آخرین اخبار
کد خبر: ۴۶۲۱
تاریخ انتشار: ۰۶ بهمن ۱۳۹۰ - ۰۹:۲۸
سناريوي نامه‌نويسي‌ خود مؤيدي است بر وجود آزادي در جمهوري اسلامي؛ چرا که باوجود سياه‌نمايي هايي که در نامه اين افراد مبني بر عدم وجود آزادي بيان در جمهوري اسلامي مطرح شده است، اين سؤال همچنان باقي است که اگر حقيقتاً در ايران آزادي بيان نيست پس اين نامه‌هاي مختلف چگونه منتشر مي‌شود، به‌ويژه اينکه بخشي از اين بيانيه‌ها و نامه‌ها در داخل زندان نوشته شده و به بيرون ارسال مي‌گردد؟!

يكي از مهم ترين اركان نظام اسلامي كه دشمنان انقلاب از مواجهه با آن ناتوان بودهاند، جايگاه رهبري الهي نظام و ركن ولايت فقيه است. در طول سه دهه اخير، بخش عمده اي از تلاش دشمن بر هجمه به ولايت فقيه و تضعيف آن متمركز شده است. نقد نظريه ولايت فقيه و غيرعلمي جلوه دادن آن، حمله به شخصيت حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبري (مدظله‌العالي) و زيرسؤال بردن عملكردها، محورهاي اصلي است كه در اين سالها در دستوركار اتاقهاي عمليات رواني دشمنان و ايادي داخلي آن‌ها بوده است.

يكي از ابعاد برجسته فتنه 88 نيز حمله همه‌جانبه به اين ركن اساسي و عمود نظام اسلامي بود. بعد از آنكه سناريوي كودتاي سبز به شكست انجاميد و فتنهگران با حضور و بصيرت ملت در انزوا قرار گرفتند و به لانه هاي خود خزيدند، سناريوي فتنه گري در قالب حمله به اصول بنيادين و عناصر شكل دهنده هويت ديني نظام اسلامي در دستوركار قرار گرفت كه مهم-ترين محور اين هجمهها به شرح زير بود:

1- حمله به جايگاه رهبري نظام اسلامي و ولايت مطلقه فقيه؛

2- هجمه به حاکميت ديني و حکومت اسلامي؛

3- حمله به نظام جمهوري اسلامي و متهم ساختن آن به ناپاکي و ناکارامدي؛

4- هتک حرمت بزرگان نظام اسلامي و توده‌هاي ملت حزباللهي حاضر در صحنه؛

5- زير سؤال بردن نهادهاي قانوني نظام اسلامي از جمله شوراي نگهبان, وزارت کشور, قوه قضائيه, نيروي انتظامي, وزارت اطلاعات، سپاه، بسيج و ...

در رأس اين هجمه رسانه اي، بار ديگر حمله به ولايت فقيه و شخص ولي فقيه، حضرت امام خامنه‌اي(مدظله‌العالي)، قرار داشت كه در دو سال گذشته روشنفكران خودفروخته، اين خط را دنبال كردند. در اين فهرست، نام‌هايي چون: عبدالكريم سروش، محسن كديور، عطاءالله مهاجراني، عبدالعلي بازرگان، محسن سازگارا، محسن مخملباف و... به چشم مي‌خورد كه جملگي با فرار از كشور به آغوش بيگانگان پناه برده و براي گذران زندگي به خدمت دستگاههاي تبليغاتي غرب درآمده‌اند.

آغاز نگارش ‌نامه‌ هاي توهين‌آميز

آخرين بازيگر صحنه هجمه به ولايت فقيه و حكيم فرزانه انقلاب اسلامي، عنصر بازي‌خورده‌اي به نام «محمد نوري‌زاد» است. وي فردي است كه روزگاري نه چندان دور، قلمش را عليه جريان اصلاحات و تفكرات روشنفكران غرب‌گرا به كار مي گرفت. وي كه روزگاري از چهره‌هاي افراطي جريان ارزشي محسوب مي‌شد، آنچنان تند بر چهره‌هاي منحرف و سكولار دوران خاتمي مي‌تاخت كه در اين زمينه شايد نتوان مشابه ي براي آن سراغ داشت. يادداشتهاي سياسي او در روزنامه كيهان و دفاع او حتي از دولت احمدي‌نژاد و ايستادگي در برابر برخي مراجع عظام تقليد به بهانه دفاع از دولت اصول‌گرا، اقداماتي بود كه دغدغه‌هايي را براي نگاه‌هاي عميق و تيزبين جامعه ايجاد كرده بود و معلوم نبود كه اين افراطيگري سرانجام به كجا ختم خواهد شد.اما سرنوشت اين افراط خيلي زود مشخص شد و بعد از مدتي وي به صف منتقدان دولت اصول‌گرا درآمد و تا جدايي از نظام و پيوستن به اردوگاه فتنه گران در سال 1388 پيش رفت.

نوري زاد كه در انتخابات دهم رياست جمهوري از موسوي حمايت كرده بود، بعد از آغاز آشوبها و اردوكشيهاي خياباني، تمام‌قد به صف حاميان فتنه پيوست و به تكرار ادعاهاي اردوگاه فتنه پرداخت. وي در اين ايام، شروع به انتشار سلسله نامه‌هايي كرد و طي آن‌ها با زير سؤال بردن عملكرد نظام اسلامي و مديريت رهبر معظم انقلاب اسلامي، عملاً به خيل ضدانقلاب پيوست. نوري زاد در طول دو سال گذشته بيش از 15 نامه سرگشاده خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامي نوشته و در آن، ضمن توهين به معظم‌له، دستاوردهاي جمهوري اسلامي را زير سؤال برده است. وي با سياهنمايي در حوزه‌هاي مختلف، تلاش ميكند تا مردم را نسبت به نظام بدبين کند. اين سياهه‌ها مملو است از دروغها و تهمت هايي که ذهن مخاطب را نشانه رفته و بازگويي ادعاهاي ناصوابي است که رسانه‌هاي غربي و ضدانقلاب فراري در طول سه دهه اخير تکرار کرده‌اند و امروز نوريزاد بعد از سي سال همراهي با نظام اسلامي، آن‌ها را تکرار مي‌کند.

دور جديد نامه‌نگاري‌ها

نوري زاد در آستانه انتخابات بار ديگر فعال شده و در نامه يازدهم (ابتداي آذر ماه 1390) خود به رهبر معظم انقلاب اعلام کرده است که قصد دارد تا انتخابات 12 اسفندماه، هفته اي يک نامه سرگشاده خطاب به ايشان بنويسد تا خط جديدي را براي سياهنمايي آغاز کند. وي در نامه پانزدهم خود که در تاريخ 23/9/90 انتشار يافت، از چهره‌هاي سياسي و مذهبي مي-‌خواهد تا نامه‌هايي را به رهبر بنويسند و ايشان را از آنچه به قول وي وضع اسفناک جامعه و کشور است، مطلع سازند. «آيات عظام وحيد خراساني، مکارم شيرازي، موسوي اردبيلي، جوادي آملي و آقايان يوسف صانعي، بيات زنجاني، علي‌محمد دستغيب، سيدمحمد خاتمي، هاشمي رفسنجاني، سيدحسن خميني، علي مطهري، حسين علايي، عبدالکريم سروش، محسن کديور و همسر شهيدان همت و باکري کساني هستند که در اين نامه از آن‌ها درخواست شده تا به رهبري نامه بنويسند.»

نوري زاد در اين نامه مي نويسد: «من از نمايندگان مجلس، از مديران و مسئولان، چه با اسم خود و چه با اسم مستعار، در هرکجاي ايران و جهان تقاضا دارم مرا در اين حرکت بزرگ ياري دهند. ما مي‌توانيم چند به چند، يک به يک، با همين نامه‌هاي خود، باراني از کلمات شايسته بر سر رهبر بباريم و او را به آسيب‌ها و به نادرستي‌ها و به کجي‌ها هشدار دهيم.» نوري‌زاد كه به طور كامل دچار توهم و نخوت شده و از تجليلهاي فتنه‌گران به وجد آمده، اظهار مي‌دارد: «اين نامه ها را براي مردم و ثبت در تاريخ مي‌نويسم تا آيندگان بدانند در دوراني که خفقان بيداد مي‌کرد و فضاي امنيتي حاکم بود، کساني هم با رهبرشان با چنين ادبياتي حرف زدند و پاسخي نگرفتند.»

البته آنچه عملاً محقق شد، عدم استقبال مخاطبان نامه است، به‌نحوي‌که هيچ نامه اي از سوي افراد شاخص نامبرده در اين زمينه صادر نميشود. تنها اين ضدانقلاب و اصحاب فتنه و آن‌هايي که از نوري‌زاد به عنوان حر فتنه سبز ياد کرده بودند، به صحنه آمدند و شروع به انتشار نامههاي سرگشاده مملو از دروغ و تهمت و توهين کردند.

در همين راستا بود که اردوگاه فتنه براي خارج شدن از کسادي، خط جديد حمله به رهبري معظم را آغاز کرد و عناصر معلوم‌الحالي که دلي پرکينه از حکيم فرزانه انقلاب اسلامي داشتند، با نوريزاد همراهي كرده، وارد صحنه شدند. به گفته خود نوريزاد، اولين فردي که به تقاضاي وي پاسخ گفته، خانم اميراني (همسرشهيد باکري) است! وي در تماس با نوري-زاد نامه‌اي را خطاب به وي نوشته و به دفاع از او و انتقاد از نظام اسلامي پرداخته است. البته وي از نوشتن نامه مذكور خطاب به رهبري امتناع كرده و اصرار نوري‌زاد براي اين كار نيز بي‌نتيجه مانده است.شايد مهم ترين نامه‌هاي قابل تأمل در اين زمينه را بتوان نامه سرگشاده عبدالكريم سروش، يوسفي اشكوري و عبدالعلي بازرگان (اعضاي گروهك نهضت آزادي) دانست،‌آن‌هم نه به اعتبار محتوا بلكه به اعتبار شهرت نسبي كه اين افراد داشته و امروز اين نام و نشان را نيز در خدمت دشمنان ملت قرار داده‌اند.

از ديگر كساني كه در اين فضا وارد شدند، مي‌توان به ابوالفضل قدياني، عضو زنداني سازمان غيرقانوني مجاهدين انقلاب؛‌ نوشابه اميري، سردبير سايت ضدانقلابي روزآنلاين و چهرههاي گمنام و مجعول الهويه‌اي چون سالار باقري اصل، محمد شوري، احمد صادقي (مدعي برادر سه شهيد) اشاره كرد كه معلوم نيست چه كسي خواننده اين نامه‌هاست.

نكته قابل تأمل در حاشيه اين نامهنگاريها انتشار نامه‌هايي به امضاي دو تن از آقازادههايي است كه پدرانشان نيز نام نيكويي براي خود به جاي نگذاشتهاند. اين آقازادهها امروز در صف هتاكان به رهبري درآمدهاند و از رانت پدرانشان براي مشهور شدن بهره مي‌گيرند.

اين دوتن، «مصطفي موسوي لاري» فرزند عضو مجمع روحانيون مبارز و وزيركشور خاتمي در ايام حادثه 18 تير است و ديگري «روح‌الله زم» فرزند حجتالاسلام محمدعلي زم، مسئول سابق رئيس حوزه هنري و دلال قاچاق سيگار ديروز! و تهيه كننده فيلم ضدجنگ «دموكراسي تو روز روشن» امروز است كه لباس روحانيت از تن درآورده و به شغل رستوران-داري مشغول است. از سويي ديگر، نويسندگاني از جريان فتنه وارد کارشده، تلاش كردند تا با تمجيد از اقدام شجاعانه!(بخوانيد احمقانه و خائنانه) نوري‌زاد، براي آن هويتي تعريف و آن را هنرمندانه و داراي سبک معرفي كنند. براي نمونه، حسين نوشآذر، نويسنده سايت ضدانقلابي «راديو زمانه» مي‌نويسد: «نامه‌هاي نوري‌زاد دقيقاً مبتني بر سنت نامه‌نويسي در عصر روشنگري از يک سويه کاملاً روشنگرانه برخوردارند. اين سويه روشنگرانه با قلمي نرم و استوار، برخوردار از ادب نفس و در همان‌حال با صراحت نسبي نويسنده درمي‌آميزد و حساب اين نامه‌ها را از بيانيه‌هاي متعارف و البته خسته‌کننده سياسي جدا مي‌کند. به اين جهت هم به گمانم در فرهنگ سياسي و اجتماعي ما تحولي به‌شمار ‌آيد. ما نامه سرگشاده زياد خوانده‌ايم؛ اما نامه سرگشاده‌اي که با اشراف بر زندگي و حريم شخصي و روحيات و باورهاي گيرنده نامه نوشته شده باشد، تا آغاز نامه‌نگاري‌هاي محمد نوري‌زاد به «رهبري»، به اين شکل تداوم‌دار نخوانده بوديم.»

يوسفي اشکوري نيز اين جريان نامه‌نگاري را داراي پيشينه تاريخي مي‌داند و اقدام نوري‌زاد را تداوم‌دهنده راه اعضاي نهضت آزادي مي‌خواند و به‌خوبي نشان مي‌دهد كه نوري‌زاد در كدام مسير انحرافي قدم بر مي‌دارد. اشكوري مي‌نويسد: «گرچه اين نوع نامهنگاري‌ها از همان آغاز جمهوري اسلامي رايج بوده و بسياري از شخصيتهاي ديني و سياسي و فرهنگي و روشنفکري (مانند نامه مهندس بازرگان و برخي دوستانش به آيت‌الله خميني در سال 66 درباره جنگ بي‌فرجام، نامه مهندس سحابي در سال 68 به مجلس شوراي اسلامي درباره تغيير ماهوي قانون اساسي و نامه دکتر سحابي به رهبر نظام در سال 78 ) غالباً از سر استيصال به مقام اول و گاه نيز به رئيس‌جمهور و نخست‌وزير وقت نامه نوشته و خواسته‌هايي را براي بهبود امور و انجام تغييرات ريز و درشتي مطرح کرده‌اند؛ اما در عمل بي‌تأثير بوده و به جايي نرسيده و حداقل به تغيير محسوسي منتهي نشده است.»

فتنه‌گران تلاش كردند براي داغ نگه‌داشتن تنور نامه‌نويسي به رهبري، از همه امكانات استفاده كنند؛ اما از آنجا كه در ميان ملت جايي نداشتند، بار ديگر به فضاي مجازي پناه بردند و وبلاگ‌ها و سايتهاي خود را تمام‌وقت در خدمت اين ترفند جديد قرار دادند تا هم بازار كساد فتنه‌گران رونقي يابد و هم نوري‌زاد توهم‌زده و بازي‌خورده براي ادامه خط تخريب خود تشويق شود!

در همين راستا، صفحه‌اي در فيس‌بوک ايجاد شده که نامش‌ «کمپين يک ميليون نامه به رهبر ايران» است. البته معلوم است كه تعداد نامه هاي نوشته شده به‌دست تمامي فعالان فضاي مجازي اين جريان هيچ‌گاه سه رقمي نمي‌شود و گردانندگان آن در آرزو و حسرت رسيدن به عدد 20 هستند. «اکبر گنجي»، ديگر ميدان دار صحنه فتنه، بعد از آنکه متوجه شد سناريوي دوست و همراهش، نوري زاد ثمر قابل ملاحظهاي براي جريان فتنه ندارد، به ميدان آمد و با انتشار مقالهاي با عنوان «پيامدهاي نامه‌هاي اعتراضي به آيت‌الله خامنه‌اي» تلاش کرد تا با ريشه‌يابي آن، براي عدم موفقيت وي فلسفه ببافد. وي تلاش كرد تا اين اتهام را كه نوري‌زاد عنصر رژيم است، چرا كه اگر چنين نبود، نمي‌توانست آزادانه به درج اين مطالب در وبلاگش مشغول باشد، رفع كند. لذا مي‌نويسد: «اعتراض سياسي زندانيان شجاع و آزاده و مخالفان داخل کشور نه «برنامه-ريزي» رژيم است و نه مطلوب ولي‌فقيه. آنان با پرداخت هزينه‌هاي گزاف همچنان صداي اعتراض خود را به گوش مردم و جهانيان ميرسانند. اما آيا آيت‌الله خامنه‌اي هيچ راهي براي خاموش کردن اين صداها در اختيار ندارد؟ ساختار اين رژيم استبدادي به‌گونهاي است که توان تحمل «صداهاي اعتراضي انفرادي» را دارد. اما «اعتراض سياسي تشکيلاتي» را تحمل نميکند. تحمل عامدانه صداهاي اعتراضي انفرادي چه پيامدهايي دارد؟ يکي از پيامدهاي مهم بيان اين صداهاي اعتراضي اين است که انرژي مردم تا حدود زيادي با شنيدن آن‌ها تخليه گرديده و نمي‌گذارد جامعه دو قطبي و راديکال شود.»

ملاحظات:

1- نكته قابل تأمل آنكه اين اقدام تنها در فضاي مجازي مطلوب فتنه گران و با كاربران مشخص مشتري داشته و از آنجا كه با دروغ و فريب و هتاكي همراه است، بر روي مخاطب بيطرف و منصف نه‌تنها تأثيري ندارد، بلكه با واكنش منفي همراه است و نشان از بي‌استدلالي و بي‌ادبي اصحاب فتنه دارد؛ لذا اين نامهها مصرف اصلي خود را در ميان حاميان فتنه مي‌يابد.

2- سناريوي نامه‌نويسي‌ خود مؤيدي است بر وجود آزادي در جمهوري اسلامي؛ چرا که باوجود سياه‌نماييهايي که در نامه اين افراد مبني بر عدم وجود آزادي بيان در جمهوري اسلامي مطرح شده است، اين سؤال همچنان باقي است که اگر حقيقتاً در ايران آزادي بيان نيست پس اين نامه‌هاي مختلف چگونه منتشر مي‌شود، به‌ويژه اينکه بخشي از اين بيانيه‌ها و نامه‌ها (همچون نامه‌هاي تاج‌زاده، قدياني و ...) در داخل زندان نوشته شده و به بيرون ارسال مي‌گردد؟!

3- در مواجهه با اين اقدام جريان فتنه، برخي اعتقاد دارند كه نبايد در زمين رقيب بازي كرد؛ لذا عدم موضع‌گيري و بي‌توجهي، بهترين حربه‌اي است كه منجر به بي‌رونقي اين اقدام شده و به شكست اين ترفند منجر خواهد شد چراكه جريان فتنه بي‌رغبت نيست كه با ورود مدافعان انقلاب و چهره‌هاي برجسته سياسي و مذهبي در مقام پاسخگويي به اين اتهامات و دروغها، بازار اين حرمتشكني را داغ نگه دارد. ضمن آنكه اين ترفند با استقبال قابل‌توجهي مواجه نشده و همه هتاكان و حرمت‌شكنان بعد از نوشتن يك نامه از صحنه خارج شده‌اند و بيش از چند روزي اين اقدامات آن ‌هم در فضاي مجازي فتنه‌گران دوام نخواهد آورد. ضمن آنكه عدم برخورد با برخي از اين افراد كه در داخل كشور حضور دارند نيز نه‌تنها نشان‌دهنده وجود آزادي بيان در كشور است، بلكه از اقتدار نظام اسلامي نيز حكايت دارد.

در مقابل، نظر ديگر آن است كه نبايد در برابر اين اقدامات سكوت كرد و ضمن موضع‌گيري و پاسخ به افتراها و تهمتها و دروغ‌ها بايد براي مقابله عملي و برخورد قاطع با هتاكان چاره‌اي انديشيد.

بهنظر مي‌رسد راهي كه براي مقابله با اين اقدام به صواب نزديك‌تر باشد، آن است كه بدون مقابله صريح و تبليغاتي با مخالفان، انتقادات از توهينها جدا شوند و تلاش شود به شبهات مطرح شده در دل اين نامه‌نگاريها كه ممكن است اذهان مخاطبان عمومي - بهويژه نسل جوان امروز كه از همه ابعاد مسائل انقلاب آگاه نيستند - را تهديد كنند، پاسخي غيرمستقيم و در خور ارائه شود.

4- ضمن آنكه آنچه جاي تأسف دارد، عدم احساس مسئوليت نخبگان و بزرگان حوزههاي سياسي و مذهبي از دانشگاهيان تا حوزوي‌ها براي دفاع از ركن ركين انقلاب اسلامي و حكيم فرزانه انقلاب اسلامي است. به واقع از بزرگان و نخبگاني كه آبرو و اعتبار خود را به بركت اسلام و انقلاب اسلامي بهدست آورده‌اند، انتظار مي‌رود تا در مواقع سخت كه ورود عوام و توده‌ها چارهساز نيست، وارد ميدان شوند و اعتبار و وجاهت خود را براي دفاع از حق و اسلام و انقلاب اسلامي و رهبر معظم انقلاب اسلامي هزينه کنند؛ معامله‌اي كه موجب افزايش اعتبار و وجاهت اين بزرگان خواهد شد.

نام:
ایمیل:
* نظر: