آنگاه که در سال 1347در روستای کورده از توابع شهرستان خنج استان فارس چهرهی معصومانهی "حیدر" شکوفا شد، خانه از عطر وجودش پر گشت. فرزند دوم خانواده بود و در چشم پدر و مادر بسیار عزیز و دوست داشتنی. روزگار کودکیاش را در آغوش گرم و باصفای خانواده پشت سر گذاشت و در کنار آنها رسم دینداری را آموخت. در مکتب درس قرآن را آموخت و قرآن خواندن را در اولویت کارهایش قرار میداد. به درس خواندن علاقه زیادی داشت و به دلیل کمبود امکانات پس از پایان مقطع ابتدایی تحصیل را رها کرده وبه یاری پدر در تأمین معیشت خانواده شتافت. در روزهای انقلاب 10 ساله بود که با حضور فعال، خود را در اکثر تظاهرات و راهپیماییها نشان میداد. با شروع جنگ تحمیلی در حالی که فقط 16 سال داشت داوطلبانه پا به عرصه جهاد گذاشت. پس از حضور سه ماهه در جبهه به دیدار خانواده آمد. هنگام صحبت با مادرش از خاطرات شیرین جنگ میگفت و از سختیها دم نمی زد و در این مدت با وجود سن کمی که داشت با پیروی از سنت پیامبر(ص) با دختری پاک و مؤمن ازدواج کرد. پس از یک سال حضور در کنار خانواده با چند تن از دوستانش از طریق سپاه عازم جبهه شد. قبل از رفتن در آب حوض خانه غسل شهادت کرد و گفت: دوست داشتم در زمان امام حسین (ع) میبودم و در رکابش شهید میشدم، حال میروم تا حسین زمانم تنها نماند.
و در نامهای به داییاش نوشت که این دیدار آخر من بود و دیگر بر نمی گردم و به مادرش سفارش کرد که گریه و زاری نکند. حیدر پس از شانزده روز حضور فعالانه در جبهه غرب هنگام عملیات برای پاکسازی مهاباد از اشرار کومله و دموکرات، در تابستان 1362 همراه با دوستانش (
شهید جهانگیر آقایی و
شهید حاتم لطفی) شربت شهادت را نوشید و به ملکوت پیوست.
در 7 مردادماه سال 1362 پس از آنکه پیکر مطهرش به زادگاهش منتقل شد، پدرش با دستان خود، گوهر وجود حیدرش را در خاک نهاد و گفت: خداوند فرزندم را به من امانت داده بود و اکنون این امانت را به صاحبش برگرداندم.
برای اطلاعات بیشتر به وصیت نامه شهید مراجعه کنید.
/224224