کد خبر: ۶۷۱۳۸
تاریخ انتشار: ۱۴ مهر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۵
سمت آن آبادی دویدم، دیدم آقایی بلند بالا که سر در میان ابرها داشت وشال سبزی به دور کمر ،مرا خطاب کرد وصدا زد:«راضیه!»

به گزارش کنگره سرداران و15000هزار شهید استان فارس ، خاطره ای را به نقل از همسر شهید رضا پور خسروانی از نظر می گذرانیم:



خرداد سال 1363 بود. درگیر ودار امتحانات مدرسه بودم که آن شب که خاطره اش را هیچ وقت فراموش نمی کنم فرا رسید.شب از خستگی درس ها به خواب رفتم هنوز چشمانم گرم نشده بود که در خواب دیدم می خواهند مرا به عقد امام زاده ای در بیاورند.هراسان از خواب پریدم صلواتی فرستادم ولحظاتی بعد مجددا به خواب رفتم .این بار خود را در بیابانی می دیدم که از آب وآبادی در آن خبری نبود.آنقدر رفتم تا به بلندی در آن کویر رسیدم.جایی که برخلاف سایر بخش ها آب بود وآبادانی.
سمت آن آبادی دویدم، دیدم آقایی بلند بالا که سر در میان ابرها داشت وشال سبزی به دور کمر ،مرا خطاب کرد وصدا زد:«راضیه!»
بی اختیار به سمت او برگشتم با تعجب گفتم با من هستید.
گفت: «بله!»
تعجبم دوچندان شد،چون اسم کوچک من راضیه نبود.
همان روز صبح بود ، ساعت 8،هنوز از هیجان خوابی که دیده بودم تنم می لرزیدکه خواهر آقا رضا برای خواستگاری به خانه ما آمد.بعدها بعد از محرم شدن اولین چیزی که رضا به من گفت این بود:«من بدون اجازه شما اسم شما را عوض کردم و گذاشتم«راضیه» تا راضی باشی به آن چه پیش می آید!»

شهید رضا پورخسروانی در خردادماه سال 1343 در شهر شیراز به دنیا آمد و در عملیات پیروزمندانه والفجر8 در تاریخ 22 بهمن ماه سال 1364 به شهادت رسید.  /224224
مطالب مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر: