کد خبر: ۷۶۹۳۹
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۳۹۴ - ۲۲:۲۷
پای صحبت های سردار مینایی، دلداده ای سرسپرده به انقلاب:
انقلاب را می توان دسته بندی کرد.انقلاب با رنگ های گوناگون، انقلاب با ایدئولوژی باور پذیر، انقلاب برای حفظ وطن، برای پاسداری از کرامت انسانی.انقلاب یعنی دو روی سکه، سیاهی و فریب دشمنان یا سفیدی استقلال و آزادی با یاوران.
  انقلاب،کلمه ای با زاویه های گوناگون از معانی حاصلی از دیدگاه های مختلف. چیزی از جنس اتفاق، حادثه، سرنوشت و یا آرمان. انقلاب را می توان دسته بندی کرد.انقلاب با رنگ های گوناگون، انقلاب با ایدئولوژی باور پذیر، انقلاب برای حفظ وطن، برای پاسداری از کرامت انسانی.انقلاب یعنی دو روی سکه، سیاهی و فریب دشمنان یا سفیدی استقلال و آزادی با یاوران. تاریخ اتفاقات زیادی را به ما نشان می دهد. انقلاب هم بخشی از سرنوشت انسان هابوده و هست. رویدادی که آینده نسل ها را رقم می زند و تحکم ریشه های آن اساس آرمان هایش را به بار می نشاند.انقلاب ما انفجار نور بود، سخنی ماندگار از بنیان گذار یک انقلاب است، از انقلابی اسلامی که نتیجه آن تحقق جمهوری آزاد و مستقل در سایه اسلام برای کشور ایران بود.در عمق این سخن که می رویم همدلی را می یابیم، آرمانی زاییده از همبستگی دل های پاک و فکرهای روشنگر.
آرمانی که عقیده ای فولادین تا آخرین نفس ، تا آخرین قطره خون در پس آن ایستاده است.پشتوانه ای از دلداده های دلپاک که مؤمنانه برمی خیزند،پمی جنگند و جان می دهند و در رگ های خاک میهن شان جاری می شوند. ایمانی از جنس انقلاب اسلامی و امام راحل  که الحق اگر این باورها نبود چه در زمان شکل گیری انقلاب و چه هشت سال دفاع مقدس و چه دلاوری های این روزهای ملتهب در برابر جهان آشفته دلی به پای انقلاب داده نمی شد و سری در راه خاک ایران فدا نمی گشت و ترجمه ای برای اصل انقلاب اسلامی نبود.
یکی از همین افرادی را که می شناسیم سردار سرتیپ دوم حاج مجتبی مینایی فرد است. فرزند شهرمان شیراز، دلداده ای سر سپرده به انقلاب، یاور حضرت امام خمینی (ره) چه  پیش از پیروزی انقلاب چه در زمان به بار نشستن آن و چه حال که از ستون های محکم و ماندگار انقلاب اسلامی ایران است. مردی که پر از حرف بود، پر از تجربه هایی از آن روزها، صحبت هایش حال و هوای هم نسلهایش را تداعی می کرد و ما را با خود به سفری در زمان برد و سیاهی و خفقان روزهای حکومت طاغوت را به تصویر کشید، در این گپ و گفت از خاطره هایش گفت، از تلاش های خود و یاوران انقلاب، از ملایمات و نا ملایمات آن روزها گفت. او در ابتدای صحبت هایش از انتظارهای مردم و جهان نسبت به ایران گفت و اینچنین شرح داد:
انقلابی به نام انقلاب اسلامی به وقوع پیوست که همه غرب به نوعی انتظار این تحول را می کشیدند. اما معادلات به نوعی نبود که این انقلاب در کشوری به نام ایران رخ دهد.به دلایل مختلف که قبل تر از آن کمتر کسی فکر می کرد این اتفاق در کشور ایران اتفاق بیافتد. اگر به تاریخ ۱۰۰ ساله اخیر ایران و انقلاب هایش باز گردیم، از انقلاب مشروطه به این طرف ما به کمتر موضوعی می رسیم که در رأس ایجاد تحولات آن یک فرد روحانی قرار گرفته باشد. اغلب قیام های ملی و مذهبی در شُرف اجرا سرکوبمی گشت. مانند قیام جنگل، دلیران تنگستان و ..... و یا در صدر مشروطه حرکت سردارانی چون ستار خان و باقر خان دستخوش حوادثی می شد که سریعاً در نطفه خفه می شد.
از اواخر دوران استبداد رضاخانی بارقه های امیدی در کشور به وجود آمد که حاصل پا به عرصه مبارزه گذاشتن علما بود. نهضت هایی که در زمان مرحوم بروجردی و شاگردانش شکل می گرفت و در رأس آنان امام خمینی، از ممتازترین شاگردان ایشان قرار داشت.
تحول فکر دینی در زمانی که کمتر کسی حکومت دینی و اسلامی را دنبال می کرد شخصیت هایی امثال امام خمینی (ره) را قانع نمی کرد چراکه ایشان اعتقاد جدی به آزادی انسان ها و تعالی بخشی احکام اسلامی داشتند، می توان با استناد به بیانات مقام معظم رهبری در تفسیر افق های فکری امام خمینی (ره)به این مهم رسید که ذهن ایشان آزادی فکر و تعالی بشر بود.
«شاه باید برود» این جمله ای که امام از همان اول می گفت. امام نظیر این جملات را  زیاد داشتند. زمانی که در سال ۴۲ ایشان را به تبعید می بردند، در پاسخ به اهانتی که به ایشان کردند و گفتند کسی را نداری و نمی توانی در برابر شاه بایستی و حکومت اسلامی تشکیل دهی، ایشان با تعبیر از کودکی که در گهواره بود گفتند: سربازان من در گهواره هستند. بین ۴۲ تا ۵۲ سال های تبیین اندیشه های امام بود. اولین جایی که امام به خوبی شناخت و دست روی آن گذاشت جوانان بودند.
به عقیده امام اینان نسلی هستند که می توانند حقوق از دست رفته اسلام را برگردانند. ۳۷ سال از انقلاب می گذرد و ما حال درمی یابیم که چقدر انتخاب جوانان از دیدگاه امام خمینی مهم و به جا بوده است. به گونه ای که از همان دوران بچگی با افکار انقلابی آشنا می شدند و بعدها همان ها
گردانندگان اصلی چرخ های نظام شدند، که می توان در این مورد به حوادثی که در دوران انقلاب اتفاق افتاد اشاره کرد. زمانی که کم کم موج اسلام خواهی به مدارس کشیده شد، به گونه ای که در مدارس نمود قوی تری داشت، علت آن ذهن بازتری بود که جوانان داشتند و چون دارای ذات پاکی بوند حرف حق را زودتر می پذیرفتند.
از طرفی ایشان در صحبت هایشان هیچگاه جزیی نگری در مورد اقوام و اقلیت ها نمی کردند و همه را اعضای یک پیکر میدانستند. اختناق و خفقان را شما امروزه به عنوان یک لغت فقط در کتاب ها می خوانید و در فرهنگ لغت به دنبال معنی آن می روید. ولی در آن زمان خفقان حقیقی حاکم بود.
زن از شوهر خود و پدر خانواده از بچه هایش و دختر از مادر و پدرش و...می ترسید. چون دامنه نفوذ ساواک آنقدر در جامعه گسترده بود که مجال نفس کشیدن پیدا نمی شد.
مثال آجان یا پاسبانی که از پایین ترین درجه ی نظامی برخوردار بود ولی به محض آنکه پایش را در محله ای می گذاشت گویی طاعون به آن محله آمده بود. در میان این خفقان دلاورانی از قبیل شهید اسلامی نسب و شهید پژوهی و شهید دوللو بودند که شجاعانه و بدون هیچگونه ترسی باعث تغییرات و حرکت های مثبتی در جهت انقلاب  شدند.
در صورتی که فضا، فضایی شدیداً امنیتی و پلیسی بود، به یاد دارم در سال حدود ۵۴، شبی شهید اسلامی نسب به منزل ما آمد و کیفی را به ما داد و گفت: مواظب زن و بچه من باشید و این کیف را پنهان کنید. در کیف تعدادی کتاب و اعلامیه امام بودکه از ترس أامورین آن را در باغچه آخر حیاط خانه چال کردیم.
از جمله کارهای تمسخر آمیز رژیم شاه در همان سال این بود که در ازای یک پرس چلوکباب شناسنامه های افراد را به زور می گرفتند و برای تأیید حکومت در آن مهر حزب رستاخیز می زدند. از سال ۵۵ رفته رفته بچه ها در مدارس به راحتی و علنی شعار مرگ بر شاه می گفتند و علت آن شهادت هایی بود که اتفاق افتاد و حاصل آن موج بزرگی بود که رژیم نمی توانست با آن مقابله کند. از سال ۵۶ و ۵۷ اوضاع جدی شد. بیانیه های امام به صورت اعلامیه پخش می شد، شب تا صبح بچه ها در مدرسه ها اعلامیه می نوشتند و برای اینکه این کار را  مخفیانه انجام دهند به شیشه های کلاس های مدرسه گل می مالیدند .
در میان این دانش آموزان شهید علی شفاف که در سال ۵۶ دانش آموز مدرسه ابوذر شیراز بود و با من هم مدرسه ای بود اولین شهید بسیجی در شیراز بود. در این مدرسه هسته ها شکل گرفته و چندین بار مأمورین شهربانی به آن حمله می کنند. رفته رفته موج اعتصاب ها شروع می شود و از اول مهر ۵۷ دیگر خبری از کلاس درس و دانش آموزان در مدرسه نبود. شغل آن ها این شده یود که اعلامیه ها را چاپ و پخش کنند و بالاخره در بهمن ماه سال ۵۷  تمام این تلاش ها و رشادت ها با ورود امام به ایران به بار نشست و انقلاب اسلامی پیروز گردید. وظیفه ی ما این است که انقلاب را زنده نگه داشته و در تاریخ نشان دهیم که ایده و عزم راسخ امام بود که بچه های انقلاب را ساخت.همانطور که که امروزه با وجود حجم حملات فرهنگی و موج ناهنجاری ها و فسادها هنوز موج راهیان نور جاری است.

/224224
مطالب مرتبط
برچسب ها: سردار مینایی
نام:
ایمیل:
* نظر: