پایگاه جامع امام رضا(علیه السلام) نوشت: زکریا بن ادریس قمی، محدث، عالم و شخصیتی وارسته از تبار شیعیان راستین اهل بیت وحی(ع) بود که در سده دوم هجری، در شهر قم میزیست و از بزرگان آن دیار به شمار میرفت.
او از خاندان بزرگ اشعری که پیشگام نشر و ترویج تشیع در شهر قم بودند، شمرده میشد و نیاکانش از بزرگان طایفه به حساب میآمدند و بارها مورد توجه خاص امامان معصوم(ع) بودند. امام صادق(ع) آنگاه که «عمران بن عبدالله» عموی ابوجریر، به خدمت ایشان رسید، چنین فرمودند: «هذا نجیب من قوم نجباء.» این شخص فردی نیک نژاد و از طایفه نیک نژاد است.و نیز وقتی که دیگر عموی وی «عیسی بن عبدالله» به دیدار حضرت شتافت، امام(ع)در وصف او فرمودند: «منّا اهل البیت.» او از ماست.
پسر عمویش «زکریا بن آدم» نیز از خواص یاران امام رضا(ع) بود که آن حضرت بارها از او تعریف و تمجید نمودند. پدرش «ادریس بن عبداللّه» روایت گری موفق و عالمی پرهیزگار بود که به حضور امامان عصر خود به ویژه حضرت امام جعفر صادق(ع) نائل آمد و با نقل روایت از آنان، در شمار یاران و راویان قابل اعتماد ایشان جای گرفت. عالمان شیعی شخصیت والای او را همواره ستودهاند.
زکریا بن ادریس در میان چنین خانوادهای، که همگی از پیروان راستین مکتب ولایت بودند، پرورش یافت و درس عشق و دلدادگی به مکتب را از ایشان، به ویژه پدر بزرگوارش، فرا گرفت.
فضای جامعهای که «زکریا بن ادریس» در آن زندگی میکرد، از آن جهت که با عصر سه تن از امامان معصوم امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) مصادف بود، بسیار درخشنده و سازنده مینمود. وی نیز از این فرصت کمال استفاده را برای ایجاد رابطه بیشتر با امامان و کسب فیض از ایشان برد.
اما اوضاع سختی که به وسیله زمامداران حکومت غاصب عباسی بر ضد شیعیان به وجود آمده بود، باعث گردید فضای جامعه آن روزگار به تیرگی و سیاهی گرائیده و عرصه بر پیروان مکتب تشیع تنگ گردد ولی زکریا بن ادریس همانند بسیاری از شیعیان واقعی هرگز مرعوب اوضاع دشوار آن روزگار نگردید؛ بلکه با تقویت رابطه خود با پیشوایان دین، به مقابله با دسیسههای دشمنان تشیّع پرداخت.
آنچه از منابع و روایات موجود به دست میآید، این است که وی به حضور امامان رسیده و سخنان ایشان را نقل نموده است. اما چگونگی آن سفرهایی که در این باره داشته است، حتی نوع مبارزات او بر ضد دستگاه ظالم عباسی، مطلبی است که هیچ گزارشی از آن در دست نیست.
شیرینترین فرازهای زندگی ابوجریر لحظاتی بود که او شرفیاب پیشگاه امامان محبوب خود میشد و پیوندش را با خاندان وحی(ع) محکم مینمود. ثمرههای این پیوند مقدس را میتوان به بخشهای ذیل تقسیم کرد:
۱- دلدادگی به ولایت:
ابوجریر شیدای ولایت بود و اوج دلدادگی خود را آنگاه که به خدمت امام رضا(ع) رسید، با گفتن جملههای شیوا و رسا، صادقانه آشکار ساخت. وی در محضر امام(ع) چنین لب به سخن گشود: «جُعِلتُ فداک، قد عرفت انقطاعی الی ابیک ثمّ الیک...»، جانم به فدایتان! شما آگاهید که من، تنها به شما و پدر عزیزتان گرویدهام و از غیر شما بریدهام.»
با دقت در این جمله پرمعنا به خوبی در مییابیم که زکریا بن ادریس در آن اوضاع آشفته که بعضی شیعه نماها امامت حضرت رضا(ع) را قبول نداشتند و بر امامت حضرت کاظم(ع) توقف کرده بودند، از روی صدق و صفا خدمت امام رضا(ع) رسید و خالصانه اعلام وفاداری کرد و دلدادگیش به خاندان وحی را اثبات کرد.
۲- در سلک یاران امام(ع):
ابوجریر به اعتراف بسیاری از دانشمندان رجال شناس در شمار یاران سه تن از امامان شیعه(ع) جای داشت و به این درجه مفتخر گردید. شیخ طوسی از او در میان اصحاب امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) نام برده است.(۶)
۳- مشمول دعای امام(ع):
ابوجریر، زکریا بن ادریس همچون بسیاری از پیروان مکتب تشیع، از عنایت و توجه خاص امامان خود بی بهره نبود و از بالاترین افتخارات وی همین بس که در آخرین شب زندگانیش حضرت رضا(ع) جویای حال او شدند و برایش رحمت فرستادند.
پسر عمویش زکریا بن آدم گفت: «در شبی که آخر عمر ابوجریر بود، وقتی خدمت حضرت رضا(ع) وارد شدم، ایشان حال ابوجریر را از من پرسیدند و برایش طلب رحمت کردند. «فَسَألِنی عنه و تَرَحَّم علیه.»(۷)
بدون شک «زکریا بن ادریس» نزد امام رضا(ع) منزلت بالایی داشته که حضرت او را مورد توجه قرار دادند و مشمول دعای خیر خود گردانیدند.
۴- تشنه وظیفه:
در اوضاع دشواری که شیعه بودن جرم به حساب میآمد، ابوجریر پیوسته در جستجوی تکلیف و تشنه شناخت وظیفه بود. وی به منظور رفع این عطش بارها نزد امامان معصوم(ع) میشتافت و از دریای ژرف معارف ایشان سیراب میگردید و راه نجات طلب میکرد.
از جمله با توجه به اینکه، بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» در نماز، از نشانههای شیعه است، چنان چه کسی در آن روزگار خفقان «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز بلند میخواند، شیعه بودنش آشکار میشد و باعث آزار و اذیت او از سوی دشمنان تشیع میگشت، از این رو «زکریا بن ادریس» به نزد امام کاظم(ع)شتافت و با طرح مسئله، کسب تکلیف نمود، حضرت(ع)در جواب، امر به تقیه کردند و فرمودند: «... لا یَجهَر ؛ بلند نخواند.»
زکریا بن ادریس از این روش (به دنبال شناخت وظیفه بودن) در مسائل مهمتری، نظیر مسئله رهبری و امامت نیز پیروی کرد و به درستی وظیفه خودش را به انجام رساند.
۵ - مبارزه با جریان انحرافی واقفیه
پس از شهادت امام کاظم(ع)برخی از مردم بر اثر دنیا خواهی، توطئه جدیدی بر ضد شیعه و ولایت امامان معصوم(ع) به اجرا گذاشتند که میتوانست در راستای سیاست شوم نظام منحوس عباسیان مبنی بر نفی رهبری امامان شیعه از صحنه اجتماع قرار گیرد. طراحان این توطئه که از شیعیان حضرت کاظم(ع) نیز به شمار میآمدند، چنین شایعه کردند که: امام کاظم(ع) نمرده اند.
او، همان حضرت قائم«ع» هستند که زنده هستند. برخی از شیعیان سست عنصر و کم مایه نیز، با شنیدن این خبر، بی هیچ تحقیق و جستجویی آن را باور کرده و به آنها گرویدند و به این وسیله، فرقه گمراه «واقفیه» شکل گرفت.
مرحوم کشی (رجال نویس سده چهارم هجری) با نقل روایتهای زیاد در مذمت فرقه واقفیه به انگیزه پلید پایه گذاران آن اشاره میکند و مینویسد: «زمانی که حضرت کاظم(ع)در زندان عباسیان به سر میبرد، دو تن از شیعیان را در شهر کوفه وکیل اخذ خمس و زکات گردانید.
آن دو که مبلغ فراوانی از این راه در اختیار داشتند، بعد از شنیدن خبر شهادت حضرت(ع) حرص و طمع و دنیاطلبی شان باعث شد شهادت امام را انکار کنند و در میان شیعیان شایع سازند که: امام موسی کاظم(ع) زنده هستند.
زیرا ایشان همان حضرت قائم(ع) هستند. برخی شیعیان نیز بدون تحقیق به گفته آنها اعتماد کردند و با آنان هم عقیده شدند.
آن دو تن هنگام مرگ وصیت کردند که اموال را به وارثان امام کاظم(ع) برگردانند که این مطلب پرده از نیت پلید آنها برداشت و مردم دانستند که انگیزه آنان تنها دست یازی به دارایی های غیر مشروع بوده است.»
در چنین اوضاعی «زکریا بن ادریس» شجاعانه و از روی اخلاص، در حالی که از انحراف فرقه واقفیه به خوبی آگاه بود، به منظور مقابله با آنان خدمت امام رضا(ع) رسید و پس از گفتن کلماتی شیوا در دلبستگی خود به امام(ع) سؤال های مهمی را درباره مسئله امامت و عقائد واقفیه مطرح ساخت که حضرت نیز با پاسخ به آنها، خط بطلان بر افکار و اندیشه این جماعت گمراه کشیدند.
مضمون پاسخهای حضرت را میتوان در این جمله خلاصه کرد که: امام کاظم(ع) به شهادت رسیدهاند و من تنها جانشین و امام بعد از او هستم.
به این ترتیب ابوجریر نقش خود را در افشاگری از جماعت منحرف واقفیه به خوبی ایفا کرد و با حضور خود نزد امام رضا(ع)مبارزاتش را بر ضد مخالفان امامت تکمیل کرد. وظیفهاش را در آن اوضاع حساس به شایستگی شناخت و عملی ساخت.
تجلیل عالمان از ابوجریر
رجال شناسان شیعه شخصیت والای «زکریا بن ادریس» را با واژههای زیبا و پرمعنایی مانند: وَجْهٌ (بلند مرتبه)، حَسَنٌ (فردی نیکو)، مُعْتَمَدٌ (قابل اعتماد) و... به شایستگی ستودهاند. آنان هر گاه به نام این محدث ارزشمند شیعی میرسیدند، از مقام بلند وی به خوبی تجلیل مینمودند و دیدگاهشان را درباره چهره قابل اطمینان او بیان میکردند.
شیخ صدوق در کتاب «من لا یحضره الفقیه» بخش مشایخ، در وصف ابوجریر چنین مینویسد: «... ابی جریر بن ادریس، صاحبُ موسی بن جعفر(ع) ....ابوجریر زکریا بن ادریس یار و همدم امام کاظم(ع) بود.
مرحوم علامه تستری آنگاه که این جمله را از شیخ صدوق(ره) نقل میکند، در تأکید بر آن مینویسد:«... معنای این توصیف کمتر از توثیق نیست؛ بلکه بالاتر از آن است.» شیخ مفید در کتاب «الاختصاص» به روایتی که حضرت امام رضا(ع) به ابوجریر رحمت میفرستند، اشاره میکند و شخصیت قابل اعتماد و موجّه او را میستاید.نجاشی، شیخ طوسی، علامه حلّی و دیگر بزرگان علم رجال نیز هر یک ضمن معرفی این محدث پرتلاش، در ردیف راویان قابل اطمینان، به ستایش مقام و منزلتش پرداخته اند.
استادان ابوجریر
خاندان وحی، استادان بزرگ زکریا بن ادریس بودند و زکریا از خزائن علوم و معارف ایشان فیضهای فراوانی نصیبش شد. او در پیشگاه چهار امام (حضرت امام باقر، حضرت امام صادق،حضرت امام کاظم وحضرت امام رضا علیهم السلام) زانوی دانش اندوزی بر زمین زد و از خرمن وجود مبارک ایشان خوشههای معرفت چید.
وی بیشتر به محضر امام رضا(ع) رسید به طوری که تعداد روایات وی از آن امام، هفت مورد، گواه این مطلب است. بعد از آن، از محضر امام کاظم(ع)پنج روایت و امام صادق(ع)سه و در نهایت از حضرت امام محمد باقر(ع)یک حدیث روایت کرد.
با توجه به منابع و روایات موجود، استادان روایی زکریا بن ادریس، همه از امامان بزرگوار(ع) بودند. امّا از دیگر اساتید احتمالی وی گزارشی به دست نیامده است.
تنها در یک مورد از «صبغ بن نیاته» روایت نقل کرده است. البته از جزئیات حضور زکریا نزد اصبغ بن نباته خبری در دست نیست و مرحوم محقق اردبیلی در جامع الرواة و مرحوم خوئی در معجم رجال الحدیث تنها به متن روایت او از «اصبغ بن نباته» اشاره کردهاند.
شاگردان ابوجریر
شخصیتهای بزرگی، همچون: صفوان بی یحیی، محمد بن ابی عمیر، احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی و... نزد «زکریا بن ادریس» حاضر شدهاند و با استفاده از محضر درس او به شاگردی و نقل روایت پرداختند.
با آنکه اشخاص زیادی (حدود ده نفر) از ابوجریر حدیث نقل کردهاند، روایت این سه تن به ویژه «صفوان بن یحیی» از وی، میتواند دلیل دیگری بر مقام و منزلت والای او به حساب آید، زیرا در بین دانشمندان رجال، مشهور است که: این سه بزرگوار فقط از افراد ثقه و قابل اعتماد روایت میکردند. از این رو، «زکریا بن ادریس» که از مشایخ (استادان) روائی آنها به شمار میرود، وثاقت و وجاهت فزونتری خواهد داشت.
اکنون گوشهای از زندگی آن سه را به اختصار در پیش روی شما خواننده عزیز میگذاریم:
۱- صفوان بن یحیی:
ابو محمد، صفوان بن یحیی، عالمی وارسته و روایت گری بلند مرتبه بود که در ورع و عبادت کسی به پای او نمیرسید؛ صفوان از یاران باوفای سه امام شیعه (حضرت کاظم، حضرت رضا و حضرت جواد علیهم السلام) به شمار میرفت و نزد ایشان مقام و منزلت بزرگی داشت.
از صفوان بن یحیی حدود ۲۸۰۰ روایت در کتب روائی شیعه با عنوانهای «صفوان و صفوان بن یحیی» موجود است و این همه روایت نشانگر عظمت و شخصیت روائی او است. علاوه بر این در عرصه علم و دانش نیز با تألیف سی عنوان کتاب از ممتازین به شمار میرود.این شخصیت بزرگوار با حضور نزد زکریا بن ادریس به نقل سه حدیث از او پرداخت و در میان دیگر شاگردان وی با نقل بیشتیرین روایت مقام نخست را به دست آورد، صفوان سرانجام پس از عمری باعزت و برکت در سال ۲۱۰ به دیدار معبود شتافت.
۲-محمد بن ابی عُمیر:
محمد بن ابی عمیر، راوی و دانشمند والامقام بود. در وارستگی و بندگی نزد شیعه و سنی سرآمد بود. او در عصر حیات ائمه معصوم(ع) میزیست و به فیض حضور امام کاظم، امام رضا و امام جواد(ع) نائل آمد و به جرگه یاران و راویان بلند مرتبه آنان پیوست. با اینکه محمد ابی عمیر به حضور استادش «ابو جریر» نائل گشته، اما تنها یک روایت از وی نقل کرد. محمد بن ابی عمیر پس از نقل احادیث فراوان و به جای گذاشتن آثار زیاد، در سال ۲۱۷ دار فانی را وداع گفت.
۳- احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی:
ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابی نصر، معروف به «بَزَنْطی» از عالمان و راویان برجسته شیعه است که به دیدار امام رضا (ع) و امام جواد(ع) نائل آمد و منزلت بزرگی نزد ایشان یافت.شیخ طوسی(ره) او را از یاران امام کاظم و امام رضا و امام جواد(ع) میداند و به خوبی از او یاد میکند.
بزنطی که بیش از ۸۵۰ روایت از اهل بیت نبوت(ع) نقل کرده است، تنها یک روایت از استاد خود «ابوجریر» دارد. دوران زندگی بزنطی در خدمت به مکتب، سپری شد و او در عرصههای مختلف به پاسداری از مرزهای اعتقادی پرداخت، وی سرانجام پس از عمری تلاش پیگیر با به جای گذاردن شاگردان کارآمد، کتابهای فراوان و روایتهای سازنده، در سال ۲۲۱ دعوت حق را لبیک گفت.
تألیف کتاب
زکریا بن ادریس علاوه بر تربیت شاگردان برجسته و پرتوان، به گردآوری کتاب نیز روی آورد. شیخ طوسی و نجاشی تنها یک کتاب به نام او فهرست کردهاند و مرحوم آقا بزرگ تهرانی نیز در «الذریعه» با نام «کتاب الحدیث» از آن یاد کرده است.
زکریا در این کتاب به جمع آوری و تدوین سخنان گران مایه اهل بیت نبوت(ع) پرداخت؛ البته در حال حاضر اثری از آن به صورت مستقل بر جای نمانده است. شاید این کتاب نیز همانند بسیاری کتابهای روائی کوچک، با گذشت زمان محو شده، یا در کتابهای نزدیکتر مانند «کتب اربعه» ادغام شده است.
روایتهای ابوجریر
بخش مهمی از زندگانی پرثمر زکریا بن ادریس، صرف حفظ و نقل آثار و سخنان خاندان رسالت(ع) شد. او در این میدان خالصانه تلاش کرد و با انعکاس احادیث و روایتهای آموزگاران بشریت، ائمه طاهرین(ع) وظیفه سنگین و مقدس خود را به نیکی انجام داد. ویژگی روایتهای «ابوجریر» نقل مستقیم و بدون واسطه از امام(ع) است که جز مواردی بسیار اندک، بقیه را با حضور نزد امام(ع) شنیده و روایت کرده است.
بر اساس آنچه که از روایتهای وی بر میآید، او هر گاه توفیق حضور نزد امام(ع) را مییافت، به شکلهای گوناگون (طرح سؤال و...) باب گفتگو را باز میکرد و با شنیدن کلمات دلنشین امام(ع) آنها را حفظ و روایت میکرد. شمار حدیثهای او با حذف تکراریها نزدیک به شانزده مورد است که با عنوانهای (ابی جریر زکریا بن ادریس قمی، ابوجریر ادریس، ابی جریر قمی، و ابی جریر) در میان کتابهای روائی شیعه موجود است.
در بین عنوانهای یاد شده، عنوان «ابی جریر قمی» در سند تعداد بیشتری از روایات به چشم میخورد، هم چنان که مرحوم خوئی نیز به این مطلب اشاره کرده است: «... عنوان ابوجریر قمی در سند یازده حدیث واقع گردیده است...»
روایتهای اندک «زکریا بن ادریس» موضوعهای متنوّعی را در زمینههای فقه، عقاید و اخلاق شامل میشود. در این تعداد احادیث فقهی او (نماز، حج، تجارت، ازدواج، دیات و...) بیشتر از زمینههای دیگر است. لذا میتوان نتیجه گرفت گرایش روایتهای وی به مباحث فقهی متمایل بوده است.