کد خبر: ۷۱۱۱۳
تاریخ انتشار: ۰۱ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۳
اولین بار اسمش را وقتی دیدم و او را شناختم که خاطرات سرداران شهید جهرم را جمع می کردم. از همان زمان برایم شهید متفاوتی بود, از ان نظر که جنگ برایش متفاوت بود. فرمانده ای که با تمام شجاعت و درایتش و سابقه فرماندهی...
اولین بار اسمش را وقتی دیدم و او را شناختم که خاطرات سرداران شهید جهرم را جمع می کردم. از همان زمان برایم شهید متفاوتی بود, از ان نظر که جنگ برایش متفاوت بود. فرمانده ای که با تمام شجاعت و درایتش و سابقه فرماندهی، اسلحه را زمین گذاشته و دوربین برداشته و قدم به قدم ، حتی جلوتر از رزمندگان فیلم و عکس می گرفت، آثاری که هنوز یادگار آن روزهاست برای من و نسل من...

با هم خاطراتی متفاوت از عبدالرضا بخوانیم...
از همان قبل از انقلاب مبارزه اش با هنر گره خورده بود. هرجا که می توانست از هنرش استفاده می کرد. گاه دوربین به دست از مبارزات مردم فیلم و عکس می گرفت, گاهی تئاتر با مضامین انقلابی می نوشت و برای دانش اموزان نمایش می داد.
همان قبل از انقلاب با چند نفر از دوستانش سینمای جهرم را که شده بود مرکز فساد به اتش کشید.
بعد از انقلاب با همت و پشتکار عبدالرضا روی ویرانه های سینمای سوخته, یک سینمای انقلابی که مرکز گسترش فرهنگ انقلاب بود بنا شد.
از کار های بنایی تا برق کشی سینما را خودش انجام داد. از چند جا وام گرفت تا توانست اپارات, پرده و صندلی خرید و نصب کرد.
بعد از افتتاح سینما یک کارگردان مشهور را دعوت کرد و با استفاده از مستنداتی که خودش جمع کرد یک فیلم سینمایی از حرکت انقلابی مردم جهرم ساخت و نمایش داد...
عملیات بیت المقدس بود. گردان ما از جاده اهواز به خرمشهر وارد شده بود. تعدادی عراقی زیر یک پل مقاوت می کردند. اتش سنگین بود, کلافه شده بودم, در ان شرایط دیدم عبدالرضا دوربین به دست دارد عکس می گیرد. عصبانی شدم, گفتم همه اسلحه بدست دارند, عبدالرضا دوربین...
سال ها گذشته است. هر وقت فیلم هایی را که عبدالرضا گرفته در روایت فتح پخش می شود, اشک به چشمانم می نشیند...

ایت الله شب زنده دار به جبهه امده بود. عبدالرضا خیلی شوخ بود. گفت اقا اگر ما را در بهشت راه ندادند, از دیوار بهشت وارد می شویم و می گوییم امده ایم از بهشت فیلم و عکس بگیریم!
اقا خندید و گفت بعد بیایید تا روایتش را برای شما بگویم.
چند سال بعد در قم ایت الله شب زنده دار را دیدم. شناختم گفت کو رفیق شوخت؟
 گفتم شهید شد!
مرا به منزلش بردند. گفتند:در روایت داریم که عده ای در بهشت به امر تصویر گری مشغولند!

در یکی از اردوگاه های عراق اسیر بودم. رادیو داشت خبر پخش می کرد. به یکی از بچه ها که عربی بلد بود گفتم چی میگه؟
گفت میگه:فیلم بردار بزرگ رژیم ایران, عبدالرضا مصلی نژاد به دست سربازان غیور حزب بعث کشته شد!

با عبدالرضا از تهران دوربین گران قیمتی خریدیم. تا زمان شهادت دوربین در اختیار عبدالرضا بود و مثل چشمانش مواظب ان بود و در جبهه کار فیلم برداری را انجام می داد. بعد از شهادتش در اختیار من بود. یک روز صبح می خواستم برای فیلم برداری بروم. یکی از پاسداران امد و گفت: دیشب خواب رضا را دیدم. گفت به فلانی بگو, اگر از این دوربین استفاده کنی از کار می افتد!
چون به عبدالرضا اعتقاد داشتم. شروع کردم به باز کردن قطعه, قطعه دوربین. دیدم شاتر ان دارای گیری است. ان را در اوردم و رفع عیب کردم و گذاشتم.
بعد ها جریان را به یک فیلمبردار حرفه ای گفتم. گفت:برادرت راست گفته, این قطعه قلب دوربین است اگر دوربین را با ان عیب روشن کرده بودی از کار می افتاد!

بعد از عبدالرضا کارهای سینما را, در کنار کارهای فرهنکی سپاه من انجام می دادم, اما خیلی مورد طعنه و اذیت بودم.
یک روز رفتم کنار مزار عبدالرضا و شکایت کردم. شب خوابش را دیدم. با تویوتا امد کنار سینما و پیاده شد. گفت چرا ناراحتی؟
گفتم شما به ارزوت رسیدی و شهید شدی, همه این مشکلات برای من مانده است!
گفت:شما که ثواب و اجر شهادت را می دانید. اما ما اینجا فهمیدیم که خدمت به جوانان در نظام اسلامی اینقدر زیاد است که ما شهدا ارزو داریم برگردیم و به جوانان خدمت کنیم، پس شما به کار خود ادامه دهید و دلسرد نشوید!




شهید عبدالرضا مصلی نژاد در سال 1330 در  شهرستان جهرم متولدشد،و در24 دی ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.

برای اطلاعات بیسشتر به زندگی نامه شهید مراجعه کنید.
منبع:خاطرات کوتاه کوتاه از شهدای استان فارس
مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: