آخرین اخبار
کد خبر: ۵۶۵۲
تاریخ انتشار: ۰۸ فروردين ۱۳۹۱ - ۱۰:۴۱
دو كوهه بهار جبهه بود و بسيجي ها در دو كوهه خودشان را بازسازي مي كردند. انسي دارد دوكوهه با بهار. در آستانه بهار، بسيجي ها باز هم به خط شده اند تا «راهيان نور» شوند. مگر مي توان در بهار، تنها گذاشت دوكوهه را؟ مگر مي توان در آستانه بهار، از عشق بسيجي ها به حاج همت و حسينيه حاج همت، ننوشت؟

بسيجي امروز، آنقدر معرفت دارد كه بهارش جز با شهدا نگذرد. چشم بسيجي، آنقدر معرفت دارد كه وقتي براي بار اول، از دور، چشمش به ساختمان هاي پادگان دوكوهه مي افتد، گرم گريه شود. اشك، بهاري ترين باران ممكن است بر گونه عشق. عشق به دوكوهه، عشق به شهداست. 

دوكوهه تمثيلي از عاشقي است. اولين پله نردبان شهادت. دوكوهه، سرخ ترين سربند، بر پيشاني همه خاك جبهه است. دوكوهه، پلاك خانه ساده بسيج است. در بهار، دوكوهه از غم و غربت درمي آيد، با همت بسيجي ها. 

دوكوهه فقط يك پادگان، همراه با چند ساختمان نيست؛ دوكوهه ام القراي بهار است. پايتخت بسيجي هاي ديروز و امروز و فردا. آشيانه پرستوها.دوكوهه، خاكي است پر از ستاره. پر از دستواره. بهار امسال، چراغ دوكوهه، با «مصطفاي شهيد» روشن مي شود. 

در اين مرز و بوم، تا خون بسيجي هست، حسينيه حاج همت، مظلوم نمي ماند. بسيجي واقعي، همان بسيجي است كه همت را با وصيت نامه اش دوست دارد. 

بسيجي واقعي در زمان غيبت، اطاعت محض از ولي فقيه دارد. بسيجي واقعي، خود، آنقدر همت و باكري را دوست دارد كه بهارش جز در دوكوهه نمي گذرد. كجا خون حاج همت ريخته شده؟ همان جا «مجنون» است بسيج. كجا خون باكري ها ريخته شده؟ همان جا «فرهاد» است بسيج. «ليلا»ي ما «شيرين»تر از آن است كه مصادره شود.
 
چه باك اگر به اسم همت و باكري، روزگاري بر فرق ما زدند؟! ما «همت اولي» و «باكري اولي» نيستيم كه نام شهدا را ببريم، اما مرام شهدا را فراموش كنيم. ما از بس همت و باكري را دوست داريم كه حتي اگر از نام اين شهدا، بر فرق مرام ما، چماق بلند كنند، در قضاوت، دچار اشتباه نمي شويم و بازهم مي گوييم: زنده باد همت، زنده باد باكري. 

بسيجي واقعي، «جبهه دوكوهه» را به اين راحتي ها خالي نمي كند. اصلاً فرق سر ما، سرتاسر ما، فداي شهدا. آنجا كه «هورالعظيم» باشد، تعظيم، كار ماست. آنجا كه «جزيره مجنون» باشد، جنون، كار ماست. آنجا كه «قايق عاشورا» باشد، نقش شقايق را بازي مي كنيم. همت، كجا سر از بدنش جدا شد؟ همان جا سجاده ماست، و ما همچنان انس داريم با خاك «طلائيه». 

¤¤¤ 

دوكوهه! امسال بهار، با «مصطفاي شهيد» چه روشن آمده ايم. دوكوهه! كي و كجا بهار بوده كه بسيجي،تو را تنها گذاشته باشد؟!دوكوهه! بسيجي، عيد، خانه و خانواده اش را رها مي كند و مي آيد نزد تو، بلكه آرام گيرد، زماني كه سر بر سينه تو مي گذارد و غم قرن ها را زار مي گريد. 

دوكوهه! باز هم مي خواهم با اشك، سخن بگويم با تو. دوكوهه! مگر مي توان سالگرد خيبر و بدر بود و از همت و باكري ننوشت؟! دوكوهه! يادت هست؛ به عباس كريمي مي گفتند: بسيجي واقعي، همت بود! به همت مي گفتند؛ بسيجي واقعي، حاج احمد بود! به حاج احمد مي گفتند؛ بسيجي واقعي، بروجردي بود! دوكوهه! «مصطفاي شهيد» روشن ترين سند بسيجي بودن نسل جوان امروز است. دوكوهه! ما مظلوميت تو را شاهديم، تو مظلوميت ما راشاهد باش. 

دوكوهه با ما سخن بگو از روزگار دل تنگي ها. از خاطره ها. از زمين صبحگاه. از مقر فرماندهي. از آن همه قبر كه بچه ها گردان تخريب در مجاورت تو كنده بودند، تا پيش از آنكه بميرند، بميرند!دوكوهه! از نمازشب بسيجي ها براي ما بگو. مي دانم! دل حسينيه ات، هواي «همت» كرده است كه انگار خدا براي چشمانش «سرمه شهادت» كشيده بود. 

مي دانم! دل ساختمان گردان حبيب تو، هواي «امن يجيب» بسيجي ها كرده است. دوكوهه! تاريخ نخواهد نوشت كه بسيجي ها تو را تنها گذاشته باشند؛ ديروز و امروز و فردا، سال بسيج، كنار تو تحويل مي شود. 

¤¤¤ 

دوكوهه! مي خواهم جمع كنم كوله بارم را. مي خواهم «راهي نور» شوم. مي خواهم اول بار كه چشمم از دور، به جمال ساختمان هايت «روشن» شد، به ياد «مصطفاي شهيد» بخوانم. كجاييد اي شهيدان خدايي، بلاجويان دشت كربلايي.

دوكوهه! چقدر دوست دارم آن لحظه را كه اول بار، چشمم به تو مي افتد. دوكوهه! به شهدا بگو خانه باشند. يك نسل بسيجي، مهمان دارند. بچه هايي كه بهار را فقط با شهدا دوست دارند. فقط با تو. با تو كه انيس شهدا بودي و عطر شهادت مي دهي. 

دوكوهه! عروس خاك جبهه اي تو. هم ناز داري و هم رمز و راز. دوكوهه! يادت هست؛ شب حنابندان شهدا را؟! چه شبي بود، شب هاي شهادت نامه با امضاي سيدالشهدا. 

دوكوهه! تا خون دررگ بسيجي مي جوشد، تا «مصطفاي شهيد» هست، اجازه نمي دهيم روزگار، خاموش كند چراغت را. دوكوهه! امسال بهار، «روشن»تر از قبل آمده ايم... با «سيدالشهداي جنگ روزگار» 

¤¤¤ 

دوكوهه! «آن سوي هستي»، جاي دوري نيست... فقط چند كيلومتر فاصله دارد با انديمشك! دوكوهه! السلام اي خانه عشق...

 

عمارنامه

نام:
ایمیل:
* نظر: