مدتی بود که لباس کهنه وپوسیده ای می پوشید.یک روز به کاکا گیر دادم وگفتم:« کاکا علی، این لباس چیه که می پوشی؟شما فرمانده تخریب هستید، این طرف و آن طرف جلسه می روید باید لباس مناسب تری بپوشی!»
گفت:«این لباس، لباس شهید ایرلو!»
جا خوردم. خدا رحمت کند شهید ایرلو را قد و هیکلی درشت داشت، اما کاکا علی جثه ای نحیف و کوچک. جریان را پرسیدم گفت: «این لباس را دادم به بهترین خیاط های شهر تا آن را قد و قواره تن من کنند.»
نگاهی به شکاف روی آستین لباس انداختم وگفتم :«این چیه، این را هم می دادی برایت بدوزد.»
نگاهی عاشقانه به آن پارگی انداخت وگفت:«نه، این جای ترکش است که به پیکر شهید ایرلو نشسته است.زمان هایی که نا آرامم وبه آرامش نیاز دارم، سر روی این درز می گذارم وآرام می شوم.»