کد خبر: ۴۵۰۳۱
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۳ - ۱۷:۲۷
عملیات مروارید/2
به اهتزاز درآوردن پرچم جمهوری اسلامی ایران بر روی تاسیسات و فیلمبرداری از این مراسم بود که ارزش زیادی برای ما داشت. پرچم کشورمان را همراه داشتیم، بلافاصله آن را به گردنم بستم و از دکل تأسیسات که 420 پله داشت، بالا رفتم.
در پی آغاز جنگ تحمیلی رژیم عراق با جمهوری اسلامی ایران، در روز 7 آذرماه سال 1359 جانبازان دلاور و دریادل نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در عملیات غرورآفرین بر سینه آبهای نیلگون خلیج فارس، حماسه آفریدند و در نبردی رویاروی با مزدوران دشمن با انهدام 11 واحد سطحی، تعدادی از ناوچه‌های موشک‌انداز «اوزا»ی دشمن را منهدم کردند.

در این عملیات که 13 فروند هواپیمای میگ دشمن به وسیله عقابان تیرپرواز نیروی هوایی و یگان‌های نیروی دریایی ایران سرنگون گردید، ناوچه قهرمان «پیکان» پس از وارد کردن ضربات کوبنده به واحدهای دریایی دشمن و حماسه آفرینی‌های بسیار، با رزمندگان سلحشورش مورد اصابت قرار گرفت. در این روز،‌ حماسه آفرینان قهرمان ناوچه پیکان و دیگر رزمندگان شجاع نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران، با وارد نمودن ضربات سنگین به نیروی دریایی دشمن، پیروزی درخشانی در نبرد عرصه دریا به دست آوردند و واحدهای دریایی دشمن را منهدم کردند. این روز به پاس گرامیداشت فداکاریها و جانبازی‌های رزم‌آوران قهرمان نیروی دریایی در کسب این پیروزی عظیم، به نام «روز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران» نامگذاری شد. ناخدا «سرنوشت» یکی از دلاوران جانباز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در عملیات تسخیر و انهدام اسکله نفتی «البکر» عراق شرکت داشت و در پی اصابت موشک‌های دشمن به ناوچه قهرمان پیکان همراه با دیگر جانبازان شجاع آن ناوچه از عرض ناوچه به داخل دریا پرت شد و از جمله معدود افرادی است که پس از ساعتها تلاش و استقامت بر پهنه آب‌های نیلگون خلیج فارس با گرسنگی، کوسه‌ها، ماهی‌های گوشتخوار و دیگر مشکلات دست و پنجه نرم کرد و سرانجام توانست چند تن از سرنشینان ناوچه پیکان و یک اسیر عراقی را نجات دهد و خود آخرین نفری بود که پس از ده‌ها ساعت سرگردانی در دریا، با تلاش رزم‌آوران و دلاوران هوادریای نیروی دریایی از آب گرفته شد. علی‌رغم اینکه در طول هشت سال دفاع مقدس، آب‌های نیلگون خلیچ فارس، بزرگترین نبردهای دریایی را به خود دیده است، اما همچنان عملیات ناوچه پیکان موسوم به عملیات «مروارید» بزرگترین نبرد دریایی خلیج فارس به شمار می‌رود. لحظه به لحظه از وقایعی که هنگام اجرای عملیات مروارید و انهدام اسلکه عظیم البکر، بازگشت به ناوچه، اصابت موشک‌ها به ناوچه پیکان و لحظه‌های جدال مرگ و زندگی که در 7 آذرماه بر مدافعان دلاور انقلاب اسلامی گذشته است، نمایانگر روح سلحشوری، شجاعت و استقامت و پایداری و مقاومت رزمندگان سرزمین انقلاب اسلامی است که به اتفاق از زبان «ناخدا سرنوشت» می‌خوانیم.

*تحویل اسرا به ناوچه
در تماس مخابراتی خود با مرکز ستاد عملیاتی، درخواست کردیم یکی از ناوچه‌های جنگی که در نزدیکی مشغول گشت بود، برای تحویل گرفتن اسرا به ما ملحق شود. دقایقی پس از این درخواست، صدای ناوچه پیکان را روی مدار دریافت کردیم که اعلام کرد: «من در نزدیکی شما هستم و در تاریکی کامل به سوی شما می‌آیم تا اسرا را تحویل بگیریم.» در همین حال که «ناوچه پیکان» به سوی ما می‌آمد، دو فروند از ناوچه‌های عراقی نیز از دهانه «اروند» به طرف ما خارج شدند. با نزدیک شدن پیکان مجددا با آن تماس گرفتیم. پیکان اعلام کرد: «دو هدف سطحی دارم که به احتمال زیاد ناوچه‌های عراقی هستند، به طرف آنها می‌روم تا با آنها درگیر شوم.» ما مطلب را تایید کردیم و پیکان به ناوچه‌های عراقی نزدیک‌تر شد. تا نیم ساعت ما فقط صدای تیراندازی ناوچه‌ها به سوی یکدیگر را می‌شنیدیم. تیراندازی‌های پیکان بسیار دقیق و با توپ انجام می‌شد. تیرهای ناوچه‌های عراقی اغلب جلوی ناوچه و به داخل آب می افتاد، اما گلوله‌های توپ «پیکان» اغلب به طور دقیق و حساب شده به اطراف هدف و روی آن برخورد می‌کرد. بعد از نیم ساعت پیکان اعلام کرد که هدف «آ» را منهدم کرده و هدف «ب» در حال غرق شدن است. پس از خاتمه درگیری، پیکان به طرف ما آمد و چون یک قسمت از تاسیسات در دست ما و قسمتی دیگر در دست عراقی‌ها بود، برای آنکه ناوچه در قسمت عراقی‌ها پهلو نگیرد، ما با علامت دادن کمک کردیم تا پیکان در محل استقرار ما پهلو بگیرد و او نیز در همان محلی که ما قبلا پیاده شده بودیم، پهلو گرفت و ما اسرا را تک تک به پیکان تحویل دادیم. و مجددا مقداری فشنگ و مهمات از پیکان گرفتیم، چون مهمات ما تقریبا رو به اتمام بود و مراحل پاکسازی و پیشروی ما با صرف مهمات زیاد خیلی سریع انجام می‌گرفت. پیکان بعد از تحویل گرفتن اسرا، دریافت که یک ناوچه عراقی دیگر از «خور عبدالله» در حال خارج شدن است. به همین جهت آماده شلیک موشک شد و ما را ترک کرد. بعد از جدا شدن پیکان از اسکله، ما به تیراندازی خودمان ادامه دادیم. این برنامه به صورت خیلی خفیف تا ساعت 12 تیراندازی و پیشروی می‌ کردیم. حدود ساعت 12 شب ناوچه پیکان مجددا برای بررسی وضعیت ما به منطقه مراجعت کرد. در این مرحله یکی از پرسنل ناوچه پیکان حاضر به همراهی داوطلبانه با ما شد و ما از این همکاری استقبال کردیم و به او ماموریت دادیم در مدتی که ناوچه پیکان مجددا برای بررسی وضعیت ما به منطقه مراجعت کرد. در این مرحله یکی از پرسنل ناوچه پیکان حضار به همراهی داوطلبانه با ما شد و ما از این همکاری استقبال کردیم و به او ماموریت دادیم در مدتی که ناوچه به سکوی «البکر» پهلو گرفته، مسئول دیده‌بانی و گزارش هدف به ما باشد. تیم ما که یک نفر هم به آن اضافه شده بود، بار دیگر شروع به پیشروی کرد. حالا تقریبا به میانه اسکله رسیده و در حدود 500 متر پیشروی کرده بودیم. حدود ساعت 12:5- 12 شب بار دیگر پیکان یک هدف سطحی روی رادار پیدا کرد و برای انهدام آن از اسکله جدا شد. (البته بعدها از طریق اطلاعاتی که از اسرا گرفتیم، دریافتی که از ساعت 12 شب تا 6 صبح چند هدف سطحی از اسکله جدا شدند و گروهی از پرسنل عراقی با قایق‌ها و وسایلی که در اختیار داشتند، فرار کردند.) در نزدیکی ساعت 6 صبح، یک ناوچه «مین جمع کن» عراقی که برای سوار کردن بقیه پرسنل اسکله پهلو گرفته و 30 تا 40 عراقی را سوار کرده بود، از اسکله جدا شد، ولی در حال فرار به سوی خاک عراق، هدف ناوچه موشک‌انداز پیکان قرار گرفت و منهدم شد. پیکان در طول شب کلیه هدف‌هایی را که از سکو جدا شدند، از میان برد.

* اقدام برای انهدام ناوچه
با طلوع سپیده، هواپیماهای ما در آسمان پیدا شدند و لحظاتی بعد، میگ‌های عراق هم ظاهر شدند و با روشن شدن هوا، درست بالای سر ما درگیری هوایی آغاز شد. در این عملیات، ما به موشک هم مجهز بودیم و با قرار گرفتن هواپیماها در برد موثر، می‌توانستیم آنها را هدف قرار دهیم. در این درگیری- درست به خاطرم نیست- یک یا احتمالا 2 فروند میگ عراقی را به این ترتیب با موشک‌هایی که در اختیار داشتیم، از روی تاسیسات زدیم. حدود ساعت 8:5 صبح یکی از نفرات تیم که در قسمت جلوی خط حمله بود، اطلاع داد که یکی از میگ‌های عراقی که آتش گرفته، به طرف ما می‌اید، تماشا کنید! دیدن صحنه سقوط میگ دیگر برای ما عادی شده بود و فقط تعداد میگ‌های سرنگون شده را می‌شمردیم. برای اطمینان یافتن از سقوط میگ مورد اشاره، به آن نگاه کردیم، یکی دیگر از افراد هم به آن چشم دوخته بود، هر دو در یک لحظه متوجه شدیم که این «میگ» نیست، بلکه یک موشک است که از ساحل عراق یا از سوی یکی از ناوچه‌‌های دشمن به طرف ما شلیک شده است. چون اصلا شبیه میگ نبود و بالک قسمت عقب را نداشت. چیزی به شکل استوانه و به رنگ موشی بود که به سرعت به سویمان می‌آمد. بلافاصله کمین گرفتیم و موشک لحظاتی بعد به قسمت جنوبی سکو اصابت کرد. قدرت تخریب این موشک به حدی بود که کلیه تاسیسات را به لرزه درآورد و بشکه‌های روی اسکله به دریا افتاد و پایه‌های قسمت جنوبی اسکله را که قبلا تصرف کرده بودیم، منهدم کرد. البته هیچ گونه خسارتی به وسایلی که ما در اختیار داشتیم و پرسنل ما وارد نشد، بعد از این حادث ما وضعیت و میزان خسارت وارده و قدرت تخریبی موشک را برای درگیری‌های احتمالی آینده بررسی کردیم. مطمئنا موشک از ناوچه عراقی شلیک شده بود. ما قبلا به عراقی‌ها اخطار کرده بودیم که سکو را به وسیله واحدهای دریایی خود خواهیم کوبید و بهتر است که تسلیم شوند. از این مسئله (اصابت موشک) حداکثر بهره‌برداری را کردیم و شروع به پیشروی نمودیم و تقریبا بعد از نیم ساعت کلیه تاسیسات را به تصرف خود درآوردیم.

 * تصرف کامل اسکله
هر قسمتی را که به تصرف خود درمی‌آوردیم، از پرسنل عراقی خبری نبود. در یک قسمت مهم از سکو که پس از تیراندازی‌های بسیار شدید آنجا را گرفتیم، حتی دستگاه‌های مخابراتی هنوز روشن بود. لباس‌ها نیز هنوز به میخ‌هایی که به بدنه اسکله کوبیده بودند، آویزان بود. اتاق کنترل تاسیسات که مرکز کامپیوتر، کنترل و توزیع و پمپاژ نفت بود، به عنوان خوابگاه و محل استقرار ماموران بعثی مورد استفاده قرار گرفته بود. بلافاصله پس از ورود به این قسمت، درجه‌ها، لباس‌ها و آثاری را که از پرسنل عراقی به جا مانده بود، اعم از کارت‌های شناسایی، دفتر وقایع روزانه، تقویم و دیگر مدارک با اهمیت را نمونه برداری کردیم و به بررسی دیگر قسمت‌ها پرداختیم. معلوم بود که بهترین و مهم‌ترین افراد خود را برای حفاظت از این تاسیسات مامور کرده بودند و از لباس‌های باقیمانده در اسکله مشخص بود که اغلب ماموران افسر بودند. هر قسمت را که باز می‌کردیم، با مقدار زیادی مهمات برمی‌خوردیم. در یک قسمت، تعداد خیلی زیادی اسلحه کلاشینکف از درون جعبه‌های در بسته به دست آوردیم. آنها دور تا دور خود را مسلسل ضد هوایی کالیبر 50 کار گذاشته بودند که با کمک آچار و دیگر وسایل که در آنجا بود، آنها را باز کردیم و بعدا مورد استفاده قرار دادیم. از جمله تجهیزات دیگر، مقدار زیادی موشک سام، اسلحه کمری، آذوقه و کنسرو بود که بعدا از مهمات به دست آمده در این قسمت، برای تخریب همان تاسیسات استفاده کردیم. در اینجا بود که فهمیدیم اغلب پرسنل مستقر در این اسکله شبانه با شنا، قایق و یا دیگر واحدهای شناور، اسکله را ترک کرده بودند و اغلب آنها هنگام فرار به وسیله ناوچه پیکان منهدم شده بودند. بعد از تصرف کامل اسکله، بلافاصله با مرکز عملیات خودمان تماس برقرار کرده، اعلام کردیم که: «منطقه در اختیار ماست، پاکسازی کامل، بدون تلفات، روحیه عالی و آماده برای اجرای مراحل بعدی عملیات هستیم، اگر پیام خاصی هست، ما را در جریان قرار دهید.» پس از آن، بلافاصله در تمام مناطق سکو پست‌های دیده‌بانی برقرار کردیم و در سطح تاسیسات تقسیم شدیم تا بتوانیم به نحو احسن کار خود را انجام دهیم.

 
*برافراشتن پرچم جمهوری اسلامی ایران
مسئله‌ای که برای ما مهم بود و در روز اول می‌بایست انجام می‌شد، ولی به علت شروع درگیری شدید عملی نشد، مسئله رساندن مهمات و آذوقه به وسیله واحدهای شناور ما بود. مرحله بعدی، عملیات رساندن مقدار زیادی مهمات برای تخریب تاسیسات و آذوقه و مهمات دستی برای اعضای تیم بود. وقتی درخواست را مخابره کردیم، بعد از گذشت حدود نیم ساعت، از طریق ستاد عملیاتی پیام داده شد که تماس بگیرید، پیام مهمی داریم. وقتی تماس گرفتیم، متن پیام تقریبا چنین بود که سریعا مرحله آخر عملیات را به اجرا درآورید و اسکله را ترک کنید، وسیله ترابری برایتان فرستاده نخواهد شد. ما می‌بایست بعد از پایان عملیات، با ناوچه پیکان که محور اصلی عملیات و نزدیک‌ترین ناوچه به تاسیسات بود، به طرف آب‌های ایران حرکت کنیم. فاصله ما با جزیره بوبیان تقریبا چهار مایل بود و جزیره و برک‌های دیده‌بانی را ما کاملا می‌دیدیم. بعد از دریافت پیام و شناسایی آن برای تخلیه اسکله و اقدام برای  عملیات پایان آماده شدیم. یک از مراحلی که بسیار برای ما اهمیت داشت و در برنامه عملیات گنجانده شده بود، به اهتزاز درآوردن پرچم جمهوری اسلامی ایران بر روی تاسیسات و فیلمبرداری از این مراسم بود که ارزش زیادی برای ما داشت. در وسایلی که همراه برده بودیم، پرچم سه رنگ بزرگ جمهوری اسلامی ایران را همراه داشتیم، بلافاصله آن را به گردنم بستم و از دکل عظیم مخابراتی تأسیسات که 420 پله داشت، بالا رفتم. تعداد پله‌ها به این خاطر در ذهنم مانده است که هنگام بالا رفتن پله‌ها را در مسیر بالا رفتن شمردم و وقتی بالای دکل رسیدم، متوجه شدم که درگیری هوایی هنوز هم در بالای سر ما ادامه دارد.
یک فانتوم ایرانی با یک میگ عراقی در نبرد بود که بعد از چند دقیقه میگ در حالی که شعله‌های آتش از آن زبانه می‌کشید، به داخل دریا سرنگون شد. وقتی بالای دکل رسیدم، تازه متوجه شدم که از فرط عجله با خود طناب برنداشتم، بلافاصله چاقوی خود را باز کردم و با استفاده از کابل آنتن تلویزیونی، طنابی درست کرده، پرچم جمهوری اسلامی ایران را بر فراز تأسیسات عراقی‌ها به اهتزاز درآوردم. در این لحظه از شادی در پوستم نمی‌گنجیدم. به اطراف نگاه کردم. ارتفاع به قدری زیاد بود که تا برد زیادی را می‌شد دیده‌بانی کرد. کمی با دقت به قسمت ساحل عراق نگاه کردم، متوجه شدم که یک ناوچه عراقی به طرف تأسیسات در حرکت است. چون صدا به پایین نمی‌رسید، به سرعت پایین آمدم،‌ تا بتوانم از دستگاه‌های مخابراتی تماس با ناوچه‌ها که در روی سکو قرار داشت، استفاده کنم. به حدی سریع آمدم که کلیه ماهیچه‌های پشت پاهایم پاره شد. من بعدا متوجه این مسئله شدم. بعد از رسیدن به سکو با افسر نیروی هوایی مسئول همکاری با تیم تماس گرفتم و بلافاصله یکی از جنگده‌های ما روی آن هدف هدایت شد و دو سه دقیقه بعد توانست ناوچه عراقی را به قعر دریا بفرستد. وقتی آن هدف منهدم شد، ما فکر کردیم که دیگر چیزی در منطقه نیست، در حالی که در قسمت بعدی عملیات دریافتیم یکی از واحدهای دشمن پشت همین تأسیسات مخفی شده است و ما اصلا متوجه حضور این هدف نشده بودیم. به هر حال بلافاصله شروع به تخلیه تأسیسات کردیم. یعنی کلیه وسایلی که به دردمان می‌‌خورد و مورد احتیاج ما بود، از جمله مهمات و سلاح‌هایی را که از عراقی‌ها به غنیمت گرفته بودیم، به درون ناوچه حمل کردیم و با کمک پرسنل ناوچه پیکان، توانستیم در حدود تقریبی بیست دقیقه اسکله را تخلیه کنیم. هر قسمتی را که ترک می‌کردیم، آن قسمت از اسکله را با مهماتی که خود عراقی‌ها به جای گذاشته بودند، تخریب می کردیم.
*حرکت به سوی ایران
بلافاصله بعد از اینکه اعضای تیم ما روی ناوچه آمدند، ناوچه به سرعت به سوی آبهای ایران به حرکت درآمد. بعد از اینکه ناوچه از اسکله فاصله گرفت، با پرسنل ناوچه که همگی پرسنل نیروی دریایی بودند و هر یک به نوعی در عملیات با ما همکاری داشتند، شروع به صحبت کردم، در مورد تعداد واحدهایی که به وسیله پیکان غرق شده بود و به طور کلی ضرباتی که در طی این دو روز به دشمن زده بودیم، گپ می‌زدیم. نزدیک به بیست دقیقه از حرکت ما می‌گذشت که یک بار دیگر به طرف تأسیسات نگاه کردم تا ببینم قسمت‌هایی که به وسیله تیم ما تخریب شده، آیا همچنان می‌سوزد یا نه؟ در همین لحظه متوجه دو توده دود مانند در گوشه سمت چپ تأسیسات شدم، داد زدم: موشک! در این موقع سر کار ناوسروان «حسین حفیظین» یکی از دوستان صمیمی و از بهترین همدوره‌‌های من که فرمانده دوم ناوچه پیکان بود، بلافاصله با مانور صحیحی که انجام داد، باعث نجات پرسنل از این موشک عراقی‌ها شد. از دو موشک عراق که به سوی ما شلیک شده بود و ما در آخرین لحظه آن را کشف کردیم، اولین موشک که رنگ ماشی و نوک قرمز داشت، از بالای سر ما رد شد و درون آب افتاد و موشک دوم که با فاصله زمانی بسیار کم، حدود 2 یا 3 ثانیه به دنبال موشک اول شلیک شده بود، چون ناوچه با سرعت زیاد در حال چرخش به سمت چپ بود،‌ در داخل موجی که در قسمت پاشنه ناوچه (قسمت عقب ناوچه) به وجود آمده بود، افتاد، ولی قدرت انفجار موشک به قدری زیاد بود که علی‌رغم منفجر شدن در درون آب و قسمت عقب ناوچه، توپ ضدهوایی ناوچه را کاملا ذوب کرد و پروانه‌های ناوچه را از جا کند و پاشنه ناوچه کاملا نابود شده،‌ به طوری که قسمت‌های داخلی ناوچه و قسمت‌های فنی را که پرسنل داخل آن بودند، کاملا آب فرا گرفت. (انفجار موشک‌ در چند لحظه بیشتر دیده نشد، اما آنچه که در همان چند لحظه دیدم، مانند یک نوار تصویری در ذهنم نقش بسته است) بر اثر انفجار موشک، کلیه قایق‌های نجاتی که در قسمت عقب و بالای ناوچه بود، در داخل پوسته لاستیکی ذوب شد. پرسنل ناوچه جلیقه‌های نجات به گردن داشتند، اما از آنجا که جنس این جلیقه‌ها پلاستیکی است، بر اثر انفجار موشک، جلیقه‌ها در جا ذوب گردید و پرسنلی که در قسمت پاشنه بودند دست یا پا و یا قسمت‌های دیگری از بدن‌شان قطع شد. 
ادامه دارد... 

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: