کد خبر: ۸۲۳۴۰
تاریخ انتشار: ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۱
دورو برش را قرص ها و داروهایی پر کرده که هر روز باید مشت مشت از ان بخورد تا شاید بتواند قدری آرامش یابد. آن طرفتش یک کپسول اکسیژن است برای وقتی که بغض راه گلویش را تنگ می کند...
دورو برش را قرص ها و داروهایی پر کرده که هر روز باید مشت مشت از ان بخورد تا شاید بتواند قدری آرامش یابد. آن طرفتش یک کپسول اکسیژن است برای وقتی که بغض راه گلویش را تنگ می کند و هوا هم نمی داند چگونه راه خود را بیابد، همان نفسی که قرار بود ممد حیات باشد و چون بر می آید مفرح ذات!
اما خیلی وقت است که دیگر این نفس تنگی می کند در سینه ای که پر است از درد. درد غربت و اسارات شاید در خاک خودی! کدام رزمنده ای گمان می کرد سه دهه بعد از هشت سال دفاع مقدس و مردانه حالا باید اینچنین در گوشه ای از خانه یا آسایشگاه تنهایی را با خاطراتش سر کند و برای فرار از دردی که جسم و جانش را با هم نشانه رفته، نقل و نباتش بشود قرص و آمپول و دارو.


راستی چرا این روزها که همه در عالم مجازی این همه کمپین راه می اندازند، کسی برای جانبازان پیچ و کانال راه اندازی نمی کند و چرا هیچ کس نمی خواهد بخشی از توجه جامعه فراموشکار را به سمت و سوی آنان سوق دهد؟
در این عالم دلواپسی که می توان دلواپس همه چیز و همه کس بود، چرا کسی دلواپس خس خس نفس های به شماره افتاده جانبازان شیمیایی نیست؟ چرا همه چیز خلاصه شده در یک روز " جانباز " و بعد از همه عکس های یادگاری باز همه می روند سر خانه و زندگی خود و یادشان می رود از این عکس یادگاری تا آن عکس دیگر، در این یک سال چند تن از این جانبازان مظلومانه به شهادت می رسند و با یاران خود وداع می کنند؟!
چگونه می توان این عکس را دید و بی تفاوت از کنار آن گذشت؟! نکند وصیت آن پیرمراد سفر کرده را فراموش کرده باشیم که جانبازان را "چراغ هدایتی " می دانست که در گوشه گوشه ی این مرز و بوم به دین باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می دهند.

نام:
ایمیل:
* نظر: