کد خبر: ۶۸۸۰۵
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۵

در سال 1337 در هنگامه اي که سايه سياه فقر و فلاکت بر خانه هاي کاه گلي خفته در آفتاب نيمروز گسترده شده بود ، در کوچه پس کوچه هاي آنسوي مسجدي خاموش و منتظر ، که گلدسته ها به دست هاي نياز و انتظار را رو به آسمان خدا گشوده بودند و هر سپيده دم در طلوع فجر با نواي گرم و زحمتکش ، کودکي معصومانه ، با هق هق گريه هايش خنده ي شوق و اميد را بر لب هاي خانواده و آمدنش گرماي اميد را به جمع خانه اي آورد که در آن سرماي سرد فقر و نا برابري تنها شعله هاي صفا و دوستي آتش گرما بخش زندگيشان بود .

پدر رنج کشيده اي درد آشنا که دست هاي پينه بسته و پيشاني از آفتاب سوخته و پر چين و چروکش حمايت گر گذران سخت روزهاي عمر در جاده ي پر پيچ و خم زندگيش بود و مادر گرداننده ي صبور چرخ زندگي آرام و بي هياهو در خانه اي که فردا سازان جامعه در آن تربيت شوند . نامش را محمد حسين برگزيدند تا هماره به ياد داشته باشد که پيشوا و رهبر و رهدارش ، پيامبر آگاهي و دانايي و محبت محمد (ص) و مقتدا و مرشد و راهش حسين (ع) سالار و سر قافله ي شهيدان ايثار و عشق و از خود گذشتگي است .

در نخستين قدم ها در کوچه هاي پيرامون فقر را ، فاصله ي طبقاتي را ، و رنج را ، بهره کشي و تحقير را با تمامي وجود احساس کرد . رنج طاقت فرساي پدر و صبر و بردباري مادر او را بر آن داشت تا از همان آغاز با دستان کوچک اما پر توانش سهمي در چرخانيدن چرخ زندگي را به عهده گيرد و با کار و تلاش و کوشش باري را از دوش خسته پدر بردارد و به ياري جمع خانواده بشتابد .

با شروع تحصيلات دبستاني دوره اي تازه در زندگيش شکل مي گيرد و مدرسه محيطي مي شود تا او خود را با تحصيل علم و کسب آگاهي راه فرداهاي روشن را پيدا کند . در کنار روزهاي خوب و خوش تحصيل او کار و تلاش و کوشش براي معاش را فراموش نمي کند و ذهن تيز بين و روشن انديشش مطالعه را راه در هم شکستن فاصله ها مي يابد ، در همين زمان مسجد کوچک اما پر صفاي محله ميعاد گاهي است که کوچک و پر اميد محمد حسين را در نواي ملکوتي اذان بخود مي خواند و با اقامه و رکوع و سجود آرامش و ياد حسين ، نواي يا حسين ، دستهاي بلند بر سينه فرود آمده ، اشک هاي سرشار از مهر جاري شده در راه حسين او را شيفته و عاشق راه سرخ شهيدان مي سازد و به او مي آموزد که بايد فريادگر مظلوميت زنده ساز حماسه پر شور شهيدان کوي عشق و ايمان و ايثار و آزادگي باشد . در دوره ي دبستان ، راهنمايي و دبيرستان را با موفقيت به پايان مي رساند و با کوله باري از علم و آگاهي و ايمان آماده پذيرش مسئوليت در جامعه مي گردد . حاصل سالها تحصيل همراه با کار و تلاش و مطالعه ي بي وقفه در کتاب هاي مذهبي و اجتماعي و حضور فعالش در مسجد و تجربه ي تلخ فقر و تنگدستي ياران و مشاهده ي فاصله طبقاتي و فساد از خود بي خبران حاکم که حتي ايمان ، دين ، مذهب ، اعتقادات ، ناموس و ... را به بازي گرفته اند از او انساني مي سازد که درد را مي شناسد و درمان را مي داند و داروي نجات را در مکتب رهايي بخش و انسان ساز اسلامي مي جويد .

او با چشمان تيزبين خود مي بيند که گروهي اندک از خود و خدا بي خبر با رقص و پايکوبي ميلاد ضحاک زمان را به جشن مي نشينند و سرمستانه عربده مي کشند و ديگران را نيز بخويش مي خوانند و در کنار او در گوشه گوشه ي شهر يارانش در فقر و فلاکت آرزوي شبي آرام و بي دغدغه را در دل مي پرورانند . او همه چيز را مي بيند و در دل در انتظار روز موعود به وديعه مي سپارد.

با آغاز نهضت امام خميني (ره) در سال 1356 آتشفشان خاموش و جورش که عمري در خود سوختن و ساختن و شعله نکشيدن و با آرامش و صبر سختي ها را در درون تحمل کردن را تجربه کرده بود ناگهان به انفجار مي نشيند ، انفجاري که با فرياد سرخ يا حسين ريشه يزيد و يزيديان را در خاک وجودشان مي خشکاند و به فرار و گريز شان وا مي دارد . در هنگامه ي اوج گيري انقلاب اسلامي مسجد چونان هميشه آرامش بخش روح سرگردان اوست و کانون دوستان ، دوستان يکدلي که درد را ، رنج را ، سختي را ، فاصله ها و ستم ها را ، تحقير ها را ... تجربه کرده اند و اينک يک صدا و يک دل به کشتي آهنين بدل گشته اند تا با نام بت شکن زمان و خميني کبير شاه را ، بت بزرگ دوران را ، خدايگان را ، سايه دورغين خدا را ، نه خدايا ، از آن بالاتر ، بت بزرگ آمريکا را سردمدار زر و زور و تزوير را با همه ي بت هاي کوچک و بزرگ بت خانه غرب و شرق را در هم کوبد و به زباله دان تاريخ روانه سازند و مسجد ميقات و ميعادگاه و وعده گاه عشق و ايمان او و ياران اوست .

اينک او پس از سالها سرگرداني در سرزمين طاغوت و طاغوتيان پير و مراد و مرشد خود را باز يافته بود و جذبه ي کلام و نگاه و فرياد و خروش خميني آرام و قرار را از او ربوده بود . روح سرگردان در درياي وجودش اينک ساحلي امن و امان را يافته بود تا بر دامان او سر نهد و آرام گيرد.

در تمامي صحنه هاي انقلاب با قدم هايي محکم و استوار ، شانه به شانه دوستان و ياران ، سنگر به سنگر به پيش مي تازد تا با پيروزي سرخ و خون بار انقلاب اسلامي ملت ايران نهال نورس اميد در خاک وجودش به جوانه نشيند و با چشم خويش پيروزي مستضعفان بر مستکبران ، زورمداران ، سرمايه داران ، تزوير کاران ببيند و بار ديگر در کربلاي سرخ ايران حجب و حيا ، دوستي و محبت ، صداقت و يکرنگي ، همدلي و غمخواري و برقراري ارتباط نزديک و سرشار از صفا با دوستان و نزديکان ، از او انساني دوست داشتني و محبوب ساخته بود ، انساني که مهرش در دلها جا مي کرد و آشناي دل و محرم اسرار ياران و دوستان مي شد . در ميان خانواده و اقوام از اعتبار و محبت بالايي برخوردار بود و بسياري به حرفهايش که از دل بر مي خاست و بر دل مي نشست گوش جان مي سپردند .

پس از پيروزي انقلاب اسلامي با تشکيل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي خود را سربازي آماده جان بر کفي مهيا ، ايثارگري جان فدا مي بيند و به عضويت در اين نهاد مقدس در مي آيد تا پاسداري از انقلاب سرخ شهيدان را آغاز کند و در طوفان سهمگين و پر هياهويي که از هر سو برخاسته تا نهال نو پاي انقلاب را در هم شکند .

نگهبان و پاسدار حرمت حرمي شهيدان راه استقلال و آزادي ميهن خود باشد . جنگ ميدان جديدي بود براي بروز رشادت ها ، خلاقيت ها ، از خود گذشتگي ها ، ايثار و مردانگي و جوانمردي هاي نهفته در وجود مردان دريا دلي که از سرب داغ ، ترکش سرخ آتشين ، انفجار مهيب مين گذر از شب هاي پر هول و هراس ، شکستن ديوارهاي آهنين ، گذر از سيم هاي خار داري که با خون به گل مي نشست . باکي به دل راه نمي دادند و جز به معبود ، معشوق و به پيوستن به درياي وحدت به چيزي نمي انديشيدند .

همراه با شنيدن نخستين آواي " هل من ناصر " حسين زمان ، پيشوا و مقتدا و پير و مرشد و مزار و رهبر انقلاب خميني کبير او نيز پا در راه مبارزه گذاشت ، مبارزه اي که در قاموس آن شکست بي معنا بود . يک سو اهريمنان و فريب خوردگاني که دل به دنيا سپرده در پشت ديوارهاي بلند ، سنگرهاي امن ، تانک ها و زره پوش هاي آهنين پشت به پشت شيطان بزرگ بر خاک پاک ميهن اسلامي خيره سرانه و گستاخانه مي تاختند و از هيچ درنده خويي ابايي نداشتند و يک سو مردان در ياد که در پهنه ي بزرگ زمين جز دست ياري گر و ناصر خدايشان کسي به ياري شان نمي آمد .

با تفنگي خمپاره اي بر شانه ، پيشاني بر خاک ، حماسه اي در روبرو ، کربلايي در دل ، عاشورايي در دوران و فرياد يا حسين بر لب ، که آنان را با جويبار سرخي از خون به شهيدان نينواي عشق پيوست مي داد و چه زيبا بود پرپر اين پروانه هاي عاشق بر گرد شمع عشق . در طول حضور در جبهه چند بار با ترکش سرخ خمپاره زخمي شد ، و در سال 1365 به لقاء پروردگار پيوست .

روحش شاد و راهش پر رهرو باد .

/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: