است به پخش فرستاده شود و کارگردان برنامه‌ها با خیال نسبتا راحت باز می‌گردد...

اما شب بالاشه تکه تکه شده فیلم ها در تلویزیون رو به رو می‌شود.

و به این صورت خنجر در پشت شقایقها می‌نشیند.

و اما درباره تهمت هایی که در شماره شانزده به ما زده‌اید. خدا را شکر که همه می‌دانند ما چگونه برای «روایت فتح» فیلمبرداری می‌کردیم. فقط در این باره یک جمله می‌گوئیم و در می‌گذریم، چرا که آنچه را خدا در این باره می‌داند چه بهتر که از بندگان ناسپاس پنهان بماند. وقتی این نسبت هایی را که صدا و سیما به ما داده بود می‌خواندیم یکی از افراد گروه که از بچه‌های روایت فتح هم بوده است، گفت خدا شاهد است 6 ماه در افغانستان در کنار مجاهدین بودیم و فیلم می‌گرفتیم و هیچ پولی جز همان ماهی شش هزار تومان که حقوقمان بود دریافت نکردیم. وقتی از افغانستان بازگشتیم، گذشته از آن همه سختی و رنج و حتی اسارت که خداوند بخیر گذراند آنچه برایمان باقی ماند یک بیماری یرقان بود و ترکش هایی که در بدن داشتیم. در این سفر هم نمی‌گوییم که چگونه روی به راه نهادیم و چگونه زندگی کردیم تا آقایان در شرمندنگی منخیشان نمانند و راهی برای طفره رفتن داشته باشند.

آقایان ! ما برای ساختن سریال «تعطیلات نوروزی» که به شمال نرفته بودیم. به «بوسنی و هرزگوین» رفته بودیم. به جبهه‌های پرخطری که کسی جز با اعتقاد به معاد و برای رضا خدا نمی‌تواند پا در آن بگذارد.

شرم هم خوب چیزی است!

از کوزه همان برون تراود که در اوست. نیازی به این سخنان نیست. برنامه‌های صدا و سیما بر ماهیت این سازمان دلالت دارد وهیچ مدرکی بهتر از این نمی‌خواهد. آقایان برای تبرئه خودشان مردم را به یک گفته از حضرت امام (س) ارجاع می‌دهند حال آنکه یار و همراه حضرت امام(س)‌و جانشین به حق ایشان اکنون در میان ماست و ما بارها و بارها نظرات ایشان را درباره سیما و برنامه‌های گهربار! آن شنیده‌ایم. چه کسی می‌تواند ادعا کند که نظر حضرت امام(س) جز آن بوده است که آیت‌الله خامنه‌ای ( حفظ‌الله )‌فرموده‌اند؟

اگر شما در اندیشه تبلیغ نهضت رو به رشد اسلامی در کشورهای جهان و در میان مردم جهان از لبنان و فلسطین گرفته تا کشمیر... نیستید ما حاضریم همانگونه که «روایت فتح» را ساختیم بازهم به کشمیر و افغانستان و لبنان و... برویم، به شرط آنکه شما فیلم های ما را کامل پخش کنید. آن وقت اگر حتی اسمی هم از ما و «جهاد» و «سپاه» و «حوزه هنری» در میان نباشد، عیبی ندارد. بسم‌الله!

سخن آخر اینکه:‌آقایان عزیز! اگر راست می‌گویید و بر مدعیات خود اصرار می‌ورزید و در گفته‌های خود صادق هستید، سریال «خنجر وشقایق» را همان‌گونه که در «حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی» مونتاژ شده است پخش کنید تا مردم خود در صحت و سقم گفته ما قضاوت کنند.

 

*گروه سازندگان سریال ده قسمتی «خنجر و شقایق»

 

 گام بعدی بحران «خنجر و شقایق» توسط سازمان صدا و سیما برداشته شد اما نه در راستای پاسخگویی به ایرادات واره از سوی شهید آوینی، بلکه به شکلی کاملا تخریبی و ناجوانمردانه و برای هدف قرار دادن حساس ترین نقطه سازندگان «روایت فتح» و شخص سید مرتضی آوینی. اطلاق عنوان « بوق مفلوک » به «صدا و سیما » آن هم در مهم ترین جریده یومیه کشور ، برای مدیریت وقت آن که پشتگرمی آشکاری به خویشاوندی رییس سازمان با رییس جمهور وقت (سردار سازندگی) داشت بسیار گران تمام شده بود. وقت آن رسیده بود که به  عنصر سرکش و پر رو یی که جرات چنین جسارتی را به خود داده بود درسی داده شود ...در این مرحله ، حاکمان بلامنازع صدا و سیما کمر به گوشمالی دادن آفریننده گان این چالش بستند  و در این مسیر هیچ آداب و ترتیب اخلاقی نجست.

 

درست یک ماه پس از چاپ جوابیه سازمان صدا و سیما و توضیحات «شهید آوینی» در روزنامه کیهان ، هفته نامه سروش(ارگان رسمی سازمان «صدا و سیما») اقدام به درج جوابیه ای نمود که البته به جوابیه نمی مانست و بیشتر به یک بیانیه شبیه بود .در این «بیانیه_جوابیه» ادعایی مطرح شده بود که میدان بازی جدیدی را در برابر سازنده گان «روایت فتح» می گشود. این بار عقبه ی مشروعیت منتقدان مورد حمله قرار گرفت و اصل این موضوع که سازندگان مستند «خنجر و شقایق» همان دست اندر کاران مستند ملی و محبوب «روایت فتح» هستند از اساس انکار شد  و در این مسیر از نام کسانی استفاده شده بود که چندان با مرتضی آوینی و «روایت فتح» بی نسبت نبودند... متن این «بیانیه_جوابیه» که در شماره 630 و در صفحه 59 چاپ شد به این قرار است:

 

 *روتیتر:جوابیه تهیه‌کننده و دست‌اندرکاران سریال تلویزیونی روایت فتح به نامه سرگشاده تهیه‌کنندگان "خنجر و شقایق "

 

*تیتر:نویسندگان نامه سرگشاده کمترین نقشی در تهیه سریال روایت فتح نداشته‌اند

 

در روزهای گذشته شاهد چاپ نامه‌هایی به امضاء تهیه‌کنندگان سریال به اصطلاح تلویزیونی "خنجر و شقایق " در روزنامه کیهان بوده ایم که در آنها مسئولان و کارکنان شریف صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران هدف یک سلسله حملات و انتقادهای ناروا و ناجوانمردانه قرار گرفته‌اند.

جای بسیار تاسف است کسانی که خود را مسلمان و حامی مردم ستمدیده «بوسنی _ هرزه گوین» معرفی می‌کنند و ادعا می‌کنند برای ثبت فجایع و جنایات صربها علیه مسلمانان «بوسنی _ هرزه گوین» رنج سفر به این سرزمین را بر خود همواره کرده‌اند به خود اجازه می‌دهند با سر هم کردن مشتی ادعاهای کذب و بی‌اساس با مشوب کردن اذهان مردم و به بهای اهانت و جسارت به ساحت رسانه‌ای که در خدمت اسلام و نظام اسلامی است برای خود شهرت دست و پا کنند.

آیا کسب شهرت و تامین اهداف و امیال یک گروه خاص تا این اندازه اهمیت پیدا کرده که افرادی به خاطر آن همه اصول و قواعد انسانی و اسلامی را زیرپا گذارند؟

گرچه اطمینان داریم مردم مسلمان کشورمان به آن حد از بلوغ فکری رسیده‌اند که سره را از ناسره و دروغبافی را از حقیقت‌گویی تشخیص دهند، با این همه برای زدودن شبهه‌های احتمالی بر خود فرض می‌دانیم تا نکاتی را به اجمال و فهرست وار در پاسخ به مطالب «نامه‌های سرگشاده» از جمله نامه‌ای که تحت عنوان "توضیحات، نویسندگان نامه سرگشاده درباره جوابیه صدا و سیما " در شماره مورخ 28/8/71 روزنامه کیهان به چاپ رسیده به عرض عموم برسانیم:

1- اولین نکته‌ای که در ارتباط با نامه سرگشاده مورد اشاره جلب توجه می کند همزمانی چاپ آن با چاپ جوابیه روابط عمومی صدا و سیما در روزنامه کیهان است. چه معمولا رسم بر این است که جوابیه‌ها و ردیه‌ها با دو سه روزی فاصله در یک روزنامه به زیور طبع آراسته می‌شود و شاید این برای اولین بار در تاریخ روزنامه‌نگاری باشد که متن نامه مدعی و مدعی‌الیه به طور همزمان و در یک شماره روزنامه‌ای به چاپ می‌رسد که قضاوت درباره این نکهت ظریف را برعهده افراد صاحب‌نظر و افکار عمومی وا می‌گذاریم و از آن می‌گذریم.

2- گروه تهیه‌کننده سریال تلویزیونی «روایت فتح» به حکم وظیفه و وجدان اسلامی اعلام می‌دارد، نویسنده نامه سرگشاده و کارگردان خنجر و شقایق "که ظاهرا " مسئول گروه فیلمبرداری اعزامی به «بوسنی _ هرزه گوین» بوده، در تهیه سریال «روایت فتح» هیچگونه نقش و دخالتی نداشته است و این ادعا که سازنده یا سازندگان "خنجر و شقایق " همان سازندگان روایت فتح هستند ادعایی دروغ و کاملا بی‌اساس است و چنانچه ضرور باشد اسناد و مدارک مربوط به آن برای اطلاع عموم ارایه خواهد شد. بنابراین تلاش سازندگان "خنجر و شقایق " برای منتسب کردن سریال "روایت فتح " به خود و یا نسبت دادن خود به «روایت فتح» صرفا نوعی سودجویی از محبوبیت و مقبولیت این سریال تلویزیونی در میان امت حزب‌ا... است. در واقع تولید و پخش سریال «روایت فتح» نتیجه تلاش، ذوق، ابتکار و عشق و ایثار مجموعه‌ای از هنرمندان متعهد در گروه تلویزیونی جهاد شبکه اول سیما بوده که به نام همین گروه نیز از تلویزیون پخش شده و برخلاف ادعای نویسندگان نامه‌ای سرگشاده، مسئولان صدا و سیما کمترین تلاشی برای ثبت افتخارات آن به نام خود نکرده‌اند.

گرچه تهیه‌کنندگان سریال تلویزیونی «روایت فتح» در همه حال از کمک‌ها و حمایت‌های مادی و معنوی مسئولان صدا و سیما، همچنین از همکاری و مساعدت‌های تجهیزاتی و نیروی انسانی تولید شبکه اول سیما برخوردار بوده‌اند و از این بابت همواره قدرشناس این عزیزان بوده و خواهند بود.

3_ اگر بعضی از سازندگان سریال «روایت فتح» همچنان افتخار همکاری با صدا و سیما را دارند ولی این همکاری به منزله حمایت یک جانبه از عملکرد‌های خود و کلان صدا و سیما نیست و مسلما در کارنامه صدا و سیما نیز مانند دیگر سازمان‌ها و موسسات نقاط ضعفی به چشم می‌خورد، ولی این نقاط ضعف به هیچ وجه قابل قیاس با نقاط مثبت رسانه‌ای که شبانه‌روز در خدمت اعتلاء نام اسلام، انقلاب، و نظام اسلامی است نبوده و نیست و کسی حق ندارد آن را به مستمسکی برای کوبیدن این رسانه و اهانت و جسارت به ساحت شهیدان گرانقدر آن مبدل سازد.

شهیدانی که برای ثبت صدا و تصویر حماسه‌آفرینی‌های لشکریان اسلام برخلاف نوشته برخی نویسندگان مغرض و ناآگاه روزنامه کیهان در خط مقدم جبهه‌های نبرد، خون پاک خود را در راه اسلام و میهن اسلامی نثار کردند و البته آن شهدای بزرگوار برخلاف تهیه‌کنندگان "خنجر و شقایق " نه در پی کسب شهرت بودند و نه سودای جاه طلبی‌های گروهی، در سر داشتند.

4_ جای نهایت تاسف است که نویسندگان فوق‌الذکر برای تحقق اهداف فردی و گروهی خود تا به آنجا پیش می‌روند که به ستایش از عملکرد رادیو و تلویزیون دشمن سفاک جمهوری اسلامی یعنی صدام می‌پردازند و از تلاشها و ایثارگری‌های خود با تحقیر و اهانت یاد می‌کنند که در واقع خواسته یا ناخواسته دل دوستان می‌شکنند و در بر دشمنان می‌نشینند.

گرچه درباره جفایی که نویسندگان نامه سرگشاده بر مجموعه صدا و سیما و سازندگان روایت فتح روا داشتند گفتنی فراوان است ولی قصد بر پاسخگویی کلیه موارد نیست و ذکر این مطالب صرفا به خاطر پاسداری از خون شهیدان گرانقدر صدا و سیما و حفظ حریم حرمت همه کسانی است که در معرکه خون و آتش جنگ تحمیلی از مرگ نهراسیدند و حماسه آفرینی‌های لشکریان اسلام را به تصویر کشیدند.

والسلام علی من اتبع‌الهدی

*تهیه‌کننده روایت فتح ابراهیم کیهانی

 

فیلمبرداران و کارگردانان :

قاسم بخش

غلامحسین پیرهادی

قدرت‌ا... سیدان

 

دستیاران فیلمبردار:

میرکیوان خلیل پور

جعفر خوش خو

احمد حائری

 

صدابرداران و سنکرون:

اسماعیل براری

بهروز شکوری

قدرت‌ا... سیدان

سید‌سعید سادات صوتی

 

هنوز هم معلوم نشده است که »روایت فتح» از کجا به نام امضا کننده نامه فوق ثبت شده است و ایشان به چه مجوز و استنادی نام خود را در ذیل چنین نامه ای قرار دهد اما در هر حال این نحوه برخورد غیر اخلاقی «صدا و سیما» تنها دو انتخاب را در برابر پدر مستند «روایت فتح» شهید سید مرتضی آوینی قرار می داد:

یا وارد میدان شده و در جدال رسانه ای دیگری به اثبات این مهم بپردازد که صاحبان اصلی «روایت فتح» کیستند  و در این مسیر آماده هرگونه برخورد غیر اخلاقی مشابه باشد ؛ یا این رویارویی را برای حفظ حرمت «امامزاده» ،  در نیمهی  راه رها کند تا مبادا در افکار عمومی خدشه ای بر تقدس اسطوره ای «روایت فتح» وارد شود.

خلقیات مرتضی آوینی به گونه ای بود که نمی توانست راه حل اول را برگزیند و این مسئله ای نبود که نویسندگان آن نامه کذایی از آنآگاه نباشند.او که در تمام سال های دفاع مقدس اجازه نداده بود که نام خود و همراهانش در تیتراژ پایانی مجموعه «روایت فتح» درج شود ، یقینا اینک برای به سرانجام رساندن منازعه ای که در طرف مقابل آن تقید اخلاقی قابل اطمینانی وجود نداشت دست به خرج کردن از این سرمایه ملی و آرمانی نمی زد و همین طور هم شد: مرتضای آوینی ، تیغ آخته خود را به نیام سکوت کشید و ماجرا علی الظاهر خاتمه یافت. در این میان امضا کنندگان آن نامه کذایی ،  گرچه توانستند ضربه ای کاری بر سید مرتضی آوینی وارد سازند و طوفان خشم او را ناکام گذارند اما جز شرمساری تاریخی  چیزی را به نام خود ثبت نکردند و تا امروز نیر هیچ یک از آنان توضیحی برای این عمل خود ارائه نکرده اند.

 

یا این حال تبعات این داستان گریبان سید مرتضی آوینی را تا واپسین روزهای عمرش رها نکرد.پیوند نزدیک مدیریت وقت سازمان با ارکان دولت وقت ، خصوصا وزارت ارشاد که طبیعتا سر و کار عنصری فرهنگی با جایگاه «آوینی» زیاد به آن جا می افتاد باعث شد که از همه سو و به هر شکل ممکن با او افزایش یابد و عملا 4 ماه پایانی حیات وی در تنگنای سختی قرار دهد.اما سید مرتضی آوینی آبی به لانه مورچگان ریخته بود که حتی شهادتش هم سدی در برابر تحولات آتی نشد. به فاصله 6 ماه از شهادت سید مرتضی آوینی در قتلگاه فکه، تغییرات گسترده ای از سوی مقام معظم رهبری در مدیریت صدا و سیما انجام گرفت و با هزیمت سلطنت محمد هاشمی رفسنجانی بر این سازمان ، خط مشی جدیدی برای آن تعریف گردید.

...و امروز از آنان که عزم خود را جزم کرده بودند تا «عنصر سرکش» و «پر رویی» چون آوینی را تنبیه کنند و او را از عرصه های فرهنگی کشور حذف نمایند نام و تاثیری باقی نمانده است اما نام «شهید سید مرتضی آوینی» چون خورشیدی در آسمان فرهنگ ناب انقلاب اسلامی می درخشد و روز به روز بر فراگیری اندیشه توحیدی تابناکش که هیچ ملاحظه و انقیادی را بر نمی تافت افزوده می شود.

 

والسلام

برچسب ها: شهید آوینی
نام:
ایمیل:
* نظر: