کد خبر: ۶۴۸۶۰
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۳۹۴ - ۱۴:۳۷
شهید ناصر ورامینی به روایت مادر:
باخانمش قرار گذاشته بود که اگر شهید شود بعداز 2سال که شیر دخترش را داد سپس به او به پیوندد،فاطمه به دنیا آمد ودوران شیردهی تمام شد، تا اینکه شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد ولباس عروسی به همسرش داد وگفت:حالاوقتشه بیا!!!

به گزراش کنگره سرداران و15هزار شهید استان فارس ،در تاریخ 17شهریور ماه سال 1394 در منزل شهید ناصر ورامینی،مصاحبه ی با مادر  این شهید بزرگوار انجام گردید که به شرح زیر می باشد:

پیمان ماندگار شهید ناصر ورامینی با همسرش

مادر شهید ورامینی بیان کرد:

کلاس سوم راهنمایی بود که تصمیم گرفت به جبهه برود من وپدرش به او گفتیم شما درس بخوان،ولی ناصر اصرار داشت که به جبهه برود ومی گفت من برای اسلام و دین می خواهم به جبهه بروم وحضور من در جبهه واجب تر است ودرس را هم در همان جا می خوانم.

به ناصر گفتم شما با این سن کمت می خوای بری جبهه ومملکت رو نجات بدی؟گفت من میرم ومملکتم رانجات میدم وسال های اول جبهه می روم و سال های آخر هم شهید میشم.

گفتم: اگه شهید بشی من چه کار کنم؟گفت:اگه جواهرات بسیار غیمتی به شمابدن وبعد بخوان پس بگیرن شما بهشون تحویل نمی دی؟

گفتم:بله تحویل میدم.گفت:حالامنم امانتم حالا فکر کن می خوای به صاحبش تحویل بدی،مامان راضی باش به رضای خدا.

سال 1360 به جبهه اعزام شد و یک ماه بعد از آن مجروح شد.

هر وقت من را می دید دستم وصورتم را می بوسید می گفت مادر وقتی جنگ  تمام شد و راه کربلا باز شد حتی اگر پیر هم که شده باشی می زارمت روی شونه هام می برمت کربلا،اگر رفتم وشهید شدم هر وقت غذا درست می کنی به عشق امام حسین درست کن..به امام حسین علاقه شدیدی داشت. ودر نوحه های هم که خوانده بود می گفت: اگه اگرقلب منو بشکافی روش نوشته یا حسین.

وقتی به مرخصی می آمد بدنش پراز ترکش بود ولی نمازش رابه تاخیر نمی انداخت ونماز شبش ترک نمی شد.

وی تاکید کرد : خیلی خوش اخلاق بود،منزل کسی که نماز نمی خواند نمی رفت، مقید به دادن خمس وزکات بود،اگر می دانست منزل کسی که میره خمس و زکات نمی دن و مجبور بود ،حتما در این مهمانی شرکت کنه با خانمش هزینه غذایی که خورده بودند رو محاسبه می کردند وبه مستحقان می دادند.

 وی افزود : وقتی ناصر بزرگ شد میگفت مادر وقتی به من شیر میدادی کجا می رفتی؟چه کار می کردی؟

از بچگی با خودم به روضه های می بردمش و نوحه های که در مجلس خوانده می شد در ذهنش مانده بود زمانی که ناصر به مرخصی می امد خانمی که در مجلس روضه می خواند، به دیدن ناصر آمد وحرز امام جواد به ناصر داد.

ناصر میگفت:مامان تازمانی که این حرز امام جواد پیش منه من شهید نمیشم ،من دیگه حرز امام جواد را باخودم نمی برم،دیگه وقتش هست.

در سن 20 سالگی ازدواج کرد،4 ماه بود که ازدواج کرده بود و خانمش باردار بود که دوباره به جبهه اعزام شد و گفت من دیگه بر نمی گردم نگران نشید اگر من شهید شدم ، خدا سعادتی نصیبتان کرده خانمش در پاسخ به ناصر گفت : ما به تو افتخار می کنیم.

 گفتم : مامان تو تازه ازدواج کردی وخانمت هم باردارهست،پیش خانمت باش گناه داره دختر مردمه....

گفت : مامان من شهید می شم ازدواج کردم تا یادگاری ازخودم داشته باشم فرزند من دختر هست واسمش هم بزارید فاطمه .

با خانمش قرار گذاشته بود که اگر شهید شود بعداز 2سال که شیر دخترش را داد به او به پیوندد،فاطمه به دنیا آمد ودوران شیردهی تمام شد، تا اینکه شهید ناصر ورامینی به خواب همسرش آمد ولباس عروسی به همسرش داد وگفت:حالاوقتشه بیا!!!

توسط خانمی که مجلس عزداداری در منزلش برگزار می کرد ، همه خانم ها را به زیارت حضرت معصومه دعوت کرد عروسم خیلی خوشحال شد وگفت خدارو شکر حاجتم را گرفتم،من و پدر ناصر و عروسم با کاروان خانمها راهی قم شدیم که درمسیر تصادف کردیم و10روز توی بیمارستان بود وسراانجام به ناصر پیوست.

صبح زود سر قبر ناصر رفتم گفتم :ناصر تو از خدا بخواه خانمت خوب بشه بیاد پیش دخترت ،یه شب اومد به خوابم گفت:مادر این قدراصرار نکن ما باهم عهد بستیم ومن پیمانم را نمی شکنم،می خوام ببرمش.

زمانی که ناصر شهید شد خیلی بی قراری می کردم به خوابم اومد گفت:مادر ناراحت نباش من جای خوبی هستم،یه خونه خوبی تو باغ دارم که دوتا تخت داره،یکیش مال باباست یکیش هم مال شما هست.اگربخوای بی قراری کنی دیگه به شما نمیدن.

پیمان ماندگار شهید ناصر ورامینی با همسرش

شهید ورامینی در سال 1345 در شیراز به دنیا آمد سرانجام 30اسفند ماه سال 1366 در عملیات والفجر10 در منطقه عملیاتی دشت خرمال به شهادت رسید .

برای اطلاعات بیشتر به زند گی نامه و سیره شهید مراجعه کنید.

/224224

مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: